یک روی کرد برای مطالعه ساختار و اندازه دولت ها این است که از خودمان بپرسیم وظایف اصلی دولت در قالب چه شکل های دیگری بازتولید شده و ارائه می شود. مثلا ایجاد نظام تامین اجتماعی (در کنار دو وظیفه دیگر حفاظت از حقوق مالکیت و رفع اثرات جانبی) یکی از دلایل اصلی برقراری دولت ها به شمار می اید که بحث ایجاد نظام حمایتی در زمان بی کاری یکی از اجزای آن است. یک فرضیه در این رابطه این است که حکومت هایی که فاقد یک نظام کارآمد تامین اجتماعی هستند بخشی از این وظیفه خود را در قالب روش های دیگری انجام می دهند که یکی از آن ها ایجاد تعداد زیادی شغل دولتی با حقوق های نسبتا پایین است. به عبارت دیگر بودجه تامین اجتماعی کشور به جای این که به حساب بانکی افراد بی کار منتقل شود ابتدا به دستگاه بوروکراسی منتقل شده و در قالب حقوق ماهانه به بی کاران ظاهرا مشغول کار شده پرداخت می شود. بحث کارآمدی و عادلانه بودن چنین روشی در مقایسه با روش اصلی یعنی پرداخت مستقیم بیمه بی کاری موضوع جداگانه ای است.
اگر با این عینک به مساله نگاه کنیم شاید دیگر برایمان این قدر عجیب نباشد که چرا بهره وری مشاغل و سازمان های دولتی در ایران پایین تر از حد مورد انتظار است. از کسی که بیمه بی کاری می گیرد انتظار چندانی برای بهره ور کار کردن نمی ورد. با این عینک هم چنین به تر می شود درک کرد که چرا برنامه های ارتقاء بهره وری خیلی خوب کار نمی کنند. ضمن این که می فهمیم لازم نیست برای کسی که دنبال نامه و رابطه برای یافتن شغلی برای پسر جوان بی کارش است تئوری های استخدام را توضیح بدهیم. او در واقع در پی استخدام نیست بلکه دارد سعی می کند بیمه بی کاری یا سهم پسرش از بازتوزیع پول نفت را بگیرد. منتها این بیمه آن قدر زیاد نیست که به همه برسد و آن هایی که بیش تر تلاش کنند یا رابطه خوبی با بوروکرات ها داشته باشند شانس بیش تری برای دریافت آن خواهند داشت.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید