سنگها در اقتصاد
تا سال ۷۵ یک گره ترافیکی وحشتناک روی بزرگراه همت وجود داشت. ماشینهایی که از یوسفآباد به سمت همت میآمدند با ماشینهایی که از همت به سمت توانیر میرفتند در هم گره میخوردند و صبحها ترافیک شدیدی را به وجود میآوردند. مدتها اوضاع به اینگونه بود تا بلاخره راهحل قضیه پیدا شد. تعدادی «سنگ» بین دو مسیر کشیده شد، در نتیجه تقاطع مسیرها برداشته شده و گره باز شد. ماجرا به همین سادگی حل شد. نیازی به مدلهای مبتنی بر فرآیند تصادفی برای شبیهسازی و بهینهسازی ترافیک نبود. فقط عقل سلیم و تدبیر ترافیکی میخواست که بداند «سنگها» را کجا بگذارد.
به باور من در سایر حوزهها هم وضعیت ما بی شباهت به این مساله نیست. در بسیاری از حوزههای سیاستگذاری در کشور ما نیاز به ابزارهای دقیق ریاضی نداریم. آنچیزی که حالا حالاها لازم داریم خرد کافی برای پیدا کردن جای مناسب «سنگهایی» است که بهرهوری را بالا میبرد. فیالمثل در اقتصاد بیش از اینکه نیاز به مدلهای اقتصادسنجی پیشرفته یا کنترل بهینه داشته باشیم به اقتصاددانانی نیاز داریم که سیاستگزاران و شهروندان (بخوانید رایدهندگان) را قانع کنند که دخالت در قیمتگزاری چقدر مضر است و نرخ بهره زیر تورم شوخی است و حمایت بیحساب و کتاب از صنایع داخلی ویرانکننده است و نقدینگی مازاد به هر حال باعث تورم میشود و نرخ ارز باید سالیانه با نرخ تورم تعدیل شود و هزینه مبادله در اقتصاد پایین بیاید وانحصارها برداشته شود و سوبسید بیهوده به بنزین داده نشود و سرمایه خارجی جذب شود و الخ. هر کدام از این سنگها که درست چیده شود میتواند سهم جدی در ارتقاء عملکرد اقتصادی کشور داشته باشد. همین مفهوم ساده صندوق ذخیره ارزی را نگاه کنید. این مفهوم بی آنکه نیازی به مدلهای ریاضی باشد توانست نگرش به درآمدهای نفتی را در کشور تحت تاثیر قرار دهد. این حرف من البته سوءتفاهمبردار است. تاکید بر اهمیت مفاهیم پایه و کیفی و لزوم تاکید بر درک منطق اقتصاد اصلا به معنای بیدقت و بیحساب و کتاب حرف زدن در باب اقتصاد نیست. این ماجرا غصه دیگری است که بعدا باید در موردش گفت.
دیدگاهتان را بنویسید