معمولا سر کلاس های اقتصاد کلان که می خواهند بحث پول را شروع کنند از این استدلال استفاده می کنند که در غیاب پول به علت عدم تطابق هم زمان نیازها در اقتصاد کالایی بسیاری از مبادلات امکان پذیر نمی شود. فکر کنم هر استاد اقتصاد کلان برای روشن شدن جمله قبل این مثال را بزند که اگر پول وجود نداشت و هر کسی فقط کالایی که تولید می کند را برای تبادل در اختیار داشت من مجبور بودم برای راننده تاکسی که من را می برد خانه اقتصاد کلان درست بدهم و او هم که می رود سلمانی مجبور است سلمانی را به جایی ببرد تا جبران زحمت شود ولی ممکن است سلمانی خانه اش همان بغل باشد و نیازی به تاکسی نداشته باشد. طبیعتا چون راننده تاکسی هم به اندازه کافی از این و آن اقتصاد کلان شنیده است نیازی به درس جدید ندارد و استاد را به منزل نمی رساند و اقتصاد بسیار ناکارا می شود.
جالب این جا است که این استدلال رایج که در بسیاری کتاب های قدیمی تر هم آمده لزوما درست نیست. می توان نشان داد که حتی بدون وجود هیچ پولی در اقتصاد و بدون تطابق هم زمان نیازها هم می توان مبادله در اقتصاد را شکل داد. چه طور؟ راننده تاکسی می داند که هر چند خودش به درس اقتصاد کلان نیاز ندارد ولی کسانی در گوشه و کنار هستند که به این درس نیاز دارند و احیانا کالاهای مورد علاقه او را در اختیار دارند یا کالاهایی دارند که دیگران که کالاهای مورد علاقه او را دارند به آن ها علاقه دارند. پس می توان یک کار کرد: راننده تاکسی استاد را به مقصد می رساند و از او کاغذی می گیرد که استاد قول می دهد در عوض خدمت راننده تاکسی اقتصاد کلان درس بدهد ولی نه لزوما الان بل که هر زمانی که متقاضی پیدا شود یا در زمان مشخصی که استاد اعلام می کند. سلمانی هم از راننده تاکسی تعهد مشابهی را می گیرد. حالا فردا اتفاقا راننده تاکسی نیاز به تخم مرغ دارد و صاحب مغازه تخم مرغ هم دانش جوی پاره وقت اقتصاد است. پس راننده تخم مرغ را می گیرد و کاغذ تعهد استاد را به او می دهد و او با این کاغذ سر کلاس استاد می رود و استاد یادش می آید که باید در قبال خدمت راننده تاکسی این خدمت را ارائه دهد و الخ.
اشکال قضیه کجا است؟ مساله اصلی به قابلیت اعتماد برمی گردد. چه تضمینی هست که استادی که به مقصد رسیده بود و در مقابل قول داده بود اقتصاد کلان درس بدهد لزوما این کار را بکند و فردا که تخم مرغ فروش پیشش رفت زیر حرفش نزند؟ این جا است که باید یک نهاد معتبر و دارای قابلیت اعمال قراردادها (مثلا دولت) سر و کله اش پیدا شود و اگر استاد اقتصاد علی رغم تعهدی که روی کاغذ داده بود از تدریس شانه خالی کند مجبورش کند که این کار را بکند. فرض کنید دولت دانای کل است و هر لحظه هر خدمتی که کسی به کسی ارائه می دهد را مشاهده می کند و در کارنامه دو طرف ثبت می کند. یا حتی عملی تر برگه هایی تهیه می کند که هر بار که کسی به کسی خدمتی داد دو طرف آن را امضاء می کنند و به باجه های دولتی تحویل می دهند و همه خدمات طول روز در بایگانی ملی ثبت می شود. این بایگانی نشان می دهد که هر فردی چه خدماتی داده و در قبال آن مجاز است تا چه حدی از خدمات دیگر استفاده کند. تمام شد. نیازی هم به پول نبود و اقتصاد هم کار می کند.
حالا نقش پول چیست؟ کل نقش پول جای گزین شدن با آن سیستم حساب داری است. فکر کنید که به جای این که هر روز هر کسی برگه هایش را تحویل بدهد و دولت در سیستم بایگانی اش خدمات هر نفر را ثبت کند و برایش سقف مجاز مصرف از کالاهای دیگر را تعیین کند یک برگ استاندارد معتبر به اسم پول درست می کنیم. این پول عین همان برگه تعهد است با این فرق که هر برگه پول امتیاز مشخصی دارد. وقتی راننده تاکسی من را به منزل می رساند و هزار تومان می گیرد انگار در سیستم فرضی بایگانی خدمات هزار امتیاز دریافت کرده است. این کل نقش پول است.
حالا چرا این بحث را می کنم؟ از جنبه تاریخی و فلسفی اش که بگذریم اگر به اطراف نگاه کنیم می بینیم که انگار سیستم فرضی بایگانی سوابق خدمات داردعملی می شود و نقش پول به عنوان برگه استاندارد امتیاز کم کم حذف می شود. من خودم به بخشی از بانک داری الکترونیکی از این زاویه نگاه می کنم.
* برخی دوستان در پست قبلی انتقاد داشتند که من پول و شبه پول و الخ را جدا نکرده ام. ضمن احترام به دقت دوستان فکر می کنم در این سطح از عمومیت این تفکیک برای ما کلیدی نیست و بحثمان برای همه انواع پول (به قول معروف همه ام. ها) صادق است.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید