در مدرسه تابستانی فلسفه و اقتصاد وین یک گروه از دانش جویان از دانشگاه دوک آمده بودند و تسلط آن ها به بحث ها کاملا مشهود بود. یکی دو روز بعد فهمیدم که همه شان دانش جوی رشته علوم سیاسی هستند. با این وجود اطلاعات شان در مورد موضوعاتی که به طور معمول در دانشکده های اقتصاد مطرح می شود و در مدرسه تابستانی هم مورد بحث قرار می گرفت – مثلا بحث عقلانیت، نظریه بازی ها، نظریه امکان ناپذیری ارو در انتخاب اجتماعی، کارآیی پارتو و … – بسیار عالی بود. در طول مدرسه فهمیدم که اولا یکی از اساتید که با تسلط بسیار خوبی مباحث مربوط به نقد عقلانیت در بازی ها را ارائه می کرد فلسفه خوانده است و ثانیا خیلی از شرکت کنندگان دانش جویان رشته هایی غیر از اقتصاد هستند. این موضوع من را بسیار تحت تاثیر قرار داد که در تمام بحث ها افراد با زمینه تحصیلی کاملا متفاوت – از ریاضی گرفته تا فلسفه و اقتصاد و علوم سیاسی و بیزنس – می توانستند در بحث ها جلو بروند و سر مقدمات متوقف نشوند. در حالی که در ایران تا پایت را حتی از حلقه اقتصاددان های هم فکر خودت بیرون می گذاری باید سر پایه ای ترین مباحث پذیرفته شده علم با بقیه بحث کنی. این حد از اختلاف دیدگاه ها باعث می شود تا بحث های بین رشته ای یا بین مکتبی در بین ما قادر نشود از عمق کافی برخوردار شود چون معمولا در بحث مقدمات می مانیم و فرسوده می شویم یا دچار اختلاف نظر می شویم.
چند روز پیش با چند نفر از دوستان علوم انسانی خوانده گپ می زدیم. یکی از دوستان که علوم سیاسی خوانده بود می گفت نظریه انتخاب عقلانی الان به عنوان یکی از دو روی کرد اصلی در حوزه علوم سیاسی مطرح است. دوست دیگری هم که در مدرسه اقتصادی لندن جامعه شناسی می خواند حتی نمونه هایی از مباحث جامعه شناسی دین را ذکر می کرد که بر اساس این روی کرد فرموله می شود. تازه جامعه شناسی دین از حوزه هایی است که به نظر می رسد رفتار عقلانی باید کم تر در آن مطرح شود.
یکی از آرزوهای دور و دراز من این است که اگر روزی توانستم دکترا بگیرم و به ایران برگردم بتوانم در دانش کده های علوم انسانی در مورد نظریه انتخاب عقلانی و کاربردهای آن در مسایل اجتماعی و سیاسی درسی بدهم. هر چند امیدوارم تا آن موقع ده ها نفر قبل از من این کار را کرده باشند.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید