زمان دانش جویی ما دفتر فوق برنامه دانش گاه سهمیه محدودی از بلیط جشن واره فیلم فجر را به دانش جوها می فروخت ولی بلیط جوری بود که فیلمش در زمان خرید معلوم نبود و زمانی قبل از پخش فیلم مشخص می شد (برای من یک بار کارتون تام و جری از آب درآمد). فرض کنید بلیطی را برای عصر جمعه به قیمت خیلی بالایی خریده اید و صبح جمعه می فهمید که فیلمش چندان دل چسب نیست. فرض کنید بلیط را هم نمی توانید پس بدهید یا به کس دیگری بفروشید لذا چه فیلم را ببینید و چه نبینید ۱۰ هزار تومان قیمت بلیط فرضی از جیبتان رفته است. حال برای جمعه عصرتان دو گزینه دارید: بروید و فیلم را ببینید یا این که خانه بمانید و کتابی را که دوست دارید بخوانید. این را هم فرض کنید که در آن عصر جمعه خاص لذت خواندن آن کتاب بیش از دیدن آن فیلم خاص است. اگر شما باشید چه می کنید؟
احتمالا درصدی از ما گزینه تماشای فیلم را انتخاب می کنیم. توجیهش هم نسبتا ساده است: بابت فیلم پول داده ایم و حیف است که پولش هدر برود. حال آن که تصمیم عقلانی محض حکم می کند که پول داده شده را بی خیال شویم و آن روز عصر کتاب بخوانیم. ماجرا قضیه هزینه ریخته است. مثال دیگر می خواهید؟ در رستوران غذای گران قیمت سفارش داده ایم و در قاشق اول فهمیده ایم که اصلا غذای مطبوعی نیست و نخوردنش از خوردنش به تر است. ولی چون “پولش را داده ایم” تا آخر می خوریمش. (یک مقاله خوب برای خواندن)
هزینه ریخته به سادگی می گوید که منابعی (پول یا وقت یا ظرفیت های روحی) که قبلا صرف یک پروژه (یا حتی رابطه انسانی) شده است و قابل بازیابی نیست (یا تحت تاثیر رفتار آینده قرار نمی گیرد) نباید تصمیم ما را برای ادامه/پایان یک فعالیت تحت تاثیر قرار دهد. معیار عقلانی برای ادامه/پایان صرفا مقایسه “هزینه های اضافی برای ادامه” در مقابل “منافع ناشی از ادامه” است. اگر منافع بر هزینه غلبه کند باید ادامه داد و اگر غیر از این باشد باید متوقف شد ولو این که قبلا میلیون ها تومان پول صرف کرده باشیم. یک مثال ملموس دیگر برای ماجرا تصمیم گیری برای فروش سهامی است که در اختیار داریم. تصمیم برای نگهداری/فروش سهام کاملا مستقل از این تعیین می شود که سهام را به چه قیمتی خریده ایم به هر قیمتی هم خریده باشیم تصمیم برای فروش/نگهداشت صرفا باید تابع این باشد که آیا منافع آینده بزرگ تر از منافع امروز هست یا نه. می دانیم که خیلی از مردم لزوما این طور رفتار نمی کنند و چون سهام گروه سرمایه گذاری خنزر پنزر پارس را مثلا به ۱۰۰ تومان خریده اند الان که قیمت شده ۳۰ تومان و فردا هم قرار است بشود ۲۵ تومان دست دست می کنند تا ببینید چه می شود.
مغلطه کنکورد نامی برای یکی از مثال های ماجرا است. (مستقل از این که مطمئن باشیم که مدعا درست است یا نه) مغلطه کنکورد به این نکته اشاره می کند که در میانه پروژه کنکورد دو کشور مشارکت کننده ( انگلیس و فرانسه) می دانستند که پروژه به لحاظ مالی شکست خورده است ولی “چون تا آن موقع پول زیادی خرج شده بود” توجیه می شد که باید مقداری بیش تر خرج شود تا پروژه تمام شود (به نظرتان قبلا چیزی در این رابطه در چای داغ نخوانده اید؟). چنین مغلطه ای معمولا توسط سیاست مدارانی که در باطلاق جنگ (مثلا جنگ ویتنام) گیر کرده اند و ادامه هزینه کردن برای جنگی که از اول اشتباه بوده را با اتکا به “هزینه هایی که تا این جا صرف شده” توجیه می کنند نیز به کار گرفته می شود.
ماجرا تحت نام تعهد غیرعقلانی هم نام گذاری شده است. این مطالعه مشهور نشان داد که پس از کنترل بقیه متغیرها بازی گرانی که در فرآیند خرید سالیانه بازی کنان بسکتبال رتبه های به تری داشته اند (احتمالا گران تر خریداری شده اند) زمان بیش تری در زمین بازی می کنند. یعنی حتی با وجود این که عمل کرد بازی گران پس از شروع کار در تیم معلوم می شود و معیار تصمیم گیری باید عمل کرد آشکارشده باشد باز تصمیم قبلی تاثیر خودش را دارد. مساله عاملیت را در این بین نباید نادیده گرفت. مدیران می دانند که اگر در میانه کار بر اساس معیار عقلانی تصمیم گیری شود پروژه ای که آن ها تصویب کرده بودند کنار گذاشته می شود و این برایشان جالب نیست (شاید باعث شود کارشان را از دست بدهند) لذا سعی می کنند تا حد امکان سازمان را به سمت ادامه وضع قبلی سوق دهند. این مقاله البته در نقد موضع قبلی سعی می کند توضیح عقلانی برای این پدیده ارائه دهد.
یک مکانیسم دیگر برای بروز ماجرا به تغییر در تخمین های احتمال بعد از اتخاذ تصمیم بر می گردد. این مقاله نشان می دهد که شرکت کنندگان در آزمایش برای یک پروژه مشابه با/بدون هزینه ریخته قبلی تخمین های متفاوتی از احتمال موفقیت را ارائه داده و لذا نظر متفاوتی برای هزینه کردن رقم یک سانی در دو حالت داشتند. این ماجرا در مطالعه دیگری هم تایید شده که کسانی که بلیط شرط بندی مسابقه اسب سواری را خریده بودند به نسبت کسانی که هنوز بلیط را نخریده بودند شانس بیش تری برای موفقیت خود قایل بودند.
من بیش تر روی جنبه های غیرعقلانی ماجرا تاکید کردم. هزینه ریخته در اقتصاد البته توجیهات عقلانی می یابد که یکی از مهم ترین آن ها ایجاد مکانیسم تعهد برای علامت دادن به رقبا است که فعلا به آن نمی پردازیم. (یک مقاله خوب).
پ.ن: ظاهرا برخی دوستان ترجمه “هزینه ریخته” را پسندیده اند. باید بگویم که این ترجمه از من نیست و آن را سال ها قبل از آقای پرویز بختیاری آموخته ام. من هم موافقم که معنی را بسیار خوب منتقل می کنم. مصداق همان دو ضرب المثل معروف “روغن ریخته به جوی باز نگردد” و “آب ریخته را نذر امام زاده کردن” 🙂
پ.ن: دوستانی که با جدیت به دو ضرب المثل قبلی اعتراض می کنند فراموش نکنند که از قدیم گفته اند : “فلفل نبین چه ریزه وانگهی دریا شود” 🙂
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید