یک اشتباه بزرگ من در زندگیام تغییر رشته از برق به صنایع بود. قسمت اولش کار درستی بود ولی مقصد را اشتباه انتخاب کردم. اگر دید فعلی را داشتم به احتمال زیاد میرفتم ریاضی کاربردی. اشتباه بزرگترم این بود که فوقلیانسم را ام.بی.ا خواندم. صنایع رفتن حداقل این حسن را برایم داشت که وقت آزاد بیشتری برایم باقی میماند که صرف فعالیتهای دانشجویی کنم و از این کار خیلی خوشنودم. ولی تنها حسن ام.بی.ا کمی اعتبار حرفهای بود که بعید میدانم در درازمدت تاثیری در آینده کاری از این به بعدم داشته باشد. در واقع الان که نگاه میکنم از دوره ام.بی.ا تقریبا هیچ چیز دندانگیری که یاد گرفته باشم و در مسیر شغلی آیندهام به طور جدی به کار بیاید پیدا نمیکنم. حقیقتش اون موقع دوست داشتم برای فوقلیسانس یا فلسفه علم شریف را بخوانم یا سیستمهای اقتصادی-اجتماعی موسسه را و فکر میکنم هر کدام را خوانده بودم الان راضیتر بودم. ولی وقتی ام.بی.ا شریف راه افتاد کمی جو زده شدم و به موسسه ترجیحش دادم. کمی هم البته بدشانسی آوردیم چون آن سال موسسه وضعیتش به هم ریخته شد (یادم نیست چرا) و دیگر انگیزهای برای رفتن به آنجا باقی نماند. فعلا هم دارم تاوان این دو اشتباه را پس میدهم. سر پیری و معرکه گیری. کتابهای ریاضی قدیمیام را جمع کردهام و نشستهام به خواندن جبر خطی و توپولوژی و فرآیند تصادفی و سیستمهای پویا. یک کم ضایع است ولی چی کار کنیم دیگر. خلاصه دوستان تجربه من که تا به حال چهار رشته دانشگاهی را تجربه کردم (و از دم در دو سه تا دیگر برگشتهام) میگوید که اگر دوست دارید کار نظری یا حتی دانشگاهی بکنید یا مثلا از خواندن صفحه اندیشه شرق لذت میبرید یا حوصله کل کل با فمینیستها را دارید یا وقتی دکتر نیلی را میبینید دوست دارید بزرگ که شدید مثل او شوید خیلی جو صنایع و ام.بی.ا نگیردتان. این را مدتی است که به همه مشتاقان انتخاب رشته میگویم. البته اگر میخواهید پول مفت دربیاورید و تیتر دهن پر کن داشته باشید بحث دیگری است.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید