پینوشه مرد. دو روایت از نقش او در تاریخ شیلی هست. یکی چهره دیکتاتوری که چند هزار نفر را کشت و آزادی را برای سال ها در کشورش سرکوب کرد و دیگری سرباز نجات بخشی که کشورش را از غلتیدن به ورطه مارکسیسم نجات داد و ثبات و شکوفایی اقتصادی برایش ارمغان آورد. من تاریخ دان نیستم و لذا صلاحیت اظهارنظر در بخش سیاسی مساله را ندارم. فقط در مورد قسمت آخر که مربوط به شکوفایی اقتصادی است – و معمولا توسط روشن فکران تاریخ نویس وارونه جلوه داده می شود – مدتی است می خواهم چیزی بنویسم که فعلا فرصت نشده است.
در هر صورت او هر چه بود در این که یک دولت دموکراتیک را که رهبری مردمی و تا حدی محبوب (توضیح : در ایران در مورد میزان محبوبیت آلنده کمی اغراق می شود) بر سر آن بود سرنگون کرد و حکومت نظامی به وجود آورد و مثل بقیه حکومت های نظامی دهه ۷۰ و ۸۰ در آمریکای لاتین سیاست سرکوب آشکار و پنهان مخالفان را در پیش گرفت شکی نیست – احتمالا حتی خشن تر و آشکارتر از کشورهایی مثل برزیل و آرژانتین -. در این قسمتش احتمالا اختلاف نظری نداریم. حال به واکنش دولت فعلی که بعد از سرنگونی عملی حکومت پینوشه سر کار آمده است دقت کنید. دولت گفته که برای مرگ او مراسم رسمی برگزار نمی کند این حرف خیلی معنی دارد چرا این اطلاع را می دهد که به لحاظ منطقی این امکان به ذهن متبادر می شده که مراسم برگزار بشود و دولت تصمیم گرفته این کار را نکند. با این حال به ارتش اجازه داده شده تا پرچم های مراکز نظامی را نیمه افراشته کند و او را با احترامات نظامی دفن کند.
برداشت من از مجموعه اتفاقاتی که بعد از تغییر حکومت ها در آمریکای لاتین، آفریقای جنوبی و اروپای شرقی افتاد این است که مردم و رهبران این جوامع بلوغ سیاسی قابل توجهی از خود نشان دادند. بلوغ سیاسی فقط این نیست که چه طور یک نظام سیاسی را سرنگون کنیم، بخش مهم تر آن این است که چه طور آسیب های این سرنگونی را به حداقل برسانیم. یک بخش از این بلوغ به بحث “حفظ جای گاه نهادها” در جامعه برمی گردد. پینوشه اگر دیکتاتور هم بوده به هر حال زمانی فرمانده ارتش یا نیروی دریایی و رییس جمهور کشورش بوده و همین باعث می شود تا پس از مرگش از حداقلی از احترام برخوردار باشد. این احترام احتمالا “برای شخص او نیست” بل که احترام جامعه به این موقعیت ها و سمت ها است. احترامی که باعث می شود بعد از یک تغییر در جامعه تیشه به ریشه نهادها زده نشود و تجربه ها و اقتدارها پراکنده نشود. جوامع به لحاظ سیاسی بالغ خوب فهمیده اند که اعتبار و سرمایه اجتماعی نهادهایی مثل ارتش یا ریاست جمهوری یا رهبری مذهبی یا ریاست دانشگاه یا قضاوت و الخ به آسانی به دست نیامده است که در آتش هیجان و خشم و انتقام از قبلی ها به باد داده شود. به قول یکی از دوستانم این جوامع فهمیده اند که “ژنرال را نباید کشت یا تحقیر کرد حتی اگر کودتا کند”. این خویشتن داری سیاسی متاسفانه هنوز به جامعه ما رخنه نکرده است. معنی خویشتن داری هم فکر کنم روشن است : تسلط بر رفتار علی رغم احساس خشم و تنفر.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید