• تصویری از یارانه‌های انرژی در ایران

    این‌جا  می‌توانید اسلایدهایی که برای ارائه یک تصویر بزرگ و کلان از اندازه یارانه‌های انرژی تهیه کردم را دریافت کنید. چون در این جا بحث یارانه انرژی زیادی تکرار می‌شود، فکر کردم یک سری اسلاید که مبانی را توضیح بدهد برای رسیدن به یک نقطه شروع مشترک مفید است. مشتاق دریافت نظرات انتقادی و پیش‌نهادهای تکمیلی دوستان هستم.
  • مقایسه‌های نادرست در مصرف انرژی

    در طی ۱۵ سال گذشته ده‌ها یادداشت و مقاله در حمایت از واقعی‌سازی قیمت انرژی نوشته‌ام. خلاصه استدلال هم این است که در مورد بنزین، سیستم یارانه فعلی «ناعادلانه» و «غیرپایدار» و «مشوق قاچاق» و در مورد گاز «مشوق ناکارایی در تبدل و مصرف» است. با این همه، موضع اصولی در مورد واقعی‌سازی قیمت حامل‌های سوخت نباید ما را به دام مقایسه‌ها و آمارهای نادرست و غیرمنصفانه بیندازد. یکی از این آمارهای گم‌راه‌کننده، مقایسه‌های مداومی است که بین سرانه بنزین مصرفی ایران و کشورهای دیگر – مثلا ترکیه یا چین – می‌شود. این مقایسه‌ها به دلایل متعددی بی‌معنی و غیرصادقه است. دلایل مقایسه‌ناپذیری مصرف سرانه بنزین بین کشورهای مختلف فراوان است و از باب مثال در زیر به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم. ۱) در برخی کشورها (مثلا خیلی کشورهای اروپایی)، خودروهای سواری اساسا بنزین مصرف نمی‌کنند و دیزل‌سوز هستند. بنابراین تعجبی ندارد که مصرف سرانه بنزین‌شان پایین باشد. این خطا یک خطای کامل آشکار آماری است و با تجمیع همه سوخت‌های حمل و نقل (بنزین و دیزل و گاز) بین کشورهای مختلف قابل کم کردن است. ۲) مصرف بنزین به شدت تابع شرایط فضایی (Spatial) و مشخصات شهرسازی و توزیع محل و اقامت در کشورهای مختلف است. مصرف سرانه سوخت در آمریکا بسیار بالا است (آمریکا به تنهایی بیش از ده درصد نفت خام دنیا را در باک ماشین‌ها می‌سوزاند) چون ساختار شهری عمدتا مسطح و پراکنده است و فاصله محل زندگی و کار زیاد است. اروپا مصرف خیلی کم‌تری دارد چون جمعیت بیش‌تر در شهرهای بزرگ متمرکز است و فاصله محل زندگی و کار کم و فشرده است. البته واضح است که خود ساختار فضایی تابع قیمت بنزین و هزینه خودرو است و در بلندمدت درون‌زا است. ۳) مصرف گاز و برق به وضعیت آب و هوایی کشورها بستگی دارد. کشورهای خیلی سرد یا خیلی گرم مصرف تهویه...ادامه مطلب ...
  • نقدینگی به زبان ساده: امکان‌پذیری و مطلوبیت هدایت نقدینگی

    جمع‌بندی نهایی از مطالب ده‌گانه‌ معطوف به هدایت نقدینگی که قبلا در کانال تلگرامی بنده منتشر شدند (بعضی به صورت مشترک با دکتر شهرام معینی)، در یک قالب یک مطلب کامل در نشریه تجارت فردا منتشر شده است تا علاقه‌مندان بتوانند کل بحث را در متن کامل مطالعه کنند. در این بحث از نقدها و نظرات تکمیلی دوستان زیادی استفاده کردیم و هم‌چنان علاقه‌مند به دریافت نقدهای بیشتر هستیم.
  • رشد اقتصادی و رشد مصرف بنزین

    ظاهرا مصرف بنزین در کشور در یکی دو سال اخیر رشد قابل توجهی داشته و عدم اطمینان از منشاء این رشد حدس‌ و بحث‌ شده است. این که عامل اصلی چه بوده است را باید با تحلیل آماری و اقتصادسنجی داده‌ها (در سطح مراکز پخش سطح استانی) پاسخ داد که من به آن دست‌رسی ندارم ولی حداقل می‌توانیم برخی ملاحظات نظری داشته باشیم: ۱) آیا بین مصرف انرژی و تولید ناخالص داخلی رابطه وجود دارد؟ صدها مقاله در اقتصاد انرژی سعی کرده‌اند این رابطه را بشکافند. وجود همبستگی آماری بین دو متغیر کمابیش موضوع بدیهی است: به زبان ساده وقتی تولید ناخالص داخلی کشوری بالاتر باشد هم صنعت و خدمات کشور تولید بیش‌تری دارد و هم مردم کشور مصرف بیش‌تری دارند (مثلا بیشتر سفر می‌روند و خانه‌های بزرگ‌تری دارند و الخ). هر دو بخش تولید و مصرف نیازمند مصرف انرژی هستند و در نتیجه شوک مثبت به تولید ناخالص داخلی معمولا باعث افزایش مصرف انرژی (خصوصا در کوتاه‌مدت) می‌شود. سوال عمیق‌تر و بحث‌برانگیزتر این است که رابطه علی (Causal) از کدام سمت است: آیا مصرف انرژی می‌تواند «پیش‌رانه» رشد اقتصادی باشد یا معلول آن است؟ ۲) آیا رابطه مثبت تولید ناخالص داخلی (یا سرانه) و مصرف انرژی همین طور دست به دست هم بالا می‌رود؟ نه! مشاهدات بین کشوری نشان می‌دهد که این رابطه تا جایی یک به یک است ولی از یک سطحی از درآمد سرانه ، رابطه بین دو متغیر شکسته شده و بین‌شان فاصله می‌افتد و مصرف انرژی شروع به اشباع شدن و خم‌شدن می‌کند. یک دلیل این دینامیک، حرکت از مصرف انرژی در صنایع انرژی‌بر (مثل فولاد) در مراحل اولیه توسعه به سمت «بهره‌وری و کارایی» انرژی و ضمنا بخش‌های کم‌تر انرژی‌بر مثل خدمات و فناوری اطلاعات است (مثلا چین را با کشورهای اروپایی مقایسه کنید). دلیل دیگر اشباع شدن تدریجی بهره‌مندی سرانه از وسایل انرژی...ادامه مطلب ...
  • «دغدغه کارراهه» Career Concern

    فاما در مقاله‌ای در سال ۱۹۸۰ حدس زده بود که با وجود «بازار کار رقابتی» اصولا نیازی به قراردادهای انگیزشی برای حل مساله عاملیت نیست٬ چون فشار بازار و قیمت‌گذاری مداوم مدیران و متخصصان در این بازار خود به خود انگیزه کار کردن را به آن‌ها می‌دهد. هولمستروم در مقاله‌ خیلی مهمی نشان می‌دهد که این حدس درست نیست و بازار نمی‌تواند جای‌گزین کامل «قراردادها» شود. جالب بود که این مقاله را حتی برای انتشار به ژورنال‌های علمی نداد و به عنوان فصلی در یک کتاب چاپ کرد. سال‌ها بعد به درخواست سردبیر ژورنال RES مقاله در سال ۱۹۸۹ بازنشر شد. بر خلاف پست قبلی، در مساله «دغدغه کارراهه» عامل رفتار دینامیکی (چند دوره‌ای) دارد و می‌داند که عمل‌کرد خوب در این دوره نه تنها باعث پاداش فوری می‌شود بل‌که باعث می‌شود تا «باور» بازار در مورد قابلیت‌های او در دوره‌های بعدی هم مثبت باشد. چنین شرایطی را در بازار کار نیروهای متخصص مثل ورزشکاران، اعضای هیات علمی، مدیران، نظامیان، هنرمندان و الخ می‌بینیم. در این نوع مشاغل ارائّه عملکرد قوی یا استثنایی در چند سال اول کاراهه باعث تثبیت اعتبار و شهرتی می‌شود که نتایج مثبت آن برای سال‌ها باقی می‌ماند. فاما هم بر این اساس حدس زده بود که نیازی به قرارداد‌های انگیزشی نیست و بازار با ایجاد «دغدغه کارراهه» خودش انگیزه کافی تولید می‌کند. هولمستروم نشان داد که مساله کمی پیچیده‌تر از این است! عاملی که در ابتدای کارراهه‌اش است انگیزه دارد تا به صورت موقت عمل‌کردی «ورای» سطح واقعی قابلیت‌هایش تولید کند و به اصطلاح سیگنالی که بازار از او می گیرد را مغشوش کند، مفهومی که از مباحث جنگ الکترونیک قرض گرفته شد و عنوان Signal Jamming به‌ آن اطلاق شد. ولی ماجرا به این ختم نمی‌شود! بازار هم هوشمند است و می‌داند که عامل انگیزه دارد تا با عمل‌کرد استثنایی او را فریب بدهد!...ادامه مطلب ...
  • مالیات ۷۰٪ بر درآمد پزشکان؟

    این مطلب به عنوان سرمقاله روزنامه تعادل منتشر شده است. ********** در خبرها بود که رییس کمیسیون بهداشت مجلس از پیش‌نهاد مالیات ۷۰ درصدی پلکانی روی حقوق پزشکان پردرآمد خبر داده است. این تصمیم نمونه‌ای از سیاست‌گذاری‌های شتاب‌زده و با روی‌کردی مکانیکی به مسایل اقتصادی است که جای نقد و بررسی فراوان دارد. انگیزه این اقدام مقابله با درآمدهای نجومی در بخش پزشکی اعلام شده است. به چنین روی‌‌کردی در سیاست‌گذاری و برخورد با مسایل می‌توان عنوان «مکانیکی» را اطلاق کرد. چرا که طراح سیاست واکنش‌ها و پاسخ‌های رفتاری پزشکانی که مشمول آن خواهند شد را در محاسبات خود وارد نکرده است و با فرض گرفتن وضعیت فعلی سعی در اخذ مالیات ۷۰ درصدی از پزشکان مشهور دارد. طبعا از زاویه بازتوزیع درآمد و برقراری یک نظام امنیت اجتماعی گسترده، مالیات‌های معقول و حساب‌شده خصوصا بر روی درآمد یا ثروت طبقات مرفه‌تر جای دفاع دارد. پس بحث ما معطوف به موضوع کلی مالیات‌گیری از ثروت‌مندان نیست، بل‌که صرفا متمرکز روی سیاست مالیات ۷۰ درصدی از پزشکان است. اولین سوالی که باید پرسید این است که آیا معقول است که نرخ حاشیه‌ای مالیات برای دست‌مزد مشاغل مختلف تا این حد با هم تفاوت داشته باشد؟ در اکثر کشورها مالیات بر درآمد مستقل از شغل فرد و صرفا تابعی از سطح درآمد او است. سیاستی که رییس کمیسیون بهداشت از آن دفاع می‌کند تبعیض مالیاتی عظیمی بین پزشکان و سایر اقشار جامعه (خصوصا صاحبان درآمدهای بالا از محل فعالیت‌های غیرمولد) ایجاد می‌‌کند و بسیار محل نقد است. ضمن این‌که چنین سیاستی باعث ناکارایی‌ها و عدم شفافیت‌ها و قانون‌گریزی‌های جدیدی می‌شود که در زیر به آن‌ها اشاره می‌کنیم. به عنوان چارچوب تحلیلی مساله، به طور کلی در همان حال که از نقش مالیات برای بازتوزیع ثروت دفاع می‌کنیم باید متوجه اختلال‌‌های (Distortion) ناشی از مالیات بستن روی منابع تولید هم باشیم. مهم‌ترین نقد...ادامه مطلب ...
  • خطرهای «امپریالیسم علم اقتصاد»

    مثل خیلی دیگر از دوستانم٬ من هم در ابتدا به شدت تحت تاثیر چیزی که به آن «امپریالیسم علم اقتصاد» می‌‌گوییم بودم و آن را تحسین می‌کردم. اولین کتاب پیش‌رفته و فنی اقتصادی که خواندم (و البته آن موقع بیش‌ترش را متوجه نشدم) «روی‌کرد اقتصادی به رفتار انسانی» گری بکر بود که یک نسخه‌اش را حوالی سال ۱۳۸۰ در کتاب‌خانه سازمان مدیریت صنعتی پیدا کردم. بکر در این کتاب نظریه‌های معروفش برای تحلیل «اقتصادی» رفتارهای «غیراقتصادی» – از جرم و جنایت گرفته تا ازدواج و فرزندآوری و حتی اعتیاد – را بحث می‌کند. با این کتاب بود که مطمئن شدم اقتصاد دقیقا همان علم اجتماعی است که می‌خواهم تحصیل کنم. «امپریالیسم علم اقتصاد» توصیف جریانی است که در دهه ۸۰ شروع شد و طی آن روی‌کرد مدل‌سازی مدرن اقتصاد (تحلیل تعادل از طریق مدل‌کردن بیشینه‌سازی مطلوبیت فردی در حضور محدودیت‌های بودجه‌ای) به سایر حوزه‌های علوم اجتماعی٬ از جمله علوم سیاسی، حقوق، سیاست‌گزاری عمومی، شهرسازی، و جامعه‌شناسی تعمیم داده شد. این حرکت در برخی حوزه‌ها مثل حقوق و علوم سیاسی خیلی موفق بود و به نوعی جریان غالب تبدیل شد و در برخی حوزه‌ها مثل جامعه‌شناسی لزوما تبدیل به یک جریان مسلط نشد ولی جای خود را باز کرد. به نظرم روی کرد اقتصادی به رفتار انسانی چارچوبی تحلیلی سازگاری فراهم می‌کند، حرف‌های جدیدی دارد و باعث تولید شهودهای مهم و جدیدی شده و در عمل نیز متدولوژی پژوهش را در حوزه‌های دیگر علوم اجتماعی تقویت کرده است. در نتیجه من مخالف تام این جریان نیستم. ولی از طرف دیگر نباید از اثرات مخرب این تجاوز به حوزه‌های دیگر غافل بود. محدوده تنگ «قیمت» و «بیشینه‌سازی» هرچند ممکن است متافوری برای بررسی خیلی رفتارهای روزمره انسانی باشد ولی برای همه آن‌ها نیست. مشکل امپریالیسم علم اقتصاد این است که با حضور پررنگ و وسوسه‌برانگیز خودش، علوم اجتماعی را از دیگر وجوه خود...ادامه مطلب ...
  • خرید کالای کاربر به جای پرداخت خیریه

    عکسی دیدم که تسلیت‌گویان یک مراسم ترحیم به جای اهدای دسته گل هزینه آن را صرف خیریه‌ای برای تامین جهیزیه کرده‌اند و به جای دسته‌گل، برگه کاغذی آن‌را به صاحب عزا ارسال کرده‌اند. تحلیل انتقادی این مثال ساده می‌‌تواند چارچوبی برای درک به‌تر انواع مسایل مشابه به ما بدهد. طبعا مثل همه مساله‌های پیچیده و چند بعدی، ساده‌سازی‌های متعددی انجام می‌دهیم که به قلب بخشی از مساله برسیم. تحت برخی فروض و شرایط، می‌توان استدلال کرد که هر چند نیت اهداکنندگان جیزیه خیر بوده ولی این کار اثر درجه اولی روی رفاه گروه هدف آن نخواهد داشت. گل باید از دکه‌گل‌فروشی خریداری می‌شد و قبلش هم و در مزرعه/گل‌خانه‌ای تولید می‌شد و توسط وانتی حمل می‌شد. همه این فعالیت‌ها تا حد خوبی کاربر هستند و در نتیجه بخش قابل توجهی از هزینه «ظاهرا تلف‌شده» گل‌ها در واقع به همان کسانی رسیده است که خیریه بخشی از آن‌ها را هدف گرفته است. صرفا این‌که به جای «پرداخت مزد» ناشی از کار آبرومند به کارگران گل‌کار عملا همین پول به آن‌ها در قالب خیریه پرداخت شده است. با عدم خرید گل‌ها یک عده‌ای از کارگران زنجیره گل بیکار شده و باید از همان خیریه کمک دریافت کنند. اگر این استدلال را بپذیریم شاید بتوانیم بگوییم که به جای تشویق مردم به پرداخت خیریه، آن‌ها را تشویق به خرید و مصرف (یا حتی اهدای) کالاها و خدماتی کنیم که سهم «نیروی کار ساده» در تولید آن‌ها قابل توجه و سهم مواد حداقل است. دقت کنیم که در غیاب این ملاحظه این کالاها لزوما جزو سبد انتخاب‌شده مصرف‌کننده نخواهند بود. طبعا بالا بودن «سهم نیروی کار» مهم است٬ چون مثلا اگر ۹۰٪ قیمت گل سود خالص گل‌فروش باشد٬ عدم خرید گل و پرداخت مستقیم به خیریه اتفاقا بازتوزیع به‌تری به سمت طبقات هدف باشد. حال این استدلال خودمان را نقد کنیم که سوی دیگر...ادامه مطلب ...
  • پیچیدگی‌های مدیریت اقتصادی آب کشاورزی

      این مطلب به عنوان سرمقاله روزنامه تعادل منتشر شده است. **** منابع محدود آب در کشوری نیمه‌خشک مثل ایران باید بر اساس اصولی مثل احتیاط در مصرف٬ بهینه‌سازی بین‌دوره‌ای٬ تخصیص به کاراترین موارد مصرف و نهایتا حفظ محیط‌زیست تخصیص داده شوند. ولی متاسفانه آب از منابع و کالاهایی است که مساله بازارهای مفقوده (Missing Markets) در تولید و تجارت و مصرف آن بسیار ملموس و برجسته است. دلیل مفقود بودن بازارها در حوزه آب به موارد متعددی مثل روشن نبودن یا قابل اعمال نبودن حقوق مالکیت٬ درونی نشدن هزینه‌‌های خارجی٬ عدم اطمینان‌های ناشی از قیمت‌های بازاری٬ هزینه‌های مبادله بالا و مشکل جفت و جور کردن فروشنده و خریدار و نهایتا سنت و تفکر رایگان بودن آب در گذشته بر می‌‌گردد.   در اکثر جوامع، منابع آب – خصوصا آب‌های زیرزمینی – جزو منابع مشترک بین هزاران مصرف‌کننده هستند و حقوق مالکیت و محدودیت مصرف روشنی روی آن‌ها تعریف نشده است. در نتیجه هر کاربری بدون توجه به اثرات خارجی ‌‌(Externalities) رفتار خود – مثلا تخریب ساختار سفره زیرزمینی در اثر اضافه‌برداشت – سعی می‌کند حداکثر منفعت را از منبع در دست‌رس کسب کند و در نتیجه تعادل ناشی از رفتار جمعی از وضعیت بهینه مصرف فاصله دارد. درصد استفاده از آب‌های تجدیدپذیر در ایران جزو بالاترین رقم‌ها در دنیا است که در نتیجه کشور را در معرض تنش آبی قرار داده است.   با توجه به این‌که بخش عمده مصرف آب کشور (چیزی بیش از ۹۰٪) در بخش کشاورزی است، کاهش مصرف در این بخش جزو اولویت‌های اول مدیریت منابع آب قرار گرفته است. دو راه حل اصلی که از زاویه اقتصادی فورا به ذهن می‌رسند یکی قیمت‌گذاری صحیح و منطقه‌ای آب کشاورزی (مثلا از طریق مکانیسم‌‌هایی مثل بازار آب) و دیگری حمایت از گسترش فناوری‌های با بهره‌وری آبیاری بالاتر (از جمله پرداخت یارانه به فناوری‌های آبیاری قطره‌ای و...ادامه مطلب ...
  • خودروهای خودران و بازار کار

    فناوری خودروهای خودران به سرعت در حال تحول است و دور از انتظار نیست که ظرف یک دهه این خودروها را در شکل گسترده در برخی شهرها ببینیم. البته علاوه بر مشکلات فنی، هنوز مسایل مهمی مثل جنبه‌های اخلاقی، فلسفی و حقوقی ماجرا باقی است که باید حل شود. مثلا وقتی خودروی خودران با مساله تراموا (Trolley Problem) مواجه شود چه تصمیمی باید بگیرد؟ به عنوان مثال اگر راندن به سمت چپ مستلزم تصادف با یک کودک و راندن به سمت راست مستلزم کشتن یک فرد بالغ باشد (و راه دیگری هم نباشد) تصمیم خودرو چه باید باشد؟ اگر انتخاب یک مسیر باعث زیان مالی ده میلیون دلاری و انتخاب مسیر دیگر باعث زخمی کردن یک انسان باشد چه گزینه‌ای باید انتخاب شود؟ و هزاران سناریوی دیگر از این جنس که باید الگوریتم یا قاعده‌‌‌هایی برای تصمیم‌گیری در مورد آن‌ها طراحی شود. ضمن این‌که مسوولیت حقوقی پس از تصادف هم روشن نیست. اگر خودرو با کسی تصادف کرد و او را کشت یا زخمی کرد چه کسی مسوول است؟ صاحب خودرو؟ نویسنده نرم‌افزار؟ سازنده خودرو؟ شرکت بیمه؟ … اگر این نوع مسایل حل شوند و خودروی بدون راننده به صورت گسترده وارد جامعه شوند ضربه مهمی هم به بازار کار وارد خواهد شد، چرا که شغل‌هایی مثل راننده تاکسی عملا حذف یا کم‌رنگ خواهند شد و خودروهای خودران جای تاکسی سنتی را می‌گیرند. ولی حذف شغل «راننده تاکسی» یک فرقی با حذف شغل‌های دیگر دارد. در دنیای مدرن راندن تاکسی (خصوصا در کشورهایی که مجوز تاکسی قیمت میلیونی ندارد) جزو معدود فرصت‌هایی است که امکان ترکیب «کار نیروی ساده» و «سرمایه» شخصی را فراهم می‌کند. کم‌تر شغلی چنین ویژگی دارد که فرد هم بتواند روزانه چندین ساعت از وقتش را صرف آن کند و هم با تزریق مقداری سرمایه شخصی درآمدی بیش از درآمد شغل‌های ساده به دست بیاورد. به...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها