فرض کنیم که حدسی در باب وجود یا عدم وجود بخشی از هستی داریم که آن بخش را عالم غیب یا جهان معنوی یا چیزی مثل آن می نامیم. در باب عالم غیب می توان موضع تایید، رد یا تردید داشت. وضع تردید را فعلا کنار بگذاریم و به رد و قبول محدود شویم. حال فرض کنیم (این برای من صرفا یک فرض خیالی نیست و شخصا به آن اعتقاد دارم) که نوع باور من به این عالم غیب یا معنویت یا جهان های دیگر در نوع تعامل او با ما موثر است. یعنی اگر ایمان داشته باشیم نشانه هایی از آن را گاه و بی گاه می بینم و ممکن است تا حدی قواعدی از آن را درک کنیم و حتی رفتارمان را متناسب با این قواعد تنظیم کنیم و اگر باور نداشته باشیم طوری رفتار می کند که انگار اصلا و ابدا وجود ندارد. در این صورت بحث در مورد وجود یا عدم چنین جهانی به شدت پیچیده می شود چرا که اگر اعتقاد نداشته باشی یا اعتقادت را فراموش کرده باشی به حال خود رها می شوی (از زاویه دید آدم معتقد به این جهان) وهرگز نشانه ای دریافت نمی کنی و اگر اعتقاد داشته باشی ” ممکن است ” نشانه هایی دریافت کنی ولی به هر حال این نشانه ها بعد از “تصمیم برای ایمان آوردن” رخ می دهد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید