• دادن علامت های نامناسب به جنایت کاران

    یک مقاله جالب از دونالد بودرکس خواندم با عنوان «مجازات خفیف تر برای کاهش نرخ قتل»! او ایده جالبی را مطرح می کند که من هم طرف دار آن هستم. افزایش سطح مجازات یک جرم باعث می شود تا تمایل جنایت کاران برای انجام جنایت های بدتر بیش تر شود چرا که فاصله بین مجازات های دو جرم با این تصمیم کم تر شده است. من به این اثر می گویم اثر جانشینی مجازات که معمولا از نگاه مردم پنهان می ماند. ادامه مطلب …
  • عدم تطابق در بازار کار

    یک توضیح به نظر من جالب برای وجود بیکاری مستمر مشکل عدم تطابق بین تخصص نیروی کار و تقاضای بنگاه ها است. با توجه به تخصصی شدن شغل ها در دنیای صنعتی یک فرد نمی تواند به سرعت خودش را متناسب با شغل های موجود تطبیق دهد و برای این کار نیاز به آموزش نسبتا طولانی مدت دارد. ادامه …
  • یکی از دوستان عزیز پیشنهادی داد که به نظرم جالب بود. برای زنده نگاه داشتن وبلاگ فارسی از این به بعد یک خلاصه دو خطی از مطلب وبلاگ انگلیسی را این جا می آورم و به مطلب اصلی لینک می دهم.
  • چای داغ انگلیسی

    اگر چای توی کافی شاپی خیلی گرون نباشه – که معمولا هست- من ترجیح می دم که به جای قهوه چای سفارش بدم. معمولا می گم چای سیاه و سفارش گیرنده برای اطمینان می پرسه چای انگلیسی منظورته؟ گفتم که می رم مدتی فکر کنم. توی این مدت داشتم به درست کردن چای فکر می کردم و امروز بلاخره آب را جوش آوردم و دم کردمش. حالا این شما و این هم یک لیوان چای داغ انگلیسی. فعلا دو ماهی این جا خواهم نوشت و احتمالا با زبان و در مورد موضوعاتی کمی متفاوت با قبلی. اگر دوست داشتید لطف کنید و لینک این یکی را با همین اسم جدید در لینک دونی تون قرار بدید. سعی می کنم هفته ای دوبار به روزش کنم.
  • وداع موقت

    آقا من شرمنده ام. قبول دارم کار بدی کردم و باید قبل رفتن توضیح می دادم. راستش فکر کردم ممکن است لوس بازی باشد که بخواهم برای رفتن دلیل و حجت اقامه کنم ولی با کامنت ها و ایمیل ها و تلفن های محبت آمیزی که گرفتم و من را واقعا شرمنده کرد فهمیدم برداشتم اشتباه بوده پس توضیح می دهم. امیدوارم این تعطیلی موقت باشد. دلیل اصلی آن هم همان چیزی است که در مورد زبان ها گفته بودم و نه مشکل وقت. وبلاگ نوشتن وقت چندانی از من نمی گرفت چرا که روزانه ساعت ها پشت رایانه هستم و بین کارها وقت خالی برای نوشتن وبلاگ پیدا می شود. آن قدر هم آدم منظم و با برنامه ای نیستم که حالا ده دقیقه یا یک ربع وبلاگ نوشتن زندگی ام را زیر و رو کند. مشکل اصلی من درگیر ماندن با فضای رسانه های فارسی زبان و همین طور درگیری ذهنی خیلی شدید با بحث های وبلاگی بود که باعث می شد نتوانم آن طور که باید و شاید روی فضای ریاضی درس ها و فضای رسانه های انگلیسی تمرکز کنم. فکر کردم برای مدتی از وبلاگ های فارسی فاصله بگیرم و فضای جدید را تجربه کنم و بعد دوباره تصمیم بگیرم. این را هم یواشکی بگویم که همین دو سه روز دلم برای وبلاگ و خواننده های آشنا و ناآشنا به شدت تنگ شده و ته دلم دوست دارم به این نتیجه برسم که دوباره برگردم. در پاسخ نگرانی لطف آمیز دوستانی که جویای حال و احوالم بودند بگویم که اتفاقا روزی را هم برای تعطیل کردن انتخاب کردم که حالم خیلی خوب بود و بیش از هر وقت دیگری وبلاگم را دوست داشتم تا مطمئن شوم تحت تاثیر حس عدم موفقیت این کار را نکرده ام و به اندازه کافی راجع بهش فکر کرده ام. علی...ادامه مطلب ...
  • فعلا خداحافظ تا ببینیم قسمت چیست. ارادت مند همه رفقای عزیز. دلم برایتان تنگ می شود.
  • چوب حراج بر منابع محدود کشور

    این نوشته را برای خوانندگان وبلاگ نمی نویسم چون قبلا بارها گفته ایم و برایشان حرف تکراری بیش نیست. مخاطب من آقای احمد توکلی است که با وجود این همه دلیل و استدلال روشن که از در و دیوار مملکت می بارد باز کمر همت بسته است تا ایده های عجیب و غریب خود را عملی کند و در آخرین حرکت خود بحث تک نرخی کردن سود بانکی را در مجلس به مرحله عمل نزدیک کرده است: ۱) هدف علم اقتصاد تخصیص بهینه منابع است و سرمایه یکی از کم یاب ترین منابع هر اقتصادی خصوصا اقتصادهای در حال توسعه است. یک سیاست گذار اقتصادی خردمند به گونه ای رفتار می کند که مشوق های لازم را برای تخصیص سرمایه به مهم ترین فعالیت های یک جامعه ایجاد کند. ۲) وقتی صف برای کالایی وجود دارد نشان گر این است که برای عده زیادی منافع نهایی حاصل از خرید آن کالا بیش از هزینه نهایی آن است. وام های نظام بانکی دولتی در ایران با صف طولانی متقاضیان مواجه است و این به این معنی است که بر خلاف ادعاهای گروه های فشار اقتصادی که در قالب تشکل های مختلف صنعتی و ساختمانی فعالیت می کنند و فریادشان به آسمان بلند است بنگاه های زیادی در کشور وجود دارند که با رقم فعلی نرخ سود، دریافت وام برایشان مطلوبیت دارد. ۳) بالا بردن نرخ بهره باعث حذف گروهی از متقاضیان و کاهش آن باعث پیوستن گروهی جدید می شود. متقاضیان جدید که در اثر کاهش نرخ بهره به صف می پیوندند کسانی هستند که نرخ سوددهی بنگاه هایشان کم تر از بقیه است. بنگاه های پر سود در نرخ های بالاتر هم چنان مشتری وام خواهند بود. ۴) یک بنگاه به دو دلیل اصلی سودآورتر از بقیه است. دلیل اول مدیریت کارآمد و دلیل دوم تولید محصول/خدمتی است که در...ادامه مطلب ...
  • نژادپرستی!

    گفتم که جز معدود غیرآلمانی زبان های موسسه مان هستم (فکر کنم در عمل تقریبا تنها دانش جویی هستم که آلمانی صحبت نمی کند). از جلسات رسمی و کلاس ها و کنفرانس ها که بگذریم حضور من در جمع های غیررسمی هم خود به خود باعث می شود همه اعضای جمع حتی با هم دیگر انگلیسی صحبت کنند و اگر هم کسی این موضوع را فراموش کند فورا با تذکر «انگلیش پلیز» بقیه مواجه می شود. تازگی ها دیدم چند تا از هم کلاسی ها این قانون نانوشته را گسترده تر کرده اند. روزی از من پرسیدند که چرا بعضی وقت ها در کارگروهی حل تمرین شرکت نمی کنم و جواب دادم چون به خاطر من مجبورید انگلیسی صحبت کنید و نمی خواهم برایتان زحمت درست کنم. از موقعی که این را فهمیده اند نهایت سعی خود را می کنند که در محل های عمومی که احتمال حضور من وجود دارد نیز انگلیسی صحبت کنند که اگر احیانا من به صورت سرزده وارد شدم بدانم ماجرا چیست و معذب نشوم. می دانم که همیشه این قانون را رعایت نمی کنند ولی حداقل به فکر آن بوده اند. خیلی اتفاق می افتد که وقتی من در اتاق دیگری هستم و ممکن است به جمعشان در اتاق بغلی بپیوندم یا آن را بشنوم گروه آلمانی زبان کل صحبتشان را به انگلیسی برگزار می کنند. روشن است که هر کسی در این کشور این گونه رفتار نمی کند ولی حداقل این طبقه درس خوانده ای که من باهاشان سر و کار دارم انرژی مضاعفی از خود صرف می کنند تا من اقلیت خارجی احساس ناراحتی نکنم.
  • نقد اقتصاددان بر شین پنجم فمینیست ها

    از هفت شین دوستان فعال حقوق زنان تازه خبردار شدم و احتمالا شما هم در موردش خوانده اید. از این هفت بند به نظرم چهار بند اولش یعنی حق طلاق، خروج از کشور، تحصیل و کار کاملا بدیهی و منطقی است. بند ششم یعنی حق زن برای تعیین محل سکونت از آن تبعیض های مثبت تندروانه و بی توجیه است که معمولا درعمل هم چندان به کار نمی آید. تجربه شخصی من از وضعیت دوستانی که طلاق گرفته است می گوید بند هفت یعنی سپردن حق حضانت فرزند به مادر (اگر ازدواج نکرده باشد) هم چندان غیرمنطقی نیست خصوصا اگر سقفی برای آن تعیین شده و از آن به بعدش منوط به تصمیم کودک باشد. البته دوستان فراموش کرده اند اضافه کنند که هر دو والدین برای تامین هزینه های فرزندان مسوول خواهند بود. می ماند بند پنج هفت شین یعنی تقسیم اموال به طور مساوی در زمان طلاق که من کاملا با آن مخالفم و به جایش پیشنهادات جای گزین دارم: ۱) اگر در کنار حق طلاق بدون قید و شرط چنین بندی وجود داشته باشد عملا انگیزه مردان برای خرید اموال سرمایه ای به نام خودشان کاهش خواهد یافت چرا که ریسک سرمایه گذاری برای آن ها به شدت بالا رفته است. به عنوان راه حلی برای قضیه مردان تمایل خواهند داشت تا اموال خود را مخفی کرده یا به نام افراد دیگری مثل پدر و مادرشان ثبت کنند. در هر صورت این بند تمایل به پس انداز در اقتصاد را کاهش می دهد. در موارد حادتر چنین بندی ممکن است مشوق اقدامات خشن تری مثل نمونه هایی که در داستان های آگاتی کریستی اتفاق می افتد باشد. ۲) چنین بندی عادلانه نیست. ما نمی دانیم کدام یک از زوجین در طول مدت زندگی مشترک بهره وری اقتصادی بیش تری داشته است و لذا تقسیم برابر عملا به...ادامه مطلب ...
  • اهمیت زبان

    هر چه بیش تر می گذارد بیش تر احساس می کنم که اولین اولویتم برای سرمایه گذاری وقتم باید روی آموختن و تسلط هر چه بیش تر روی زبان ها باشد. مهارت زبانی اثر اهرمی عجیبی دارد چرا که هر چه بیش تر بلد باشی تمام بقیه عمرت را با بهره وری بالاتری می خوانی و می نویسی و حتی فکر می کنی و بر عکس اگر ضعیف باشی باید این ضعف را مثل ریگی در کفش برای تمام عمر کاری تحمل کنی. اگر مجموع این اثر در بلندمدت را محاسبه کنید می بینید که اهمیت زبان غیرقابل تصور است. برای من شش ماه گذشته از این حیث نسبتا بد نبود. مهارت هایم در زبان ریاضی -که برای فهمیدن و حرف زدن در سرزمین اقتصاد امری بسیار حیاتی است- کمی به تر شد هرچند هنوز راه طولانی در پیش دارم و باید حداقل دو سال دیگر صرف یاد گرفتن این زبان کنم. یک زبان دیگر هم برایم ضروری است که هنوز باهاش خیلی مشکل دارم. سرعت پایینم در خواندن و فهمیدن متن های انگلیسی (به نسبت سرعتم در خواندن به زبان فارسی) واقعا به یک مانع برای زیاد خواندن تبدیل شده است و تاثیرات منفی آن را به وضوح می بینم. یک برنامه فشرده و البته نه چندان کوتاه مدت لازم دارم که بتوانم قدرتم در خواندن متون انگلیسی را به سطح مهارتم در زبان فارسی نزدیک کنم.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها