اجازه بدهید قبل از اینکه موضوع کهنه شوند راه حلی که خودم ترجیح دادهام در مقابل سوال بهروز ماندن انتخاب کنم را اینجا بگویم. در پست اصلی این را نگفتم تا از نظرات دیگران بهره بگیرم.
طبعا همه حسی از گزینشی خواندن داریم. من زمانی با تمام وجود این موضوع را حس کردم که از خانه دیدنی گوته در فرانکفورت بازدید میکردم. آنجا کتابخانه بزرگی در طبقات بالا بود که کتابهای داخلش را همان طور نگه داشته بودند و من داشتم به این فکر میکردم که ۲۰۰ سال پیش که احتمالا حروفچینی و چاپ و توزیع کتاب به آسانی امروز نبود هر کتابی چاپ نمیشد و در نتیجه خریدار کتاب گزینش راحتتری داشته است. الان خاطرم نیست که چه کتابهایی را توانستم در آن کتابخانه تشخیص دهم (اصلا چیزی را تشخیص دادم یا نه؟) ولی حسم این بود که گوته مثلا احتمالا چیزهایی مثل نوشتههای هومر یا دانته یا کانت یا افلاطون یا هیوم یا آگوستین و قطعا عهد عتیق و جدید و … را در کتابخانهاش داشته و با آنها مشغول بوده است. آنجا بود که جواب سوالم را گرفتم: هوس بهروز ماندن را سخت سرکوب کن و نگذار پا بگیرد. در این دنیا این قدر کلاسیک ارزشمند وجود دارد که صدها عمر برای خواندن همهشان کم است. کلاسیکهایی که ریسک خواندن و بیفایده یافتنشان کمتر از چیزهایی است که هر روز از این طرف و آن طرف سبز میشود و عمقی که به آدم میدهند قطعا بیشتر است.
دو کلمه هم راجع به رشته خودمان بگویم. خوشبختانه این اصل پایبند بودن به کلاسیکها در اقتصاد کاملا جواب میدهد. در خیلی از حوزههای اقتصاد که من سر و کار دارم مقالات مهم و کلیدی معتبر مال دهه ۸۰ و ۹۰ و گاهی قبل از آن است. به دوستی میگفتم که در هر حوزه اقتصاد (البته منظورم حوزههای نظری است و نه امپریکال) ۲۰-۳۰ تا مقاله کلیدی کلاسیک وجود دارد که اگر کسی آنها را با دقت بخواند و تحلیل کند تا سالهای سال آن حوزه را خوب فهمیده و میتواند در آن حوزه کار کند.
این کتاب را من نخواندهام ولی دربارهاش شنیدهام. توضیحش را از زبان مریم بشنوید.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید