هر کدام از ادیان واجد عناصری هستند که در فضای خارج از آن دین و بر اساس عقل عرفی توجیهی عقلانی برای آنها وجود ندارد. مثلا سیکها مو و ریششان را کوتاه نمیکنند، هندوها از خوردن گوشت گاو پرهیز میکنند، یهودیان لبنیات و گوشت را با هم نمیخورند (در نتیجه مثلا پیتزای گوشت برایشان حرام است)، کاتولیکها از وسایل پیشگیری از بارداری استفاده نمیکنند و مسلمانان از تماس با سگ احتراز میکنند. اینها همه اعمالی است که پیروان دیگر ادیان به طور مرتب در زندگی روزمره خود انجام میدهند و آنرا مانعی برای سعادت نمیبینند. فیالمثل مسلمانان به طور عادی هم موهایشان را کوتاه میکنند، هم چیزبرگر گوشت گاو میخورند و هم از کاندوم استفاده میکنند و از وضع زندگی خود هم راضی هستند. در حالیکه اینها برای یک سیک یا یک هندو یا یک یهودی یا یک کاتولیک خطاهای بزرگی به شمار میروند که موجب انحراف از راه صحیح و شاید مستلزم عذابی عظیم باشند. عکس آنهم در مورد قضاوت مسلمین از رفتار دیگران صادق است. به نظرم برای دیندارانی که در جهان متکثر زندگی میکنند این تفاوتها همیشه محرک چالش فکری است. زندگی کردن در کنار بقیه دینداران و مشاهده اطمینان آنها از برحق بودن راهشان آرام آرام این سوال را در ذهن میآورد که آیا اصرار بر این فرعیات این قدر مهم است؟ برای خود من این سوال دائما وجود دارد که آیا باید اصرار بر چنین فرعیاتی را در دینها کنار گذاشت و به مشترکات ادیان پناه برد یا این تکالیف را اعمالی سمبولیک تلقی کرد که سازنده هویت یک دین خاص هستند و در نتیجه به عنوان عناصر هویتی باید از آنها پاسداری کرد. جواب قطعی ندارم هر چند تمایلم به سمت تاکید بر عناصر مشترک است. وقتی به عناصر مشترک فکر میکنم چند آیه اول سوره مومنون به یادم میآید. آنجا که میگوید مومنان رستگارند و مومنان را کسانی میداند که نماز برپا میدارند و به عهد خود وفادارند و انفاق میکنند و از امر بیهوده رو گردانند و مراقب روابط جنسیشان هستند. وقتی که به این عبارتها فکر میکنم به نظرم میرسد که همان دستوراتی است که همه ادیان دیگر ولو با زبانی دیگری بر آن تاکید میکنند.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید