یک نفر نقل می کرد که وقتی دانش جو بوده ادوارد پرسکات که آن موقع هنوز خیلی معروف نشده بود و نوبل نبرده بود برای سخن رانی می رود دانش گاه شان. می گفت یکی دو دقیقه این ور و آن را نگاه کرد و بعد رفت روی تخته یک منحنی بی تفاوتی مطلوبیت کشید و با آن لحن خاص خودش گفت: هر تحلیل و مقاله اقتصادی حتما باید حداقل یک عدد از این منحنی ها را در داخل خودش داشته باشد.
از دیشب دارم به این جمله ظاهرا ساده ولی عمیقا تاثیرگذار که علم اقتصاد را در دو دهه اخیر زیر و رو کرده فکر می کنم. اشاره پرسکات در واقع به بازنویسی اقتصاد کلان بر پایه های خرد است. ایران که بودم بر خلاف اقتصاد خرد به اقتصاد کلان هیچ علاقه ای نداشتم و آن را مبحثی غیرعمیق و کسالت بار می دانستم. دلیلش هم این بود که بر خلاف اقتصاد خرد که خیلی روشن بر پایه فردگرایی روش شناختی بنا شده بود و می توانستی چارچوب منظم بهینه سازی را در تک تک مسایل آن ببینی حس من این بود که اقتصاد کلان به مبحثی حفظی شبیه است که بر پایه یک سری اتحاد روی مفاهیم گنگ کار می کند. متاسفانه خیلی از کتاب های اقتصاد کلان موجود در بازار ایران همین تصویر کسالت بار از اقتصاد کلان را ارائه می کنند و به این خاطر من معمولا به کسانی که مشتاق مطالعه اقتصاد کلان هستند توصیه می کنند که با احتیاط به کتاب های ترجمه شده نگاه کنند. خوش بختانه بعدا که با اقتصاد کلان جدید و روی کردهایی مثل بهینه سازی دینامیکی و مدل های بین نسلی آشنا شدم این تصورم تغییر کرد و فهمیدم که مرز بین اقتصاد خرد و کلان کاملا فرو ریخته است و به قول یکی از اساتیدمان اقتصاد کلان چیزی جز شکل دینامیکی نظریه تعادل عمومی نیست. با این تصویر جدید اقتصاد کلان هم به اندازه اقتصاد خرد برایم جذاب شد.
به نظرم اگر یک نفر بخواهد در یک جمله کوتاه استدلال کند که چرا مرتبا می گوییم علم اقتصاد در ایران از روش رایج دنیا فاصله زیادی دارد می تواند از ایده همین جمله پرسکات استفاده کند و بگوید: چون در اکثر درس ها و تحلیل ها و مقاله های ایرانی حتی یک عدد از این منحنی های بی تفاوتی وجود ندارد. من تمام مقالات قابل دست رسی فصلنامه پژوهش های اقتصادی ایران را به دقت خواندم و جز یکی دو مورد مقاله ای که در این چارچوب کار شده باشد ندیدم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید