از یک زاویه جنگ با تروریست ها (مثلا مبارزه آمریکا با القاعده) در مقایسه با مبارزه بین دو کشور (مثلا جنگ سرد بین آمریکا و شوروی) یک پیچیدگی مهم دارد که طراحی استراتژی آن را دشوارتر می کند. در جنگ با دشمنی که مسوولیت اداره یک کشور را بر عهده دارد ابزارهای بازدارندگی (Deterrence) تا اندازه خوبی قابل استفاده است. مثلا یک طرف بمب اتمی می سازد و طرف دیگر می داند که اگر حمله کند با هزینه های زیادی مواجه می شود. چنین امکانی باعث می شود تا رفتارهای طرفین جنگ از حد مشخصی از خشونت تجاوز نکند. نمونه دیگر این ماجرا جنگ شهرها بین ایران و عراق بود که چون طرفین قادر به پاسخ گویی بودند پس از یک دوره متوقف می شد. مثال آخرش هم سیاستی بود که نازی ها در قبال پارتیزان های فرانسوی یا لهستانی (اگر کشورها را اشتباه اسم نبرم) داشتند و در مقابل هر تروری، تعداد مشخصی از هم وطنان پارتیزان ها را می کشتند.
در حالی که در جنگ یک کشور با گروهی مثل القاعده، تروریست ها معمولا منافع ملموسی ندارند که نگران آن باشند لذا طرف مقابل ابزار بازدارندگی در اختیار ندارد که با آن دشمنش را تهدید کند یا با مقابله به مثل (در اصطلاح تئوری بازی Tit-for-Tat) جلوی اقدامات او را بگیرد. حداکثر می تواند با توسل به خشونت عریان رفقا یا هم وطنان او را تهدید به قتل کند که این برای یک عضو القاعده نهایتا سعادت است.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید