• سه پرده، سه تجربه

    در نوشتن این داستان کمی تردید دارم ولی فکر می کنم شاید نوشتنش علی رغم همه فحش هایی که خواهم خورد ارزش داشته باشد. سعی می کنم تا حد امکان غرض ورزی نکنم. قصدم دشمنی با کسی نیست. هدفم شکستن برخی بت ها است که بدجوری روی فضای روشن فکری جامعه ما سایه افکنده اند. شاید یک فایده این نوشته این باشد که دوستان بدانند طرفداری و نقد من از برخی افراد و تفکرات در واقع محصول تجربه هایی است که این دیدها را شکل داده است. پرده اول: بلاخره خودم را راضی کردم که از مجموعه تجربه های قبلی بکنم و وارد فضای دلخواهم یعنی علوم انسانی شوم. به شدت به جامعه شناسی علاقه مند هستم و سعی می کنم خودم را در معرض یادگیری آن قرار دهم. کارگاهی است در زمینه حاشیه نشینی که پرویز پیران سخنران اولش است. شرکت می کنم. اولش کلی از خودش و تدریسش در آمریکا و غیره می گوید و این که رمان هم می نویسد و بعد دو ساعتی حرف می زند. صحبت هایش خیلی شیرین است و پر از تجربه هایش در مواجهه با حاشیه نشینی. من از حرف هایش خوشم می آید ولی حس می کنم یک جای این قضیه می لنگد. یک جوری نخ تسبیحی که این حرف ها را به هم وصل کند را نمی بینم. ضمن این که برخی جاهای حرف هایش با هم نمی خواند. با این حال مهم نیست و من در ابتدای راه هستم پس حتما چیزی هست که من نمی فهمم. چند ماه بعد درگیر کاری در شهرداری تهران می شوم. عمدا مسوولیت بخشی را برعهده می گیرم که پیران هم قرار است درگیر آن بشود. خوشحالم که می توانم با او کار کنم و یاد بگیرم. پیران دوست صمیمی یکی از دوستانم است و او برایم وقت می گیرد که برای تز...ادامه مطلب ...
  • فطری؟

    ایران که بودیم یکی از دوستان که ژاپن درس خوانده بود از میهمانی تعریف می کرد که در آن فقط ماهی خام سرو کرده بودند و دوستان ایرانی حسابی حالشان گرفته شده بود. من شخصا آن موقع از تصور این موضوع حالم به هم خورد. بعدها که آمدم این جا و سوشی (همان ماهی کاملا خام) را امتحان کردم بسیار خوشم آمد و الان سوشی یکی از محبوب ترین غذاهای من است که اگر بخواهم ول خرجی کنم شاید ماهی یک بار بخورمش. هفته قبل هم ابراهیم (هم موسسه ای جدید) را بردم و با هم سوشی خوردیم. او هم تجربه من را داشت. اولش گفت نه ولی وقتی خورد مشتری شد. اگر از یک ایرانی که این تجربه را ندارد بپرسید که خوردن ماهی خام چگونه کاری است احتمالا جواب می دهد امری خلاف فطرت و طبع بشری. من یاد چیزهایی می افتم که در کتاب های دینی دبیرستان راجع به فطرت و خصوصا نظم به ما یاده داده اند. آیا واقعا اموری که ما آن ها را غیرفطری، غیرقابل قبول، غیر اخلاقی، خارج از عرف بشری و از این دست می شماریم چیزی از جنس تجربه خوردن این ماهی خام نیست؟ شاید خیلی چیزها که برای ما «بد» به نظر می رسد ناشی از همین نداشتن تجربه مشترک با طرفداران آن است و اگر خودمان در معرض آن قرار بگیریم یا تجربه اش کنیم چندان هم غیرفطری یا عجیب به نظر نرسد. بی دلیل نیست که آن ها که زیاد سفر می کنند و با آدم های بیشتری برخورد دارند در اخلاقیات هم ملایم تر می شوند و این قدر ساده لوحانه تکلیف همه چیز را با قطعیت معلوم نمی کنند.
  • پس انداز یا مصرف؟

    مردم در چه شرایطی تصمیم می گیرند پس انداز کنند و در چه شرایطی تصمیم می گیرند درآمدشان را مصرف کنند؟
  • اقتصاد رفتاری و گلدان گوی ها

    ۱) چند نفر از دوستانی که به پرسش پست دو تا قبلی پاسخ دادند گلدان اول را انتخاب کردند به این دلیل که خبر دارند که احتمال آمدن گوی سفید در آن ۴۹% است ولی از گلدان دوم هیچ خبری ندارند. این دقیقا نتیجه ای است که در این آزمایش در جاهای مختلف گرفته می شود. ۲) نکته جالب این جا است که وقتی این بازی را بین دانشجویان اقتصاد یا کسانی که با مسایل آماری سر و کار دارند بازی می کنید نتیجه متفاوتی می گیرید. این تیپ از پاسخ دهندگان گلدان دوم (که هیچ چیزی در موردش نمی دانیم) را انتخاب می کنند. به این دلیل که احتمال بیرون آمدن گوی سفید از آن ۵۰% است! ۳) چرا احتمال گلدان دوم بیشتر است؟ برای این که ما هیچ اطلاعی از تعداد گوی ها نداریم و لذا تعداد گوی سفید می تواند هر عددی بین صفر تا صد باشد. اگر میانگین تمامی حالت های ممکن را بگیریم به عدد ۵۰ می رسیم. به عبارت دیگر اگر فرض کنیم که گلدان دوم شانس کم تری به ما می دهد پس باید احتمال بیرون آمدن گوی سفید در آن کم تر از ۴۹% (گلدان سفید) باشد. ما هیچ مدرکی برای این موضوع نداریم چون هیچ چیزی در مورد آن نمی دانیم. ۴) این بازی با بحث ریسک گریز بودن بازی گران کمی متفاوت است. ریسک گریزی وقتی است که با دانستن احتمال ها بین دو گزینه احتمالی انتخاب می کنیم. موضوع اصلی در این بازی بحث رفتار در زمان نداشتن اطلاعات و به اعتقاد شخص من (که چندان مورد توافق بقیه نیست) محدودیت ظرفیت پردازش ذهن در مسایل پیچیده است. در واقع این مبحث به اسم “ابهام گریزی” یا “عدم قطعیت گریزی” معروف است که فرقش با ریسک گریزی در این است که حتی توزیع احتمال را هم نداریم. ۵) اقتصاددانان...ادامه مطلب ...
  • عقیدتی سیاسی از نوع هایکی

    چارلز گراسر پسر جوان خوش تیپی است که در سن ۳۲ سالگی وزیر اقتصاد اتریش شد. یکی از خصوصیات او این است که به موسسه ما علاقه خاص دارد و مهمان مخصوص جشن تولد های رییس موسسه است. او که به جناح لیبرال حزب راست گرا تعلق دارد و طرفدار شدید هایک است یک بار کار بامزه ای کرده است: دستور داده است یک نسخه از یکی از کتاب های هایک به تمامی کارمندان وزارت اقتصاد هدیه شود تا آن ها با اصول اقتصاد لیبرال آشناتر شوند. درست مثل کاری که در کشور ما انجام می شود ولی از نوع لیبرالش.
  • اقتصاد رفتاری

    اقتصاد رفتاری در پی مطالعه رفتار تجربی انسان ها در شرایط مختلف و بررسی میزان سازگاری رفتار آن ها با فرض های مرسوم در اقتصاد است. این فرض ها معمولا از طریق بازی هایی که شبیه سازی شده دنیای بیرون است بررسی می شود. یک فرض مهم که در این بازی ها بررسی می شود بحث مطلوبیت انتظاری است که بیان می کند مردم روی امید ریاضی مطلوبیت های ناشی از گزینه های محتمل تصمیم می گیرند. ذکر این نکته شاید برایتان جالب باشد که رفتار مردم در اقتصاد معمولا ریسک گریز فرض می شود. یعنی اگر به کسی دو گزینه پیشنهاد شود که اولی شامل ۹۰۰ دلار قطعی و دومی شامل دو گزینه ۱۰۰۰ و ۸۰۰ دلاری با شانس برابر باشد مردم گزینه اول را انتخاب می کنند. یعنی یک مقدار قطعی را به یک مقدار ریسکی ولو با متوسط برابر با مقدار قطعی ترجیح می دهند. این خصوصیات آدم ها است که خرید چیزهایی مثل بیمه را توجیه می کند و باعث می شود مردم حاضر باشند مقداری پول بدهند تا از ریسک خلاصی یابند. هر چند مقدار این پول بیشتر از میانگین احتمالی ضرری باشد که ممکن است متوجه آن ها شود. در غیر این صورت شرکت های بیمه ورشکست می شدند. یک بازی جالب در حوزه اقتصادی رفتاری از این قرار است. به شرکت کنندگان اعلام می کنیم که دو گلدان حاوی صد گوی داریم که اولی محتوی ۵۱ عدد گوی سیاه و ۴۹ عدد گوی سفید است. از تعداد گوی های سفید و سیاه گلدان دومی اصلا اطلاعی نداریم و فقط می دانیم که مجموعشان صد است. ما از هر گلدان یک گوی به تصادف بیرون می آوریم. به شما گفته می شود که یکی از این دو گوی ناشناس را انتخاب کنید و اگر رنگش سیاه بود یک جایزه یک میلیون تومانی بگیرید. اکثریت...ادامه مطلب ...
  • حق یا لطف؟

    در ارتباط با موضوع اعطای حق سکونت یا حق شهروندی یک کشور به اتباع کشورهای دیگر من دیدگاهم بسیار متفاوت با دیدگاه رایج و مقبول بین دوستان ایرانی اطرافم است. به نظرم تصمیم گیری برای اعطا یا عدم اعطای این امتیازات از حقوق اولیه و بدیهی کشور میزبان است و او می تواند این حقش را به هر شکلی که ترجیح می دهد اعمال کند. مثلا حق آمریکا است که جلوی ورود مهاجرین مکزیکی را بگیرد و حق اروپایی ها است که بخواهند سیاست های مهاجرت پذیری و پناهنده پذیری خود را مطابق هر استانداردی تنظیم کنند. یک چیزی که من اصلا نمی فهممش اعتراض به تبعیض در اعطای این امتیازات است. نمونه اش بحثی بود که در امتحان مهاجرت هلند گنجانده شده است و عملا راه را برای مسلمانان (خصوصا مسلمانان جدی) تنگ می کند. من به عنوان یک مسلمان از این ماجرا ناراحت می شوم ولی به لحاظ منطقی به جامعه کاملا باز هلند حق می دهم که بخواهد ترکیب مهاجرینش را به گونه ای انتخاب کند که فرهنگ جامعه اش به شکل سابق باقی بماند و ماجراهایی مثل قتل ونگوگ در آن اتفاق نیفتد. از نظر من اعتراض به تبعیض در پدیده مهاجرت معنی ندارد چون ما با یک حق ذاتی مواجه نیستیم. در سطح ملی همه ما به عنوان شهروند کشور خودمان از حقوق برابری برخوردار هستیم (دولت ملی در واقع شرکت سهامی است که همه ما در آن سهیم هستیم) و لذا مخالف هر نوع قانونی هستیم که بین افراد مختلف تبعیض ایجاد می کند. این موضوع در مورد متقاضیان سکونت در یک کشور دیگر صادق نیست. هر کشوری در واقع ارثیه ای است که شهروندانش از اجدادشان تحویل می گیرند و می توانند راجع به ارثیه شان تصمیم بگیرند. چون این بحث آبستن سوء تفاهم است چند نکته را هم تذکر بدهم. اول این...ادامه مطلب ...
  • تلخی

    «بر صورت تملق گویان خاک بپاشید» : پیامبر اسلام اگر بخواهم از تشبیه غذایی استفاده کنم وضعیت جامعه فعلی ایران یک جوری شبیه به راحت الحلقوم یا پفک است. کشدار یا ترد و بی خاصیت. به قول یکی سفله پرور. به قول خودم برکشنده حرف مفت زن ها. زندگی در اروپا روز به روز این را بیشتر به من نشان می دهد که برای جلو رفتن و خروج از این وضعیت ناجور باید نوع خاصی از تلخی را در جامعه گستراند. نخبگان تلخ و بی تعارف مثل تیزابی هستند که کپک کلی گویی و دهری مسلکی روی جامعه را می زدایند و طراوت می آوردند. هرچند طراوتش مثل لذت ناشی از آب تنی در آب سرد کمی درآور باشد.
  • نابرابری در تعطیلات

    آقا بنده شدیدا به این نابرابری موجود بین نظام آموزش عالی کشورهای مختلف اعتراض داشته و در این راستا به زودی به جنبش سبزها و سرخ ها و مخالفین جهانی شدن و دانشجویان هیپی طرفدار فیدل خواهم پیوست. چه معنی می دهد که ملت آمریکای شمالی نشین وسط های ماه می امتحان هایشان تمام شده باشد و به مدت چند ماه مشغول عیش و نوش باشند و ما این جا تا آخر جولای مشغول درس و امتحان باشیم. تازه همان یک ماه آگوستی هم که اسمش تعطیلات است باید حول و ولای مقاله ای را داشته باشیم که باید تحت نظارت استاد اعظم تا اوایل سپتامبر تحویل دهیم.
  • خبر خوب

    چند ماه پیش توی این وبلاگ دوستان را تشویق کردم که در امتحان ورودی موسسه مان شرکت کنند. بازهم این را برای سال بعد تاکید می کنم. چرا که کیفیت آموزش و اعتبار مدرک این جا حداقل در بین کشورهای آلمانی زبان از هر جایی بالاتر است و به قول خودشان جزیره ای در بین بقیه دانشگاه ها است. ضمن این که جزو معدود جاهایی در اروپا است که فقط برای درس خواندن (و نه کارهایی مثل حل تمرین و کمک به استاد) پول هم می دهند. به هر حال امسال دو نفر از دوستان ایرانی دعوت ما را لبیک گفتند و در امتحان ورودی شرکت کردند. خبر خوب این که یکی اول شد و دیگری سوم. مطمئنم اگر بچه های دیگر هم شرکت می کردند تعداد قبولی بیش از این می شد. خلاصه این که استادهای موسسه فهمیدند که بلی ایرانی اینه! کلی تبریک به هر دوتاشان. ضمن این که خوش به حال من هم شد که دو تا دوست خوب جدید به انجمن اقتصاددان های ایرانی مقیم وین و مهم تر از آن دانشجوهای موسسه اضافه شده است. احتمالا مریم هم از این به بعد دوست قدیمی و هم کلاسی دبیرستانش را بیشتر خواهد دید. فکر کنم با آمدن ابراهیم (نفر اول امتحان که قبلا مربی موسسه نیاوران بود) و بودن دکتر عسلی و دکتر جلالی کم کم می شود یک شعبه موسسه را که به ابتکار آقای دکتر ستاری فر و همت مرحوم عظیمی نابود شده بود را در وین تاسیس کرد.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها