• روزمره‌جات

    ۱) دیدم این طوری نمی‌شود. حالا که آدم‌هایی با علایق مشترک با من توی این شهر نسبتا کم هستند و بعدش هم قرار است که یکی دو سالی این‌جا باشیم باید خودم دست به کار بشوم. امشب همه بچه‌های هم دانشگاهی را شناسایی کرده و خبرشان کردم و دور هم جمع شدیم و خاطره گفتیم و کلی خوش گذشت. ایده بعدی اینه که به همه دوستان و آشناهایی که هم تیپ هستن خبر بدم که اون‌ها هم به هم تیپ‌هاشون خبر بدن و بنشینیم دور هم. ۲) دارم تصور می‌کنم که اگر اینترنت نبود وضعیت ارتباطات اجتماعیم توی یه شهر جدید چقدر وحشتناک می‌شد. از دوستان محل کار که بگذریم تقریبا تمام این سی چهل‌ تا دوست خوبمون را از طریق وبلاگ یا اورکات پیدا کردیم. اولین نفر هم یادمه. قاصدک عزیز که اصلا باورمون نمی‌شد توی غربت بشه یه دوست این طوری پیدا کرد. ۳) ریاضیات و دروس پایه مورد نیاز اقتصاد داره دیوانه کننده می‌شه. دو سه تا درس ریاضی که داشتم فقط یک سری مباحث محدود را پوشش داده و من مجبورم خودم از توپولوژی بپرم به معادلات دیفرانسیل و از اون به کنترل بهینه و از اون به آنالیز و از اون‌جا برگردم به مرور حساب دیفرانسیل چند متغیره و الخ. بدیش اینه که سر و ته ماجرا تموم شدنی نیست. اگر لیسانس ریاضی داشتم الان کلی جلو بودم. ۴) امروز رفتیم برای یکی از رفقا موبایل بخریم. کل پولی که برای خط موبایل و گوشی سامسونگ گرفتند هشت هزار تومان به پول ایران بود. هر دقیقه صحبت با موبایل همان خط هم دقیقه‌ای فقط یک سنت. قبلا گفتم که برای یک بطری آب خوردن ساده باید حداقل ۷۰ سنت بدهید. قیمت‌ها را با ایران مقایسه کنید. تازه پسرک مصری که موبایل را بهمان فروخت بیش از نیم ساعت برای انتخاب شماره رند و دلخواه مشتری...ادامه مطلب ...
  • آدم‌ها وقت‌شان را چه کار می‌کنند؟

    پرسیدم که اگر دست‌مزد آدم‌ها زیاد شود ایا بیشتر کار می‌کنند یا کم‌تر؟ همه جواب‌هایی که دوستان دادند درست بود. یعنی متناسب با شرایط ممکن است بیش‌تر کار کنند یا کم‌تر. این موضوع نمونه‌ای از مسایلی با ماهیت و تبعات اجتماعی است که می‌شود با روش‌های معمول اقتصاددان‌ها به آن جواب داد. برای جواب به این سوال ابتدا این مدل را مطرح می‌کنیم که همه آدم‌ها سعی می‌کنند وقت خود را به گونه‌ای تخصیص دهند که بیش‌ترین مطلوبیت یا لذت را برای آن‌ها ایجاد کند که خود این مطلوبیت تابعی از میزان وقت در سه بخش مختلف است: ۱) وقت کاری که هدف از آن کسب پول برای بهره‌مند شدن از امکانات موجود در جامعه است. هر چند خود کار نیز ممکن است برای شخص لذت‌بخش بوده و در واقع نوعی هدف غایی به حساب آید ولی چون عده کسانی که این شانس را دارند که چنین کاری داشته باشند خیلی اندک است از این اثر صرف نظر می‌کنیم. ضمنا همه فعالیت‌هایی که به طور غیرمستقیم به بهبود وضع کاری کمک می‌کند مثل مطالعه کاری یا آموزش را هم در این گروه می‌گذاریم. ۲) کارهای غیرمزدی مثل تعمیر وسایل منزل و آش‌پزی و تمیز کردن خانه و رساندن بچه‌ها به مدرسه و سرویس خودرو و الخ. این دسته از کارها در واقع از جنس گروه اول هستند با این تفاوت که شخص خودش را به استخدام خودش در می‌آورد و پولی رد و بدل نمی‌شود. در عین حال می‌توان تصور کرد که همه این خدمات را می‌توان با پرداخت پول از بازار تهیه کرد. ۳) وقت استراحت و تفریح (مطالعه، فعالیت‌های بشردوستانه؛ امور مذهبی، ارتباطات اجتماعی و …) که در واقع تمام تلاش‌های انسان برای بهره بردن از این بخش زندگی است. در این مدل صرف هر ساعت از وقت برای فعالیت‌های دو و سه به معنی صرف نظر کردن...ادامه مطلب ...
  • بازهم چرخ بوروکراسی

    آقاجان انگار این حضرت “بوروک‌ راسی” دست از سر ما بر نمی‌داره و می‌خواد هر جوری شده ما رو زیر چرخ‌هاش له کنه. پریروز منشی موسسه که دنبال کار ویزای من بود ایمیل کوتاه و کوبنده‌ای برام فرستاد. «حامد می‌تونی ویزای کاریت را تمدید کنی؟ اگر نه متاسفانه باید برگردی ایران و از اون‌جا برای ویزای دانش‌جویی درخواست بدی. امکان درخواست ویزا از داخل اتریش از این ماه لغو شده. ارادت‌مند». خوب مورد اولش که امکان‌پذیر نبود چون من به هوای درس خوندن بی‌خیال تمدید قرارداد کاریم شده بودم و می‌خواستم همه وقتم را برای درس بزارم. دومی هم معنی‌اش این بود که تا یک هفته دیگر باید برای همیشه با اتریش خداحافظی می‌کردم. چون موسسه ما درس‌هاش ترمی نیست و زنجیرواره و هر درسی را هم بیفتی اخراج می‌شی. ویزای دانش‌جویی اتریش هم که قربونش برم چند ماه تا یک‌سال انتظار رو شاخشه. این یعنی این‌که من حداقل چهار پنج‌تا درس‌را می‌افتادم و فاتحه تحصیلم خونده می‌شد. گفتیم ببینیم می‌تونیم از همون مسیر ویزای کاری بریم. از صبح تا ظهر تلفن را برداشتم و بخش عمده لینک‌های موجودم را فعال کردم که شاید بشه یه کاری کرد. دو سه تایی کار گیر آوردم ولی بدیش این بود که بوروکراسی لازم برای بستن قرارداد جدید هم چند هفته‌ای وقت لازم داشت و من ویزام فقط ده روز اعتبار داشت. یعنی به هر حال باید می رفتم و امتحان‌های ماه بعدم از دست می‌رفت. به رییس فعلی نازنین گفتم می تونی یه کاری کنی قرارداد فعلی‌ام یکی دو ماه تمدید بشه. اون بنده خدا هم که عازم ماموریت پاکستان بود کلی کارهاش را گذاشت کنار و این ور اون ور زنگ زد و دست آخر پاسخ بخش منابع انسانی منفی بود. چون بودجه قرارداد من مال سال ۲۰۰۵ بود و به هیچ وجه نمی‌شد توی سال بعد تمدیدش کرد. خلاصه تقریبا...ادامه مطلب ...
  • باز هم قیمت بنزین

    آن قدر گفته اند و گفته ایم که تقریبا خسته شده ایم. هر چند که الان تقریبا مطمئنیم که ماجرا فقط از سر ندانستن منطق مساله نیست که می دانیم که بعد این همه گفتن بهتر از ما می دانندش و در محافل خصوصی دانستنشان را بر ملا می کنند. ماجرا بیشتر فروختن مصالح مملکت به چند تا رایی است که قرار است بنزین مفت به مردم دادن در انتخابات آتی برای شان بیاورد. با این حال شاید بد نباشد بازهم سرنخی از قیمت جهانی بنزین داشته باشیم. آژانس توسعه آلمان پروژه ای را با همین عنوان اجرا کرده و قیمت را در تمام کشورها جمع آوری نموده است. گزارشش را که خیلی خواندنی تنظیم شده نگاه بکنید ضرر ندارد. چند تکه گزارش خیلی جالب است. در قاره آفریقا کم ترین قیمت بنزین را کشور قذافی دارد با ۹ سنت به ازای هر لیتر که برابر قیمت ایران است. بعد از لیبی قیمت کشور بعدی یعنی مصر به ۲۸ سنت صعود می کند. در آمریکا هم هوگو چاوز دارد با بنزین ارزان ۴ سنتی به مردمش رشوه می دهد و قیمت در کشور بعدی یک دفعه می شود ۳۵ سنت. در آسیا هم برادر صفر مراد نیازاف رکوددار کف جدول است با ۳ سنت به ازای هر لیتر. نفر اول اروپا هم در ارزان فروشی روس ها هستند که خوب قیمت شان حساب و کتاب بیشتری دارد و ۵۵ سنت کم تر نمی دهند. وضع ما هم خیلی بد نیست. به لطف ایده های برادر احمد توکلی و شرکای محترم که با پول مملکت رفتند و در یکی از گران ترین کشورهای جهان دکترای اقتصاد گرفتند رتبه جهانی ایران در ارزان فروشی ماده مفید بنزین در عدد چهار ثابت می ماند. یعنی بعد از ترکمنستان و عراق و ونزوئلا. قبلا هم گفتم، با هر منطقی حساب کنید این وضع فاجعه...ادامه مطلب ...
  • بناهای اروپایی

    این یک مشاهده شخصی و در حد حدس و گمان است. بین بناهای تاریخی که در این ده-دوازده شهر اروپایی که تا به حال رفته‌ام – که تازه پاریس و لندن و مسکو و ونیز جزوشان نیستند- و بناهایی که در شهرهای ایران دیده‌ام دو تفاوت مهم مرتبا توجه‌ام را جلب می‌کند: ۱) بناهای تاریخی اروپایی به لحاظ ابعاد و پیچیدگی بسیار عظیم‌تر از بناهای ما هستند. من واقعا تا پیش از دیدن این بناها تصوری از این‌که ساختمان‌های قدیمی تا چه حد می‌توانند بزرگ و باشکوه باشند نداشتم. مساحت‌های بزرگ، سقف‌های بسیار بلند، نقاشی‌ها و مجسمه‌های باشکوه همراه با صحن‌های متعدد و تو در تو ویژگی‌ خیلی از بناهای اروپایی است که من کم‌تر در بناهای خودمان می‌بینمشان. بناهایی دقیقا به بزرگی قصرهایی که در کارتون‌هایی مثل رابین‌هود دیده بودم. البته باید بگویم که با قضاوت من بناهای موجود در وین جزو بناهای خیلی باشکوه و بزرگ به حساب نمی‌آیند. ۲) چگالی بنای تاریخی در یک شهر توریستی اروپایی بسیار بیشتر از شهرهای ما است. منظورم این است که حتی اگر بناهایی مثل گنبد سلطانیه زنجان و عالی قاپو اصفهان و طاق بیستون کرمان‌شاه و قره کلیسای ماکو و تخت سلیمان میان‌دوآب و تخت جمشید شیراز و امام رضای مشهد و مناره جامع یزد و هگمتانه همدان و ارگ بم را داشته باشیم که به لحاظ عظمت تا حدی – و نه کاملا- قابل مقایسه با بناهای اروپایی هستند ولی در یک منطقه معمولا یک بنای منفرد را داریم و دیگر تا کیلومترها خبری از بنای تاریخی مهم دیگری نیست. فکر کنم اصفهان بیش‌ترین حجم بنای تاریخی را در ایران داشته باشد و من به عنوان کسی که حداقل بیست بار اصفهان رفته‌ام می‌توانم ادعا کنم که کل این بناها اعم از چهل‌ستون و میدان امام و کلیسای وانک و سی‌سه پل و منار جنبان و آتش‌گاه و غیره...ادامه مطلب ...
  • گاف

    آقا من تا امروز متوجه این نکته نشده بودم که واژه «گاف» که در جمله‌هایی مثل «طرف گاف داد» به کار می‌بریم یک کلمه انگلیسی (Gaffe) و در واقع همان کلمه‌ای است که در عبارتی مثل «گاف انرژی» به کار می‌بریم. بیش‌تر به نظرم می‌رسید که احتمالا اولین حرف یک کلمه بی‌ادبانه فارسی است. البته اگر برداشت من درست باشد ظاهرا به‌تر است بگوییم «طرف مرتکب گاف شد». این هم از گاف عمرانه ما. البته واضح است که ماجرا ربطی به«قاف» عزیز ندارد. حالا اگر دوستان لطف کنند و تکلیف واژه هم‌معنی گاف یعنی «سوتی» را هم روشن کنند قدم بزرگی در راستای شفاف‌سازی اندیشه انتقادی در ایران برداشته‌ایم.
  • برنج گران

    «برنج» یکی از کالاهایی است که مصرف‌کنندگان ایرانی سال‌ها است مجبورند به خاطر سیاست‌هایی مثل حمایت از تولید داخلی آن‌را به چند برابر قیمت جهانی بخرند. گفته می‌شود بخش برنج‌کاری کشور یکی از اولین بخش‌هایی است که در موج آزادسازی تعرفه‌ها نابود خواهد شد چرا که تولید برنج در ایران به شیوه فعلی اقتصادی نیست. من با ساختار فنی کشت برنج و عوامل موثر بر قیمت آن آشنا نیستم ولی تجربه امروزم مویدی بود بر آن‌چه در مورد رقابت‌پذیر نبودن صنعت تولید برنج در ایران خوانده بودم. امروز هر بسته مقوایی یک کیلویی برنج دانه دراز را -که به عنوان یک برنج‌پز حرفه‌ای می‌دانم که برنج خوش پختی است ولی عطر برنج ایرانی را ندارد- خریدم هر بسته حدودا ۷۵۰ تومان. آن هم در کشوری که قیمت کارگر فروشگاه حداقل هفت برابر و هزینه انرژی بیش از ده برابر ایران است و مصرف کننده بین ده تا بیست درصد هم مالیات ارزش افزوده روی جنس خریداری شده می‌پردازد. این‌جا با هفتاد سنت (قیمت یک بسته برنج) می‌شود چیزی در حد یک بطری کوچک آب یا یک عدد فلفل دلمه‌ای یا خیار سالادی یا نیم کیلو گوجه فرنگی یا یک عدد نان کوچک و یا نیم لیتر بنزین خرید. این ها را گفتم تا قیمت‌های نسبی دست‌تان باشد. فکر کنم برنجی با کیفیت مشابه را اگر الان توی ایران با گونی و بدون پرداخت مالیات و از عرضه کننده عمده بخریم باید به مراتب بیش‌تر از هفتصد و پنجاه تومان پول بدهیم. به همین قیاس اگر مرزها باز باشد و تعرفه واردات نباشد و بشود همین برنج خوب را آورد ایران و با گونی فروخت (یعنی بدون بسته‌بندی مقوایی کیلویی) قیمت مصرف‌کننده آن نباید بیشتر از سی‌صد چهارصد تومان باشد. حال ببینید که مصرف‌کننده بیچاره ایرانی چقدر دارد برنج را گران می‌خرد.
  • چرخ بوروکراسی

    دیروز گذرنامه جفتمان گم شد. احتمالا توی قطار و بعد از بازرسی گذرنامه ها در مرز اتریش. از مهلت ویزای من فقط دو هفته باقی مانده است و برای درخواست ویزا باید گذرنامه داشت. چاره ای نبود باید درخواست گذرنامه مجدد می کردم. یکی از مدارک لازم برای گرفتن گذرنامه جدید کارت پایان خدمت است. نکته این جا بود که کارت پایان خدمت من هم گم شده بود و نمی دانستم کجا است. پس باید درخواست المثنی کارت پایان خدمت می کردم. خودم هم که آن جا نبودم و احتمالا با کمی چانه زنی می شد به یکی دیگه وکالت داد که قضیه را پیگیری کنه. خواستم این کار را بکنم که متوجه شدیم برای امضاء وکالت نامه اصل گذرنامه لازم است. خوب حالا کسی که نه گذرنامه دارد و نه کارت پایان خدمت چه باید بکند؟ تازه از ویزاش هم فقط دو هفته مونده. این را می گن لای چرخ بوروکراسی گیر کردن. تجربه سختی بود. البته خدا را شکر پیش از آن که دنبال مسیرهای غیراستاندارد بگردیم پاسپورت ها در قسمت اشیای گمشده راه آهن و کارت پایان خدمت در منزل پدری پیدا شدند و صورت مساله تا دفعه بد که ما چیزی گم کنیم پاک شد. ولی یک سوال باقی است: وقتی شما قبلا گذرنامه داشته اید دیگر برای گرفتن گذرنامه جدید چه نیازی به کارت پایان خدمت هست؟ فرض کنیم که گذرنامه شما مشروط یا با تعداد دفعات خروج محدود بوده. مگر اطلاعات هر کسی در پرونده اش ثبت نشده؟ خوب یک بار به آن جا رجوع کنند و عین گذرنامه قبلی را برای طرف صادر کنند.
  • اثر روانی تورمی

    آیا اثر روانی تورمی معنی دارد؟ به این معنی که در شرایط ثابت نگاه داشتن بقیه عوامل افزایش قیمت یک کالا باعث شود که قیمت بقیه کالاها نیز افزایش یابد؟ به نظر من در عمل چنین اثری وجود ندارد یا بسیار ضعیف است. بگذارید مساله را دقیق‌تر نگاه کنیم. فرض کنید دولت تصمیم می‌گیرد قیمت بنزین یا سیمان را دو برابر کند. تاثیر این تصمیم روی کل اقتصاد چه خواهد بود؟ واضح است که تحلیل ما به قول اقتصاددان‌ها تحلیل تحت شرایط ثابت بودن سایر عوامل (ceteris paribus) است و فرض می‌کنیم که اتفاقات دیگری مثل افزایش نقدینگی یا تقاضا برای برخی کالاها رخ نداده است و ما صرفا در پی بررسی تاثیر افزایش قیمت مثلا بنزین یا سیمان بر سطح قیمت‌ها هستیم. این نکته را هم باید روشن کنیم که صحبت از قیمت کالاهایی که کالای گران‌شده در تولید آن‌ها به کار می‌رود نمی‌کنیم مثلا راجع به افزایش قیمت کرایه یا مسکن در اثر افزایش قیمت بنزین یا سیمان حرف نمی‌زنیم. هر چند اگر فکر می‌کنید که این اثر جدی خواهد بود می‌توانیم به راحتی نشان دهیم که تاثیرش بسیار ناچیزتر از آنی است که به نظر می‌رسد. برای این‌که حسی از مساله پیدا کنید به این فکر کنید که اگر قیمت بنزین دو برابر هم بشود کرایه‌ تاکسی (بیشترین تاثیرپذیر از این موضوع در کل جامعه) باید چند درصد گران‌تر شود تا مسافرکش سود قبلی را کسب کند؟ جواب : حداکثر پانزده درصد. حالا تاثیر موضوع روی قیمت بقیه کالاها که بنزین نقش بسیار کم‌تری در تولید آن‌ها دارد روشن‌تر می‌شود. حالا برویم سر اصل مطلب یعنی اثر روانی افزایش قیمت بنزین. فرض کنید فقط بنزین گران شده است. استدلال مبتنی بر اثر روانی که مثلا آقای احمد توکلی ممکن است از آن دفاع کند این خواهد بود که بقیه هم قیمت‌های خود را به همین میزان یا...ادامه مطلب ...
  • آزادی بیان

    کامنت‌ها و نوشته‌های دوستان در واکنش به مطلب قبلی طبق معمول آموزنده بود. از خطای من در به کارگیری غلط عبارت «سهل و ممتنع» که بگذریم به نظرم یک بعد مهم از قضیه را مورد توجه قرار نداده بودم و آن هم بحث آزادی بیان بود که مهدی یحیی‌نژاد عزیز و عده‌ای دیگر از دوستان به طور مفصل به آن پرداخته ‌اند. من با بحث دوستان موافقم. آزادی بیان مستلزم این است که هر کس قادر باشد به هر شکلی که می‌پسندد عقایدش را بیان کند و لذا ما حق نداریم که به‌گونه‌ای پیش از وقوع (Ex-Ante) در باب نتایج سخن گفتن یک فرد اظهار نظر کنیم و گرنه به همان راهی می‌رویم که همه مخالفین آزادی بیان آن را می‌روند: محدود کردن حق سخن گفتن به بهانه چیزهایی مثل توطئه ‌چینی در پس سخن یا استدلال غیرقابل فهم برای عوام یا زایل کردن ایمان جوانان (مثال سقراط؟) خوب البته روشن است که در فضای وبلاگستان کسی توان این را ندارد که بخواهد آزادی بیان دیگری – مثلا حسین درخشان – را محدود کند ولی چون بعد از مرور نظرات مخالف حس کردم که رویکرد من می‌تواند در نهایت به چنین راهی ختم شود به اشتباه خودم اعتراف می‌کنم. هر چند برای جلوگیری از سوءتفاهم‌ها باید یک موضوع دیگر را روشن کنم. نقد اصلی من به روش نوشتن هودر اتکای زیادی به بحث تخصص‌گرایی نداشت. یعنی من خیلی این ایده را دنبال نمی‌کردم که هر کس موظف است در حیطه تخصص خود بنویسد بلکه عمدتا از شیوه‌ استدلال نادقیق و بدون مقدمات کافی او شکایت داشتم و واقعا هم عقیده دارم که بسیاری از نوشته‌های او از این جنس است. با این وجود در چارچوب آزادی بیان باید بگویم که حق او است که هر طور که دلش می‌خواهد استدلال کند و این موضوع به خوانندگان او مربوط است که...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها