بازار
مفهوم بدیهی که ما امروزه از بازار و رفتار مبتنی بر عرضه و تقاضا در ذهن داریم و از آن سرسختانه دفاع میکنیم مفهومی جدید است و طبق آنچه در نوشتهها آمده تا قرن ۱۸ میلادی اصولی غیر از آن بر ذهن و عمل مردم حاکم بوده است. فیالمثل قیمت اجناس در بازار بر اساس مکانیسم عرضه و تقاضا تعیین نمیشد. تاجران عادت داشتند تا قیمت کالاهایشان را بر اساس درصدی از قیمت خرید – و نه بر اساس تقاضای بازار- تعیین کنند. لذا تاجری که بخشی از کالاهایش را در توفان دریا از دست داده بود هرگز به فکرش خطور نمیکرد که ضرر خود را بر روی کالاهای دیگرش سرشکن کرده و آنها را گرانتر بفروشد ولو اینکه بازار کشش لازم برای آن را داشته باشد. ورود کالاهای خارجی با قیمت ارزانتر با مخالفت شدید رو به رو بود و ممکن بود مجازات اعدام در پی داشته باشد. تولید همواره باید بر طبق استانداردهای خاص صورت میگرفت و ایده تولید جنس با کیفیت پایینتر و در عوض قیمت کمتر خلاف عرف و غیرممکن بود. در یک مثال جالب دولت فرانسه تعداد تار و پودهای پارچههای صنعت نساجی را تعیین میکرد و کسی مجاز نبود پارچهای با مشخصاتی غیر از آن تولید کند. گفته شده است که وقتی در فرانسه دکمه پارچهای و در انگلستان جورابهای ساق بلند به بازار معرفی شد اصناف و دولت تا مدتها مانع از عرضه اینکالاها به بازار شدند. صنعتگران مجاز بودند فقط تعداد مشخصی دستیار داشته باشند. فیالمثل کلاهدوزها حق نداشتند بیش از دو شاگرد داشته باشند و تغییر شغل و جابهجایی نیروی کار از یک حوزه کاری به حوزه دیگری امری نامعمول بود. همچنین تولید کالاهای یک صنف توسط فردی از صنف دیگری گناهی بزرگ بود.
هر چند هنجارهای فوق برای بسیاری از ما عجیب به نظر میرسد ولی این تصویر واقعی دنیایی است که در آن اقتصاد با سیاست و سنت و اخلاق و مذهب مسیحیت و هنر آمیخته شده است و مفهوم «نفع شخصی» هنوز در آن ریشه ندوانده است. آدام اسمیت با کتاب معروفش «ثروت ملل» سهم مهمی در تغییر این نگرش داشت. من فکر میکنم در ایران مثالهای مشابه رفتارهای فوق – ولو کمی پیچیدهتر- کم نداشته باشیم. به نظرم ما هم اکنون نیاز جدی به آدام اسمیتهای ایرانی داریم تا همانند او به زبانی ساده و ملموس به سیاستمداران و مردم بگوید که مکانیسم تخصیص منابع بر اساس معیارهای غیربازاری تا چه حد میتواند از تخصیص بهینه دور باشد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید