۱) امتحان های سال اول تمام شد و به خیر گذشت. الان دیگر همه هم کلاسی ها و اساتید می دانند که من یک نقطه ثابت برای نمراتم دارم: بی پلاس. هر وقتی نمره ای اعلام می شود همه می پرسند بی پلاس؟ و معمولا هم جواب مثبت است. به قول یکی از دوستان تفاوت ها در مارژین مشخص می شود. تفاوت کسی مثل من و شاگرد زرنگ های کلاس هم در همین فاصله بین بی پلاس و ای ماینس یا ای است. تفاوتی که با حضور منظم سر کلاس و جزوه نوشتن و تحویل مرتب تمرین ها و دقت به همه جزییات حاصل می شود و من فاقد آن هستم.
۲) استاد اقتصاد خرد دو – معروف به تاف گای، استاد سخت گیر- در توسعه نظریه تعادل عمومی با استفاده از روی کرد توپولوژی دیفرانسیل سهم داشته است. او اولین کسی بوده که ثابت کرده تعداد نقاط تعادل در اقتصاد عددی فرد است. دور از انتظار هم نیست که دکترای ریاضیات داشته باشد.با این پیشینه من فکر می کردم او باید کسی باشد که به ریاضیات خیلی بیش از اقتصاد علاقه داشته باشد ولی اتفاق جالبی برایم افتاد که درست خلاف این را ثابت کرد. در هر دو امتحان میان ترم و پایان ترم نمره ای که او به ورقه من داده بود خیلی بیش تر از نمره ای بود که حل تمرینش داده بود. اختلافشان هم بر سر نوع نوشتن من است. استاد حل تمرین ورقه را به دقت تصحیح کرده و هر دو بار به من سی داده بود. استاد ریاضی دان اما معتقد بود که من شهود درستی روی مساله ها داشتم و نکته اصلی را با روش هایی مثل کشیدن شکل یا توضیح جواب بیان کرده ام پس باید بخش مهمی از نمره ام را بگیرم. آخر سر هم نظر استاد بزرگ غالب شده و نمره بی پلاس همیشگی را دریافت کردم. با این روی کرد من اصطلاح جدیدی وارد زبان هم کلاسی های ما شده است: اثبات با کشیدن شکل Proof by Drawing ولی نکته بامزه این که یکی از بچه ها که از این نمره گرفتن های این شکلی من ناراضی بود و سعی کرده بود روش من را در پایان ترم تقلید کند با شکست مواجه شد و نتوانست از طریق اثبات با کشیدن شکل نمره بگیرد
۳) بعد از امتحان استاد حل تمرین به نیابت از استاد بزرگ یک ساعتی باهام صحبت کرد. گفت استاد با این نوع نمره دادنش در واقع قصد داشته پیامی را به من بدهد و آن این که من باید راه خودم را بروم و روی قابلیت های خودم تاکید کنم. این قابلیت ها به قول آن ها توانایی صورت بندی مساله و دیدن سریع راه حل است. نقطه ضعف هم همان که گفتم: بی دقتی در استفاده از زبان ریاضی برای نوشتن راه حل. به نظر استاد من مشاور خوبی می شوم ولی اگر به این سبک نوشتن ادامه دهم نمی توانم مقاله های زیادی حداقل در ژورنال های اقتصادی چاپ کنم چون داوران به این نوع دقت در به کارگیری تعاریف و مفاهیم حساس هستند. حالا یا باید روی این بخش وقت بگذارم یا به سراغ حوزه هایی در اقتصاد بروم که بیش تر روی مفاهیم تاکید می کنند. این را خودم از قبل می دانستم ولی استاد باهوش از روی دو صفحه ورقه من همین را فهمیده است.
۴) بعد از این که از استاد تئوری بازی نمره همیشگی را گرفتم رفتم پیشش و گفتم چرا A نشدم? خندید و گفت:
Hamed! Hamed! Listen, you have nice ideas but you don’t execute them precisely on the paper. Having an idea is not enough , you should also think about the integration.
پیام او دقیقا همان پیام قبلی بود.
تقریبا روشن است که یک دلیل این وضعیت فاصله ای است که بین تحصیل در لیسانس مهندسی و دوره تحصیلات تکمیلی اقتصاد برای من رخ داده است. شاید اگر شش سال جوان تر بودم و در بیست و دو سالگی اقتصاد خواندن را شروع می کردم خیلی کم تر با چنین مشکلی برخورد می کردم. البته شاید آن موقع دیگر بابت شهود و ایده نمره زیادی نمی گرفتم. به هر حال این دو پیام قوی که هفته گذشته از دو استاد کاملا قابل اعتمادم گرفتم موضوعی برای فکر کردن برایم شده است. یا باید راه خودم را بروم و یا بیش از چیزی که الان وقت می گذارم روی دقیق نوشتن هزینه کنم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید