• شخصیات و سفر مشهد

    ۱) کلاس های نظریه بازی تمام شد. تجربه خوبی بود. بچه ها چندین سوال اساسی پرسیدند که تا به حال بهشان فکر نکرده بودم و جواب درستی هم نداشتم. به هر حال فکر کنم خودم بیش تر از همه یاد گرفت. سعی می کنم جواب سوال ها را جست و جو کنم و برای بچه ها ایمیل کنم.

    ۲) جلسه مجله زنان هم به خیر گذشت. کار به آمبولانس و اینا هم نکشید. دم در رهام وزیری عزیز را کمی سر کار گذاشتم. با نیما منتظر بودیم که فمینیست های محترم در را باز کنند که رهام هم رسید. به قیافه هم دیگر را نمی شناختیم. خودم را زدم به آن راه و گفتم این جلسه چیه و این یارو کیه که ما پاشدیم اومدیم برای صحبتش و از این حرفا. رهام بنده خدا البته چیز ضایعی نگفت ولی فکر کنم اگر یکی دو دقیقه دیگه ادامه می دادم زیراب سخن ران یعنی بنده حقیر را می زد. وقتی خودش را معرفی کرد دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و اسمم را گفتم و اساسی خندیدیم. رهام گزارشی هم از جلسه نوشته. آقای حسین قاضیان را هم که از نوشته هایشان خصوصا در هفته نامه محبوبم راه نو می شناختمشان و از نزدیک ندیده بودم ملاقات کردم و از دیدارشان مشعوف گشتم. طبق معمول جلسه برای خودم از همه مفیدتر بود و باعث شد مقاله هایی که در باره اقتصاد فمینیستی و اقتصاد خانواده خوانده بودم را در قالب یک سخن رانی ۴۵ دقیقه ای جمع و جور کنم.

    ۳) برادرم نوید که مهندسی مکانیک می خواند و من از راه به درش برده بودم فوق لیسانس اقتصاد شریف قبول شد. از جناب سروان جبل عاملی از بابت این جنایت بزرگ جدا پوزش می طلبم و قول می دهم تکرار نشود. هفته بعد شاید پویا را در روزنامه دنیای اقتصاد دیدم و حضورا استغفار طلبیدم.

    ۴) جمعه صبح زود با مریم می رویم مشهد و تا یک شنبه شب هستیم. سفر کاری را یک روز بیش تر کردم که روز جمعه دوستان عزیز حلقه روشن فکران دینی و بقیه رفقای ساکن مشهد را زیارت کنم. حضرات یاسر و مهدی و بهرنگ و حسین و خانم/آقای شیرخواره در خدمتیم. یک وقتی بود که در مشهد و سبزوار پروژه هایی داشتم و هر چند وقت یک بار می رفتم. الان شش سال است که نرفته ام و نمی دانم مشهد چه قدر تغییر کرده است.

    ۵) از بابت تاخیر در جواب یا جواب ندادن برخی کامنت ها عذر می خواهم. سیستم ویرایش کامنت های وبلاگ من کند است و وقتی با سرعت اینترنت ایران ترکیب می شود غیرقابل تحمل می شود. سرم هم خیلی شلوغ است. به هر حال امیدوارم پوزش من را بپذیرید. سعی می کنم آرام آرام جواب بدهم. این توضیح کنار هم البته هست که گاهی اگر جوابی ندادم یعنی موافقم.

    ۶) تقریبا به دیدار هر دوستی که می روم خصوصا دوستانی که مسوولیت اجرایی در بخش دولتی و خصوصی دارند سوال اصلی این است که می مانی یا بر می گردی؟ جالب است که توصیه اکثریت مطلق این است که همان جایی که هستی بمان و برنگرد که این جا وضع خیلی خراب است. گاهی فکر می کنم نکند من خیلی خام فکر می کنم که اوضاع را این قدر که دوستان می گویند غیرقابل تحمل نمی بینم یا خیلی شانس داشته ام که همیشه با سازمان هایی کار کرده ام که سطح نسبتا قابل قبولی داشته اند. شاید هم هنوز پوستم خیلی کلفت است یا این که در این یک سال اوضاع خیلی خراب تر شده است و من لمس نمی کنم.

    ۷) یک بار هم گفتم و به علت مشکلات فنی پاک شد. چهره شهر تهران را که می بینم بیش تر و بیش تر برایم مسجل می شود که کرباسچی سطح زیبایی و کیفیت خدمات شهری را به حدی بیش از سلیقه عمومی جامعه ارتقاء داد و باعث شد تا توقعات ما هم بالاتر برود. تهران در زمان کرباسچی پوست انداخت و امروزی و با پرستیژ شد. این را هر کسی که تهران قبل از کرباسچی را به خاطر می آورد می تواند شهادت بدهد. احمدی نژاد و قالیباف چهره شهر را درست به حد سلیقه متوسط جامعه و حتی پایین تر از آن بازگرداندند تا به مردم اطمینان دهند که خدمت گزارانشان عین خودشان هستند. به چراغانی های با ربط و بی ربط و ترکیب رنگ ها و پلاستیک های وسط میدان ها و پارچه های تبلیغاتی داخل شهر نگاه کنید.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها