• دقیقا سه ساعت است که دلم فقط یک چیز می خواهد و چون ندارمش خوابم نمی‌برد: ساعت دو نیمه شب اواخر تابستان یا اوایل پاییز کنار پنجره باز آخرین طبقه یک ساختمان بلند وقتی که باد ملایم خنک می وزد و جایی از بیرون صدای شجریان یا داریوش در فضا پیچیده و من تی‌شرت مشکی پوشیده ام و بعد از یک بحث دل‌انگیز با رفقا کنار کشیده‌ام و تنها با لیوانی در درست از آن بالا چراغ های روشن شهر تهران را تماشا می کنم و به این فکر می‌کنم که آدم‌های آن تک و توک خانه‌های با چراغ روشن که می‌بینم برای چه این موقع شب بیدارند و به چه فکر می‌کنند و هزار تا خیال و لذت دیگر ….

    من با نوستالژی‌هایم زندگی می‌کنم حتی اگر مربوط به زمانی باشند که هنوز به دنیا نیامده بودم. این‌جا چیزی برای ارضای نوستالژی‌هایم ندارد. دو ماه مانده به سفر بعدی ولی از الان خواب تهران را می‌بینم.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها