هفته قبل از یکی از دوستانم ایمیلی دریافت کردم که گفته بود از امروز دیگر وبلاگم را نمی خواند چون به قول خودش به علت دوری از فضای عمومی ایران دچار “سندرم ناشی از تنهایی” شده ام و نوشته هایم خیلی انتزاعی است. این سندرم تنهایی و تاثیر بودن در فضای ایران برای درک عمیق تر مسایل را به خوبی می فهمم و لذا از همان موقع به این نکته فکر می کنم. امروز در حالی که داشتم به آن ایمیل قبلی فکر می کردم از یک دوست قدیمی دیگر ایمیلی دریافت کردم که هشدار می داد ممکن است به بیماری غلبه تولید خروجی بر یادگرفتن مبتلا شده باشم. فکر می کنم بی راه نمی گویند و هر دو در یک موضوع مشترک بودند: این که تحلیل هایی که راجع به ایران می نویسم پخته نیست.
از طرف دیگر خودم از مدتی قبل داشتم فکر می کردم که باید یک جایی حتی به قیمت کاهش قابل توجه در تعداد مخاطبین روند فعلی را متوقف کنم و شکل دیگری به وبلاگ بدهم. چند وقت پیش ها دوست بلاگری ازم خواست که در یکی از برنامه های مصاحبه – میزگرد وبلاگ نویسان شرکت کنم و من با وجود علاقه زیاد به او عذرخواهی کردم و گفتم ترجیح می دهم این کار را نکنم. دلیلش را هم برایش شرح دادم و گفتم که خودم را “وبلاگ نویس” نمی دانم. وبلاگ نویسی برای من یک فعالیت حرفه ای نیست و تنها ابزاری برای پر کردن “تنهایی معنوی” است که قبلا ازش صحبت کرده ام (نوشتن در رستاک در مقابل یک فعالیت حرفه ای برایم به حساب می آید). من دارم درسم را می خوانم و مدت ها است که هیچ کاری جز درس خواندن ندارم و البته توان جسمی و ذهنی ام بهم اجازه نمی دهد که روزانه بیش از مقدار مشخصی روی کار تحقیقی یا درسی وقت صرف کنم. به دلیل گرفتاری زیاد و برخی دلایل دیگر ارتباط شخصی روزمره ام عمدتا محدود به هم کاران و اساتید موسسه مان است و لذا وبلاگ امکانی بود که با آن می توانستم به شکل کارآمدی و با صرف وقت مختصری با افراد دیگری روی موضوعات ساده تر و غیرفنی تر و در عین حال جذاب تر برای خودم گفت و گو کنم، نقد بشوم و ایده های جدید بگیرم، ارتباطم را با دوستان قدیمی ام حفظ کنم و دوستان جدیدی که علایق مشابه من دارند بیابم.
فکر می کنم با این که این را قبلا گفته ام ولی باید تصریح کنم که من بر خلاف برخی دوستان دیگر “رسالت وبلاگی” برای خودم قایل نیستم و وبلاگ برایم چیزی جز جای گزین گپ های سر ناهار و داخل ماشین با رفقا در ایران نیست. گپ هایی که در واقع یک جور پیش نویس افکار پخته تر و فرصتی برای ارائه برداشت های خام و شنیدن نظرات دیگران در مورد آن ها است. دقت این گپ ها هم واقعا در همین حد است و بس.
با این همه چون در یک محیط مکتوب می نویسم و در این شرایط خطر سوء برداشت بیش تر است به نظرم وقتش شده است که تصمیمی که به آن فکر کرده بودم را عملی کنم. ایمیل این دو دوست هم محرک خوبی شد تا این تصمیم را زودتر عملی کنم. از این به بعد سعی می کنم دیگر چیزی راجع به ایران و تحلیل مسایل روزمره ننویسم. اگر وبلاگ نویسی را ادامه دهم احتمالا روی دو موضوع متمرکز می شوم. یکی بحث روی مفاهیم انتزاعی و علمی در اقتصاد و احیانا فلسفه و دیگری اوضاع احوال شخصی خصوصا در حوزه تحصیلی. البته ممکن است به زودی و پس از قطعی شدن نتیجه پذیرش تحصیلی ام خبرهایی بدهم که روی اصل کار وبلاگ نویسی هم تاثیر بگذارد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید