وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی برای ما که خارج از ایران زندگی می کنیم وسیله ای مهم و گاهی حیاتی برای حفظ ارتباط با شبکه اجتماعی مان و خروج از تنهایی معنوی است. وقتی ایران هستم و فرصت این را دارم که مرتبا با دوستان مختلف قدیم و جدید به گفت و گوی حضوری بنشینم انگیزه و رقم کم تری برای وبلاگ دارم. دی روز با یکی از دوستان قدیمی ام که در کمبریج اقتصاد می خواند گپ می زدیم. نکته ای را از اقتصادسنجی متوجه نشده بودم و ازش پرسیدم و در عرض یکی دو دقیقه به خوبی توضیح داد. این مفهوم را در مدت چند ماه درس اقتصادسنجی آن جا نتوانسته بودم به این شکل بفهمم. جالب بود که هر دو کاملا این تجربه را داشتیم و کاملا روی آن تاکید می کردیم که یک مشکل زندگی و تحصیل در خارج خصوصا در جایی که ایرانی های هم رشته ات وجود ندارند این است که کم تر کسی را داری که به اصطلاح طلبه ها با او به طور مداوم مباحثه کنی. از مساله زبان که بگذریم، اگر این مباحثه مربوط به مسایلی باشد که مورد علاقه خارجی ها نیست و مربوط به فضای ایران است دیگر کاملا تنها می شوی. مباحثه های دو نفری حداقل برای من که تا حد زیادی متمایل به یادگیری از طریق گفت و گو هستم نقش کلیدی در درک عمیق تر مفاهیم دارد. وقتی ایران می آیم در همین مدت یکی دو ماه کلی ایده به دست می آورم که به درد مابقی سال می خورد و در مقابل آن جا کاملا احساس می کنم که بخش هایی از مغزم تعطیل می شود و خنگ تر از اینی که هستم می شوم.
راستی کارها این قدر زیاد شد که تصمیم گرفتم اقامت در ایران را تمدید کنم لذا بعد از یک سفر کوتاه چند روزه به اتریش دوباره برمی گردم و تا آخر شهریور می مانم. این دفعه یک تجربه بامزه دارم. شاید نزدیک به ده تا ایمیل و پیام از رفقایی دریافت کرده ام که سخت مشتاق دیدارشان بودم و خودم قصد داشتم باهاشان قرار بگذارم. متن مشترک همه شان این بود : «می خوام ببینمت ولی می دانم وقت نداری». پاسخ ثابت من هم این بود که «اولا وقت دارم ثانیا من بیش از شما مشتاق این دیدار هستم و اگر وقت هم نبود یک کاریش می کنم.»
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید