• چند مشاهده ساده

    چند تا تفاوت که بین دانشگاه های این جا و ایران دیده ام:

    ۱) توی ایران استاد پرت زیاد می بینید. حتی دانشگاه شریفش که مثلا باید جزو بهترین ها باشد کم از این نوع اساتید نداشت. توی سه تا دانشکده این دانشگاه که من درس خواندم اساتیدی بودند که همان درسی را که تدریس می کردند را درست و حسابی بلد نبودند و همیشه مایه تمسخر و تفریح دانش جویان بودند. این جا چنین چیزی را اصلا ندیده ام. با تصوری که از دانشگاه های اروپایی داشتم فکر می کردم باید چنین چیزی این جا هم باشد ولی عملا دیدم این که استادی آخرین مقاله های رشته خودش را نخوانده باشد یا به سوال های دانش جویان جواب های پرت و پلا بدهد یا حرف های کلی توی سمینارها بزند تقریبا وجود ندارد. البته هیات علمی پیری دارند که فسیل شده اند ولی کسانی که سنشان زیر ۶۰ است همه بروز و مسلط به درسشان هستند. ما در ایران اساتید ۳۵ ساله ای داشتیم که کم تر از دانشجویان درس را بلد بودند.

    ۲) بر خلاف ایران که همه عاشق دیدن آدم های مشهور هستند این جا بازار سمینارها و سخن رانی ها کساد است. موسسه ما به صورت هفتگی آدم های نسبتا معروفی را از آمریکا و انگلیس و بقیه دانشگاه های اروپایی دعوت می کند که بعضا در رشته خودشان خیلی مشهورند. این سمینارها در دانشگاه وین و جاهای دیگر هم آگهی می شود و همه از برنامه ثابت آن خبر دارند. تجربه من می گوید متوسط تعداد شرکت کنندگان در این سمینارها از ۱۰-۱۵ نفر فراتر نمی رود که تازه نصف آن هم اساتید هستند. نمی دانم چقدر می شود این را تعمیم داد ولی انگار علاقه اساتید به سمینارها بیش از دانشجویان است. یک بار من یک سمینار راجع به ایران گذاشتم و حدود ۳۰ نفر آمدند. فردا همه بهم می گفتند شنیدیم از سمینارت خیلی استقبال شده!!

    ۳) عضو هیات علمی بودن در این جا برای کسی که عشق علم دارد معادل داشتن یک زندگی عالی است. اساتید موسسه ما در سال یک یا حداکثر دو درس می دهند و بقیه وقتشان را دارند مقاله می خوانند و می نویسند و در سمینارها شرکت می کنند. حقوقشان البته به نسبت جاهایی مثل شرکت های مشاوره و سازمان های بین المللی زیاد نیست ولی آن قدری هست که یک زندگی متوسط اروپایی را به راحتی اداره کند و اصلا فکر پول نباشند. جالب این جا است که وقتی استادی خیلی مشهور و کاردرست هم باشد باز تعداد کارش کم است و مراجعه چندانی هم ندارد. این دنیس مولر که تقریبا معروف ترین کتاب درسی انتخاب عمومی را در دنیا نوشته و جزو چند نفر معروف این رشته است همیشه سرش خلوت است و هر وقت بخواهی یک روز بعدش می توانی بروی پیشش. تصور می کنم اگر این جور آدمی در ایران بود آن قدر دانشجو و تز و جلسه سرش می ریخت که یک لحظه هم فرصت پیدا نمی کرد. وقتی زندگی اساتید این جا را دیده ام خیلی به تر درک می کنم که چرا بچه هایی که عشق علم و تحقیق هستند (نه مثل من و یاسر کراچیان که سرمان برای کارهای دیگر درد می کند) ترجیح می دهند آن جا بمانند و شغل دانشگاهی پیدا کنند. این شکل از زندگی علمی در ایران تقریبا غیرممکن است مگر این که از خودگذشتگی زیادی به خرج بدهی.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها