• صنعت دولت ساخته این‌روزها باید

    صنعت دولت ساخته
    این‌روزها باید منتظر صحبت‌هایی مثل برنامه‌ریزی برای ایجاد صنایع پیشرفته و یا حمایت از صنعت داخلی از طریق پرداخت یارانه یا محدودیت واردات باشیم. دیروز دیدم که یکی از نامزدهای احتمالی برای وزارت صنایع با اعتماد به نفس تمام از لزوم حمایت از صنایع داخلی و اعطای یارانه به آن‌ها صحبت کرده است. آرزو کردم کاش اگر وزیر شد لااقل خلاصه مستندات استراتژی توسعه صنعتی کشور را بخواند تا این قدر با اطمینان سخن نگوید. من وقتی این صحبت‌ها را می‌شنوم بی اختیار یاد دو نوع صنعت مختلف در این کشور می‌افتم:
    صنعت نوع اول صنعت خوداتکای بخش خصوصی است. نمونه‌اش مثلا شرکت کاله که من از نزدیک می‌شناسمش و به جرات می‌گویم یکی از نوآورترین شرکت‌های ایرانی است. صاحبش نه تنها ریالی یارانه از دولت دریافت نکرده بلکه حتی ارز کافی برای خرید ماشین‌آلات نیز را نیز بهش تخصیص ندادند و مجبور شد از هلند ماشین‌آلات دست دوم وارد کند. شرکت‌هایی از این دست نوعا پول اضافی برای تشریفات ندارند و هزینه‌هایشان را به دقت کنترل می‌کنند. تحقیق و توسعه در این شرکت‌ها وقتی ارزش دارد که در خدمت تولید و رقابت باشد. مثلا در کاله مدیرعامل مرتبا به سفرهای خارجی می‌رود و از این طریق ایده محصولات جدید را با خود می‌آورد بعد از آن محققین شرکت فقط وظیفه دارند این محصولات را روی خط بفرستند. تا جایی که من می‌دانم در خیلی‌های از شرکت‌های بخش خصوصی‌ از چیزهایی مثل برنامه استراتژیک خبری نیست در عوض وقتی با مدیرانشان صحبت می‌کنی می‌فهمی که دقیقا می‌دانند قرار است چه کنند و به کجا برسند. من این شرکت‌ها را شرکت‌های تقاضا محور می‌نامم. شرکت‌هایی که وقتی احساس می‌کنند خلاءیی در بازار هست سعی می‌کنند با تمام وجود آن‌را به دست آورند. احساس واقعی بودن و با عرق جبین ساخته‌شدن در این شرکت‌ها موج می‌زند. شاید به این خاطر است که صاحب صنایع غذایی بهروز، ژیانی را که اول کارش با آن ترشی توزیع می‌کرده را در همکف ورودی شرکتش گذاشته تا به همه یاد آور شود که این شرکت از کجا به کجا رسیده است.
    و اما صنعت نوع دوم توسط دولت یا با حمایت دولت ساخته شده است. در این شرکت‌ها به دلیل دسترسی به سرمایه ارزان (وام ، سوبسید، کمک و …) تا دلتان بخواهد ماشین‌آلات و امکانات وجود دارد. تازگی‌ها هم چون آقایان مدیران در کتاب‌ها خوانده‌اند که سخت‌افزار به تنهایی کافی نیست و فن‌آوری و نیروی انسانی هم مهم است، بخشی از پول مملکت هم‌ برای اموری مثل توسعه نیروی انسانی -از طریق شرکت‌ها در انواع سمینارها و کلاس‌ها- و تحقیقات -از طریق حقوق دادن به مهندسان جوان برای جستجو در اینترنت و ارضای روحیه پژوهشی‌شان- تلف می‌شود. از طرف دیگر چون از طرف تقاضا خیالشان راحت است (به علت خرید تضمین شده یا ممانعت از ورود رقبای خارجی) انگیزه چندانی برای کنترل هزینه‌ها ندارند. لذا دفتر و دستک در این شرکت‌ها به راه است. از سمینار‌های متنوع گرفته تا سفر خارجی و مستند‌سازی و برنامه‌ریزی و ساختار سازمانی و نهایتا به کارگیری آخرین دستاورد‌های فن‌آوری اطلاعات. من درگیر راه‌اندازی چند تا از این نوع شرکت‌ها بوده‌ام. بر خلاف گروه اول، در این گروه شرکت‌ها مدیران لیستی استخدام می‌‌شوند فقط کافی است بگویی چند نفر برای شرکت لازم است و به زودی همگی سر کار خود هستند. عین میز و صندلی که مثل آب خوردن خریداری می‌شود. با وجود همه این تشریفات، این شرکت‌ها یک مشکل بزرگ دارند: اگر حمایت دولت و یا بودجه‌هایی که پشت سر آن‌ها است قطع شود سر سال ورشکست می‌شوند.
    آن چیزی که من در شرکت‌های دولت ساخته (اصرار دارم این لغت را به کار ببرم چون لزوما دولتی نیستند) می‌بینم مجموعه‌ای از امور نامرتبط است که با چسب بورکراسی به هم چسبانده شده‌اند. آدم‌های باتجربه به ما جوان‌ها می‌گویند بوروکراسی و سوبسید و مدیر دولتی و برنامه‌ریزی بیزنس نمی‌سازد بیزنس را کارآفرینی می‌سازد که شب و روزش را پای رشد شرکتش صرف می‌کند. به نظرم بیراه هم نمی‌گویند. خوب است از خودمان بپرسیم از بین این همه شرکت مطرح در دنیا (مثلا ۵۰۰ تای اول فورتون)‌ واقعا چند تایش با برنامه‌ریزی یا حمایت دولت ساخته شده است؟ یا حتی در داخل کشور از بین این همه شرکتی که دولت‌ ساخته‌ است چندتایشان توانسته‌اند در عرصه رقابت واقعی سرافراز شده و دست آخر وضع اقتصاد کشور را بهتر کند؟ (شرکت‌های بزرگ دولتی که کارهایی مثل پروژه‌های نفتی می‌کنند را مثال نزنید. در آن سطح رقیب بخش خصوصی وجود ندارد که بشود رقابت را مشاهده کرد.).
    در این وسط سازمان‌هایی هم در کشور هستند که به طور سیستماتیک منابع مالی کشور را از طریق اعطای وام و حمایت از صنایع، شرکت‌ها یا محققان هدر می‌دهند. همه هم می‌دانند که چیزی از آن‌ها بیرون نمی‌آید ولی به خاطر تعارف و خالی نبودن عریضه و مد روز هم که شده، مرتبا بودجه آن‌ها را افزایش هم می‌دهند. من از گسترش این نهاد‌ها در آینده نزدیک بسیار بیمناکم و البته از گسترش این نوع شرکت‌ها. شرکت‌هایی مثل آن شرکت معروف که سال‌ها است قرار است نیمه‌هادی بسازد و احتمالا هر کاری کرده است غیر از ساختن نیمه هادی. دست آخر هم در این شرکت‌ها آن‌چیزی که باقی می‌ماند حجم بزرگی از سرمایه‌گذاری (سخت‌افزاری و نرم‌افزاری) است که ظرفیت‌هایش معطل می‌ماند و مدیران و کارشناسانی که لذت حضور در آن‌جا را چشیده‌اند. فراموش نکنید هزینه این لذت را من و شما داده‌ایم. البته اشتباه نشود. دنبال ریخت و پاش و سازمان بازرسی و ثروت بادآورده نگردید. پولی که می‌گویم قسمت عمده‌اش در فعالیت‌هایی هدر رفته که ظاهر کاملا موجهی دارد.
    به جای جمع‌بندی اجازه دهید به یک سوال جدی که احتمالا به ذهن خیلی‌ها می‌رسد جواب بدهم. از من خواهید پرسید که آیا معنی این حرف‌ها این است که حمایت از صنعت باید تعطیل شود؟ جواب من منفی است! ادبیات توسعه صنعتی در دنیا هم‌اکنون به این جمع‌بندی رسیده است که به جای برنامه‌ریزی برای ایجاد یک صنعت در کشور (از ابتدا) باید اول به این نگاه کرد که چه صنایع به صورت خود به خودی در کشوری جوانه‌ زده‌اند. این جوانه‌ها مشخص می‌کنند که فضای اقتصادی کشور مستعد فعالیت در چه زمینه‌هایی است. بعد از دیدن جوانه‌ها است که دولت باید وارد عمل شود تا موانع پیش پای رشد صنایع مستعد‌تر را رفع کند. این رویکردی معقول است که تا حد زیادی جلوی بر هم زدن نظم بازار و درست کردن شرکت‌ها از طریق دادن علایم غلط به بخش عرضه را می‌گیرد. حالا به نظر شما اگر کشور ایران را به حال خود رها می‌کردیم صنایع الکترونیک و خودرو به صورت خودجوش در آن جوانه می‌زدند؟

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها