آغازی بر یک پایان
۱) ایده نوشتن این یادداشت شدیدا ابلهانه است. چیزی شبیه تعارف آخر عزا و عروسی. در پذیرش شکستی به این بزرگی فضیلتی نیست. ماجرا فقط تسلیم به پایان تراژیک داستان است. دوستانی که بازی را بردهاید پیروزیتان مبارک.
۲) از دیشب کارم شده دلداری دادن دوستانی که همه چیز را پایان یافته میبینند. نمیدانم. شاید به خاطر اینکه شکست مشابهی را در مجلس پنجم تجربه کردم یا شاید هم به خاطر همان بیخوابی است ولی من خیلی حس خاصی ندارم. قضیه برای من بیشتر درد ناشی از باختن در یک مسابقه است. دردی که میگذرد و زندگی در پی آن جریان دارد. یادتان است از بهار تهران پیش از دوم خرداد نوشتم. اطمینان دارم که وضع به مراتب بهتر از آن سالها است و لذا به امید بهار زندهایم.
۳) احتمالا به زودی تعداد زیادی از مدیران ردههای بالا و میانی و اقتصاددانها و تکنوکراتهای ستاد دولت تبدیل به کارمندان معمولی میشوند. این فرصتی طلایی برای بخش خصوصی ایران است که یکی از بزرگترین ضعفهایش یعنی کمبود مدیر و کارشناس حرفهای را جبران کند. بخش خصوصی، نهادهای مدنی، موسسات پژوهشی و دانشگاهها زمین بازی بعدی ما است. درست مثل سالهای ۷۲ تا ۷۶. بخش خصوصی این وسط البته ماجرا جدیدی است. مرکز تحقیقات استراتژیک را هم فراموش نکنید. ریاستش هنوز با آقای هاشمی است.
۴) در تمام پستهایم گفتم که دلیل مخالفتم با آقای احمدینژاد سیاستهای اقتصادی ایشان است. بر اساس مجموعه سیگنالهایی که آمده است حدس نمیزنم تغییر چندانی در سبک زندگی مردم عادی رخ دهد. حتی احتمالا وضع طبقهای از مردم حداقل در کوتاهمدت بهتر هم خواهد شد. پس خیلی نگران نباشید. از ترس مرگ که نباید خودکشی کرد. به قول یکی از دوستان که از طرفداران جدی ایشان بود جامعه ماشینی نیست که با زدن دکمهای وضع فرهنگ و اجتماع و اقتصادش دگرگون شود. شنیدن چنین حرفی از یکی از مشاوران محتمل ایشان برایم امیدوار کننده بود.
۵) پیام سه تیر را باید خیلی جدی گرفت. اگر پیام دوم خرداد خطاب به حاکمیت بود، سه تیر پیام مستقیمی خطاب به اصلاحطلبان، روشنفکران و تکنوکراتها داشت. من راستش بین پیروزی خاتمی و پیروزی احمدینژاد تفاوت جدی نمیبینم. به نظرم حداقل نصف کسانی که به احمدینژاد رای دادند در دوم خرداد به خاتمی رای داده بودند. ما فهمیدیم که سرنوشت انتخابات در ایران را نزدیک به ده میلیون رای شناور تعیین میکند که به کسی تعلق میگیرد که دل مردم را به دست آورد. این دلبری میتواند به خاطر سیادت و جذابیت چهره خاتمی باشد یا سادگی و مردمی بودن احمدینژاد. مطالعه روانشناسی اجتماعی مردم ایران حوزه جدیدی است که اکنون پیش روی ما گشوده شده است.
۶) این وبلاگ در این مدت بیش از حد درگیر ماجراهای روز بود. حالا که داستان تمام شده و امور اجرایی هم از دست همفکران ما خارج شده است من هم میرم در خلوت کار قبلی خودم و سیاست را به اهلش وا میگذارم. درسم تا چند هفته دیگر شروع میشود و همانطور که گفتم میخواهم روی کاربردهای تئوری بازی متمرکز شوم. اقتصاد کشورهای در حال توسعه را هم کنارش دنبال میکنم. از الان تا آن موقع هم فرصت خوبی است برای زبان آلمانی و عربی خواندن. راستی ترجمه را جدی بگیرید. زمان خوبی است برای وقت گذاشتن روی ترجمه متنهای اصیل.
۷) این یک هفته خسته و عصبی بودم. اگر در نوشتهها و خصوصا در پاسخ کامنتها کسی را آزردم یا احیانا توهین کردم عذر میخواهم. فقط از دوستان پیروز هم میخواهم کمی خویشتندار باشند. من حداقل به این دلخوشم که هم قبل از مرحله اول و هم از دو روز قبل از دور دوم شکست محتمل را پیشبینی کرده بودم و الان امید بر باد رفتهای ندارم.
۸) گفتم که نوشتن در این شرایط به دیگرگونهای ابلهانه مینماید. ولی دیگر دیر شده است. شما متن را خواندهاید و با من شریک شدهاید. این وضعیت امروز ما است.
دیدگاهتان را بنویسید