فراوان دیدهام که آدمها (خصوصا اهالی علوم اجتماعی انتقادی) با یک پیشفرض خیلی قوی و تردیدناپذیر نادرست با اقتصاددانها برخورد میکنند: به نظرشان هر کس تحصیلکرده یا معلم یا محقق حوزه اقتصاد باشد (خصوصا اگر در حوزه جریان اصلی مشغول باشد) حتما یک «نئولیبرال» و یک ضدچپ دوآتشه است. اثر این پیشفرض ذهنی روی رفتار هم معمولا در یکی از دو سر طیف ظاهر میشود: یا به شکل موضعگیری ستیزهجویانه و سوگیرانه علیه اقتصادخواندهها از همان ابتدا یا برعکس در قالب موضع اپولوجتیک طرف نسبت به گزاره غیردستراستی و متقرقی که میخواهد بیان کشود. شاید این چند مورد مشاهده شخصی به کاهش این سوگیری و همدلی و گفت و گوی بهتر کمک کند. ۱) اولا بسیاری از اهالی اقتصاد اساسا علاقه یا دغدغه یا حتی دانشی نسبت به مواضع ایدئولوژیک ندارند. بیشتر اقتصاددانان این روزها با نوعی از موضوعات فنی سر و کله میزنند و مشغولند که هیچ وقت مستقیما به دعواهای سطح بالاتر ربط پیدا نمیکند. فرد ممکن است متخصص تخمین زدن اثر مهاجرت روی قیمت مسکن باشد ولی ترجیح بدهد که موضع خاصی در مورد «موضوعات کلان اقتصادی» نداشته باشد و شنونده باشد. ۲) بسیاری از اقتصاددانان ممکن است نگاه مثبت به کارکرد بازارهای بدون اصطکاک داشته باشند ولی درعین منتقد «نئولیبرالیسم» (خصوصا از نوع افراطی آن) هم باشند، چون به اصطکاکهای موجود در دنیای واقع آگاه هستند و میدانند که نمیشود هر متغیری را به بازار بدون نظارت سپرد. این اقتصاددانان احتمالا با کنترل افراطی اقتصاد و برخی از رویکردهای چپ رادیکال همدل نیستند ولی معنیاش این نیست که با نئولیبرالها یا شیفتگان ایدئولوژیک بازار آزاد هم همراه هستند. بین این دو حد، یک طیف بزرگ خاکستری وجود دارد. ۳) دسته دیگری ممکن است در مورد برخی متغیرهای اقتصادی (مثل قیمتگذاری محصولات بنگاهها) موضع جدی طرفدار بازار آزاد داشته باشند ولی لزوما این تحلیل را قابل تعمیم...
ادامه مطلب ...