• دستمزدهای دولتی و تورم

    یه گل به تیم خودمون بزنم. اگر دولت قرار باشد هر سال حقوق و دستمزد کارکنانش را با نرخ تورم تعدیل کند – که می‌کند- و اگر از تفاوت بین مقدار پیش‌بینی شده تورم و مقدار واقعی آن صرف نظر کنیم – که معمولا منفی است- معنی‌ این حرف این است که قدرت خرید کارمندان دولت برای کالاهای خصوصی حداکثر ثابت می‌ماند. این در حالی است که بلاخره کشور در هر سال بین ۳ تا ۶ درصد (۱٫۵ تا ۴ درصد پس از کاهش نرخ رشد جمعیت) رشد اقتصادی دارد. به این ترتیب تنها راه بهره‌مند شدن کارمندانی که شغل دوم ندارند از این رشد اقتصادی ارتقاء سطح ارائه کالاهای عمومی مثل بهداشت و آموزش و امنیت و خدمات قضایی است که آن هم رشد چندانی نداشته است. در نتیجه این حرف منتقدین که بخشی از مردم از مواهب رشد اقتصادی بهره‌مند نشده‌اند پر بیراه نیست. در واقع دستمزدهای بخش‌های ستادی دولت و نیز حداقل حقوق (در نتیجه دستمزد مشاغل ساده) در طول چندین سال گذشته به قیمت‌های واقعی ثابت مانده است. بخشی از این ماجرا البته به ورود نسل جوان به بازار کار و در نتیجه مازاد عرضه نیروی کار مربوط است که باعث می‌شود قیمت واقعی نیروی کار افت کند. هر چه هست توزیع ثروت به ضرر چنین طبقاتی تغییر می‌کند. البته ادبیات اقتصادی وقوع چنین پدیده‌ای را پیش‌بینی کرده و می‌گوید که در دوره‌ای از رشد سطح نابرابری افزایش می‌یابد. افزایش نابرابری لزوما به معنی بدتر شدن وضع طبقات پایین‌تر نیست بلکه می‌تواند از بهتر شدن وضع طبقات بالاتر (صاحبان سرمایه و مشاغل حرفه‌ای) یا بیشتر بهتر شدن وضع آن نسبت به بقیه ناشی شود که به نظر می‌رسد در مورد ایران چنین اتفاقی هم افتاده است. این واقعیتی است که نمی‌شود راحت از کنار آن گذشت و تاثیر خود را در نارضایتی مردم برجا گذاشته است.
  • سر‌های کوچک و دهان‌های بزرگ

    سخنگوی حماس گروه مبارز فلسطینی گفت : اگر شارون بمیرد برای کل منطقه بهتر است زیرا جنایتکاری مرده است. این تنها اظهار نظری بود که از سوی این گروه ابراز شده است. مردم فلسطین حق دارند که از مرگ شارون -کسی که یک عمر علیه آن‌ها جنگیده بود- خوش‌حال باشند. حسی مشابه آن‌چه مردم ما نسبت به صدام دارند یا هنگام مجازات احتمالی او خواهند داشت. حس انتقام‌جویی اولین و رام‌نشده‌ترین واکنش انسانی در قبال دشمن دیرینه است. انتقام چیزی به شکست‌خورده‌ها نمی‌دهد ولی حداقل این حسن را دارد که *ظلم کننده* یا *شکست دهنده‌* را از جلوی چشمان آن‌ها بر می‌دارد. این کم‌ترین کارکرد است. از مردم کوچه و بازار انتظار نمی‌رود که پیچیده رفتار کنند. مردمی که حداقل سه نسل است روی یک زندگی آرام را ندیده‌اند و طعم برخورداری از حداقل‌های انسانی را نچشیده‌اند می‌توانند دست‌کم به این دل خوش کنند که یکی از دشمنان دیرین به درک واصل می‌شود ولو در ۷۷ سالگی، ولو زمانی که دینش را به ملت خودش ادا کرده است، ولو زمانی که آرزوی برآورده نشده چندانی ندارد، ولو در سنی بالاتر از آن‌چه اکثریت فلسطینی‌ها می‌میرند. مرگ شارون برای آن‌ها دست کم آبی است بر آتش خشمشان. حماس اما مردم ساده کوچه و خیابان نیست. جنبش حماس بازیگر سیاسی است یا حداقل انتظار می‌رود که چنین چیزی باشد. و می‌دانیم که عرصه سیاست عرصه ارضای احساسات دم دست و ناپخته سیاست‌مداران نیست. حتی لزوما عرصه جمع زدن صدای مردم نیست. سیاست بازی پیش‌بردن منافع مردم است با عقلانی‌ترین روش ممکن. فروید مفصلا به این موضوع پرداخت که تمدن ماحاصل ناخوشایندی‌هایی است که بشر در میدان‌ ندادن به خواسته‌های اولیه‌اش تحمل می‌کند. تمدن ماحصل سرکوب است. تجربه می‌گوید آن‌که بیشتر خواسته‌هایش را سرکوب می‌کند در عرصه سیاست و اداره هم موفق‌تر است. سیاست‌مدار موفق آن است که نیازی به ارضای حس تحسین‌شدن،...ادامه مطلب ...
  • اندک اندک جمع مستان می رسد

    آقا ما داریم از اقلیت بودن در می‌آیم. اگر همین روند ادامه پیدا کنه به زودی عدد اقتصادی نویس‌ها از بقیه می‌زنه بالاتر. این هفته روزبه حسینی که او هم تصادفا برق شریف بوده و بعد رفته مینه‌سوتا برای دکترای اقتصاد هم وبلاگ‌نویس شد. از شوخی گذشته اگر تعداد بچه‌های وبلاگ‌نویس که دانشجوی اقتصاد هم باشن زیاد بشه خودش یه جور تحول توی وبلاگ‌نویسی هم هست. توی وبلاگ‌ستان غیر از یه حوزه‌‌ که اگر اسمش را ببرم وبلاگم را فیلتر می‌کنند حوزه دیگری توی ذهنم نیست که افرادی که تحصیلات آکادمیک (اونم بعضا در سطوح نسبتا بالا) دارند در موردش وبلاگ تخصصی بنویسند و مشتری عمومی داشته باشه. لینک‌دونی این‌جا هم خراب شده و یه عبارت‌های اضافی (اسم وبلاگ و دو تا کد اه تی ام ال) اول و آخر لینک‌ها می‌زاره. خودتون زحمت بکشید قسمت اضافی را پاک کنید و بعد لینک را اجرا کنید.
  • یادگیری با پاورپوینت

    حوزه‌های دیگر را خبر ندارم ولی حداقل در حوزه‌هایی مثل اقتصاد و استراتژی و مدیریت مالی اینترنت منبع لایزال پاورپوینت‌های به درد بخور است. هم پاورپوینت‌های حرفه‌ای و هم کلی اسلاید دانشگاهی. قبلا یه جوری تصادفی و پراکنده از این امکان استفاده می‌کردم ولی الان یاد گرفتم که تبدیلش کنم به یکی از مهم‌ترین ابزارهای آموزشی و کمک آموزشی برای خودم. تاکتیک من اینه که وقتی یک کتاب را می‌خونم که یک مفهوم را توضیح داده می رم توی جستجوی پیشرفته گوگل و همون عبارت کلیدی را توی پاورپوینت‌ها جستجو می‌کنم و کلی هم جواب می‌گیرم. این کار چند تا حسن داره: ۱) وقتی یک مفهوم را نمی‌فهمیم و کتاب هم خوب توضیح نداده دو تا پاورپوینت که نگاه کنیم دو زاری‌ می‌افته چون معمولا توضیحات گرافیکی است و ساده هم نوشته می‌شود. ۲) بسیار مفیده که حتی وقتی آدم یک مفهوم را می‌دونه چند تایی پاورپوینت در اون زمینه نگاه کنه چون هر کدوم از زاویه دیگه‌ای به موضوع نگاه می‌کنند و مثال‌های مختلف می‌زنن یا شرح و بسط‌های بیشتری می‌دن و خلاصه این جوری در کم‌ترین زمان آدم کلی اطلاعات تکمیلی راجع به موضوع به دست می‌آره. ۳) وقتی که لازمه یه دید کلی از یه بحث (خصوصا توی یه حوزه متفاوت از کار اصلی) پیدا کنم و وقت خوندن یک کتاب مفصل را ندارم یا منبع خوب نمی‌شناسم یا کتاب دم دست نیست پاور پوینت ابزار عالی است. این کارکرد پاورپوینت البته منحصر به درس خوندن نیست و توی کار هم خیلی به درد می‌خوره. (البته فکر کنم این بحثی شناخته شده است) هر وقت که توی کار باید یه مبحث جدید را شروع کنم اول دوری توی پاورپوینت‌ها می‌زنم تا اصطلاحات و کلیات موضوع دستم بیاد و بعد ببینم باید چه کنم. همین ایده را برای درس خوندن هم به کار گرفتم. قبل از امتحان اقتصاد...ادامه مطلب ...
  • کتاب گوگل

    می خواهید یک کتاب‌ خارجی بخوانید ولی به هر دلیلی به آن دسترسی ندارید؟ خب سیستم جستجوی کتاب‌های گوگل می‌تواند کمک کند ولی اشکالش این است که در هر بار جستجو فقط سه صفحه را نمایش می‌دهد و بعد متوقف می‌شود. ناامید نشوید. در قسمت جستجو اسم دقیق کتاب را داخل گیومه بگذارید و هر وقت به آخر سه صفحه رسیدید شماره صفحه آخر را با یک کلمه خاص در آن صفحه (مثلا یک اسم یا عبارت اختصاری) را در قسمت جستجو وارد کنید. دوباره سه صفحه دیگر خواهید داشت که البته یک صفحه‌اش با قبلی مشترک است. ماجرا کمی کند می‌شود ولی از هیچ چی بهتر است خصوصا وقتی آدم واقعا لازم دارد مثلا یک فصل از یک کتاب را به هر قیمتی و فورا بخواند و پول یا وقت کافی برای سفارش کتاب ندارد یا اصولا امکان سفارش برایش فراهم نیست.
  • جامعه ایرانی در غربت

    آدم که اولش می‌خواد از ایران بیاد بیرون معمولا خیلی به این‌که آیا شهری که می‌خواد ساکنش بشه شهر متناسبی هست یا نه فکر نمی‌کنه. ولی بعد که لایه اول امتیازات و جذابیت‌های محل سکونت جدید کنار زده می‌شه حس می‌کنه که در درازمدت این ماجرای تناسب جدی است. تجربه من می‌گه حداقل سه تا فاکتور عمومی هست که روی کیفیت زندگی آدم و بهره‌وری کارش توی دوره اقامتش توی شهرهای خارجی اثر جدی می‌گذاره. اول آب و هوا، دوم جمع ایرانیان مقیم اون‌جا و سوم میزان انرژی که باید برای یادگیری زبانشون صرف کنی و فایده بخشی یادگیری این زبان در آینده. برای آدم‌های مذهبی به نظرم وجود جامعه مسلمان در شهر یا حداقل اون کشور خیلی مهمه و برای کسانی که علایق روشنفکری دارند تنوع اتفاقات فرهنگی – هنری. احتمالا می‌شه روی این موارد بعدا بیشتر صحبت کرد. خلاصه بگم که من الان با این تجربه وقتی دارم در مورد شهرهای بعدی که بالقوه می‌تونم برای مرحله دوم تحصیلاتم به اون‌جا برم فکر می‌کنم قشنگ این فاکتورها را هم در نظر می‌گیرم چون با تمام وجود حسشان کرده‌ام. گفتم جامعه هم‌وطن‌ها فاکتور مهمی است. جاهای دیگر را نمی‌دونم ولی تجربه من از نوع روابطی که عده زیادی از دوستان ایرانی و غیرایرانی‌ام دارند بهم می‌گه که وقتی سطح تماست با جامعه میزبان خیلی بالا نیست – مثلا ساکن خوابگاه مجردی نیستی- و مثلا جایی کار می‌کنی که کارت تحقیق تو گوشه یک آزمایشگاه یا یه اتاق است و سر و کله زدن با بقیه را نداره احتمال دوستی *صمیمی* با خارجی‌ها خصوصا جامعه نسبتا محافظه‌کار و بسته‌ای مثل اتریشی‌ها خیلی پایینه. در مورد خود ما این طور بوده که گرچه ممکنه هفته‌ای یا دو هفته‌ای یک‌بار شامی یا بعد شامی با دوستان خارجی باشیم یا سفری باهاشون بریم ولی این‌ها هیچ وقت جای یک دوست صمیمی که بشه...ادامه مطلب ...
  • اقتصاددان‌ها و عقلانیت اداره

    برای اقتصاددان‌ها حداقل دو نقش متفاوت می‌توان متصور بود. نقش اول این است که به عنوان صاحبان دانش و ابزارهای مشخص دقیقا نقش یک *اقتصاددان* را بازی کنند. این نقش برای کشور ما در سطح کلان کاملا محسوس است و فکر کنم به دلیل خلاء‌ی که در این حوزه هست بیشتر دوستان اقتصادخوان‌هم به این سمت کشیده می‌شوند. وقتی از این نقش صحبت می‌کنم دارم به جایگاه‌های شغلی مرتبط با مسایلی از قبیل سیاست‌گزاری اقتصادکلان، سیاست‌های پولی و مالی، ساختن مدل‌های اقتصادسنجی، طراحی نظام‌های تعرفه تجاری و یا تحلیل‌های مربوط به بازار‌های مالی اشاره می‌کنم. شکی نیست که کشور ما در این حوزه‌ها آن قدر دچار کمبود اقتصاددان خوب است که تا سال‌های سال بعد هم بر طرف نخواهد شد و لذا این سطح اهمیت خاص خودش را دارد. ولی به نظر من نقش اقتصاددان‌ها فقط در این حوزه‌ها که در واقع سرقفلی‌اش متعلق به اقتصادخوانده‌ها است خلاصه نمی‌شود. از یک زاویه دیگر می‌توان گفت که مطالعه اقتصاد بینشی به آدم می‌دهد که بتواند در *عقلانی‌سازی* انواع و اقسام نظام‌های خردتر موجود در کشور نقش موثری ایفا کند. این‌جا جایی است که لزوما سرقفلی‌اش متعلق به اقتصاددان‌ها نیست و همه کسانی که به نوعی عنوان مشاور را همراه دارند در این حوزه کار می‌کنند. اگر بخواهم دقیق‌تر باشم شاید بتوانم بگویم که این نقش الان در تصرف تحصیل‌کرده‌های رشته‌هایی مثل مدیریت یا مهندسی صنایع یا سایر رشته‌های علوم انسانی است. وقتی از عقلانی‌سازی سیستم‌های خردتر صحبت می‌کنم یعنی دارم اشاره می‌کنم به بهبود وضعیت نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی، نظام حقوقی و قضایی، حمل و نقل، خدمات شهری و آب و برق، نظام انتخابات و سیستم سیاسی، خدمت سربازی، مواد مخدر و الخ. دقت کنید که از مسایل اقتصادی در این حوزه‌ها صحبت نمی‌کنم منظورم سوالات کاملا عمومی است مثل این‌که «آیا خدمت سربازی باید اختیاری و حرفه‌ای...ادامه مطلب ...
  • اقتصاد برای همه

    اون مطلبی که در مورد وبلاگ‌های اقتصادی نوشتم هرچند خم به ابروی بعضی‌ها که دنبال توجیه اقتصادی برای وبلاگ نوشتن بودند نیاورد ولی عوض یک آدم شدیدا کاردرست را وارد فضای وبلاگ‌نویسی کرد. پویان مشایخ آهنگرانی را اکثر کسانی که تو ایران اقتصاد خوندن می‌شناسن. من اولین بار که دیدمش سال ۷۶ بود. آن موقع جایی کار می‌کردم که یک چیزی مثل جشنواره داشت که یک سری آدم نخبه را انتخاب می‌کردند و بعد برایشان برنامه‌هایی را تدارک می‌دیدند. پویان هم یکی از برگزیدگان جشنواره بود. تازه از برق شریف فارغ‌التحصیل شده بود و داشت توی موسسه نیاوران – که به لطف درک عمیق آقای خاتمی از اقتصاد، کینه توز نبودن و اندکی سواد داشتن جناب ستاری فر و بازیچه نشدن مرحوم عظیمی نابود شد!- اقتصاد می‌خواند. اولین بحثی که با هم داشتیم را قشنگ یادمه. من دانشجوی سال دوی لیسانس بودم و چیزی از اقتصاد نمی‌فهمم. یک کاری داشتیم می‌کردیم و یک رفیقی که یک رشته دیگر علوم انسانی خوانده بود تئوری داده بود که چاله‌چوله‌های توی خیابون خیلی هم بد نیست. باید دید همه جانبه داشت. برای این‌که ماشینی که توی این‌ها می‌افتد می‌رود پیش تعمیرکار و این طوری تقاضا برای تعمیرکار ایجاد می‌شود و شغل درست می‌شود و الخ. بهش که گفتم حرف بامزه‌ای زد. گفت پس توپ بیاوریم و بزنیم همه ساختمان‌ها را خراب کنیم که تقاضا درست کنیم برای بنا‌ها و معمارها. پویان فکر کنم الان آخرهای کار دکتراش باشه توی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی. وقت رفتن دیدمش و گفتم چرا می‌ری اون‌جا؟ گفت چون تا حالا ایرانی‌ها اون‌جا نرفتن. می رم که راه را برای بقیه باز کنم. این طوری هم شد و چندتایی از بچه‌ها بعدا رفتندهمون جا. خلاصه پویان که توی حوزه اقتصاد مالی حسابی کارش درسته یک وبلاگ پر و پیمون درست کرده. از اون وبلاگ‌هایی که سطح بحث اقتصادی را در...ادامه مطلب ...
  • Waterpipe and Cigarette

    گرچه هر دو زیرمجموعه دخانیات هستند ولی تفاوت‌های اساسی با هم دارند: قلیان سمبل لذت‌طلبی وخوش‌نشینی شرقی است. از همان جنسی که وضع ما را به این‌جا رسانده است. استیل درست قلیان کشیدن این است که لم بدهی و وقتی با آن اداهای خاص و با چشمان بسته دود را بیرون می‌دهی وانمود کنی که غمی در دنیا نداری. ماجرا فقط یک رقص عربی کم دارد که صحنه‌‌اش تکمیل شود. قلیان از جنس لمباندن است. از جنس شکم گنده. از جنس حلواجات. سیگار اما تلخ عظیمی در درونش دارد که سخت ارزشمندش می‌کند. دیده‌اید که آدم‌ها موقع سیگار کشیدن چطور دارند همه دردشان را ته جان بیرون می‌کشند و در سیگارشان می‌دمند. من به سیگار که فکر می‌کنم یاد شریعتی می‌افتم، یاد مارکس، یاد نیچه. سیگار از جنس چای داغ بدون قند است. از جنس قهوه تند. از جنس آتش‌فشان خشم. من از قلیان و جمع‌های قلیان کشیدن متنفرم.هر چند سیگار نمی‌کشم ولی به سیگاری‌ها سخت احترام می‌گذارم. جایی که سیگار بکشند را دوست دارم.
  • گزارش سفر تهران

    سلطان بانو را در وین تنها گذاشتیم و عازم سفری کاری یک هفته‌ای به تهران شدیم : ۱) ماجراهای سفر از همین فرودگاه وین شروع شد. توی صف سوار شدن بودم که سروش – صنایعی ۷۵- آمد جلو و گفت آقا قیافه‌ات آشنا است. شریفی بودی؟ توی هواپیما هم تصادفا رضای وبلاگ‌نویس نشسته بود پیشم. وقتی سر صحبت باز شد گفت شنیده یکی تو وین هست که اقتصاد می‌خونه و وبلاگ می‌نویسه. ولی اسمش دقیقا یادش نیست! کشف یک هم‌شریفی – به قول قاصدک – و یک وبلاگ‌نویس جدید در وین برای شروع سفر دشت خوبی بود. ۲) روز اول حضور در تهران معمولا شوق برگشتن را کاهش می‌دهد. همین که باید از توی دود و ترافیک برسی خانه و وقتی هر سایتی را باز کنی با آن مثلث زرد بدترکیب مواجه شوی حالت حسابی گرفته می‌شود. این اثر البته موقتی است. کافی است فردایش سری به دکتر نیلی و دکتر آذرهوش و دانشگاه و سازمان مدیریت صنعتی و کارفرماهای قبلی بزنی تا انگیزه برگشتن پیدا کنی. تجربه به من می‌گوید هر قدر طولانی‌تر در تهران بمانم کم‌تر دوست دارم برگردم وین. ۳) برای اولین بار حس کردم که ممکن است دلیل جدی برای برنگشتن هم داشت: ماجرای آلودگی هوا. سانسور اینترنت و ممنوعیت ماهواره و عهد بوق بودن بانک‌ها و ترافیک را می‌شود یک جوری حلش کرد ولی وقتی روز دوم از شدت آلودگی – که تازه بعد از روزهای پیک بود- حالم بد شد و ۴ ساعت طول کشید تا به وضع طبیعی برگردم فهمیدم قضیه کمی جدی است. ۴) رفتم سلمانی. «چنین گفت زردشت» دستم بود. رفیق آرایشگر کتاب را برداشت و حسابی برانداز کرد. وقتی اسم نویسنده را دید گفت آره نیچه خیلی کارش درسته! بعد هم یه جمله‌ای را به نیچه نسبت داد توی این مایه‌ها که «زیبایی از ثروت بهتر است». به نظر من...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها