• چرا گروهی از افراد درآمدشان را بیشینه می‌کنند؟

    تحلیل پست قبلی در مورد انتخاب شغل تا حدی خوش‌بینانه یا شاید درست‌تر بگوییم شکم‌سیرانه بود. بد نیست این طرف فضیه را هم ببینیم و بپرسیم چرا با وجود آن مقدمات ظاهرن منطقی، عده زیادی عملن نوعی رفتار می‌کنند که فقط درآمدشان را بیشینه کنند. فکر کنم یک دلیل اصلی قضیه (در واقع مهم‌ترین دلیل)‌ بدیهی باشد: اگر دست‌مزد نسبی از حدی کم‌تر باشد مطلوبیت نهایی پول هم‌چنان از هر کالای دیگری بالاتر است. بنا براین فرد عملن تمام وقت امکان‌پذیرش را کار می‌کند تا هر چه بیش‌تر و به‌تر نیازهای پایه‌‌ای مثل مسکن و تغذیه و بهداشت و تحصیل فرزندان را رفع کند. به احتمال زیاد هنوز هم بیش از ۸۵ درصد جمعیت جهان در چنین وضعیتی قرار دارند. اضافه کنید که برای اکثریت جمعیت عملن گزینه‌های زیادی برای انتخاب کیفی بین شغل‌ها وجود ندارد و درآمد تنها فاکتور قابل توجه یا قابل انتخاب است. دو فاکتور دیگر هم شایسته توجه است. ۱) فقدان بازار بیمه در ابعاد مختلف (بیمه درمانی،‌ بی‌کاری،‌ از کار افتادگی و …) و ضعف بازار مالی برای تامین پیشاپیش هزینه سرمایه‌گذاری (خرید خانه، تحصیل فرزندان، ازدواج و جهیزیه فرزند و …) باعث می‌شود تا مطلوبیت داشتن دارایی‌های نقد یا نقدشونده یا درآمدزا (مثل منزل) بالا برود و لذا مساله بهینه‌سازی را به سمت انتخاب درآمد بیش‌تر و تهیه اندوخته احتیاطی برای آینده نامطمئن یا جمع‌کردن مقدار اولیه لازم برای یک فعالیت خاص سوق دهد. ۲) اگر در جامعه‌ای دایره انتخاب کالاهای غیرمادی محدود باشد طبعن عامل‌ها متمایل می‌شوند تا بیش‌تر از کالاهای مادی کسب مطلوبیت کنند و لذا درآمدشان را زیاد می‌کنند. وقتی گزینه زیادی برای رفتن به سینما و شنیدن سخن‌رانی و برنامه موسیقی و فعالیت ورزشی و انتخاب کتاب و … نباشد، اصلن عجیب نیست که آدم‌ها سعی کنند از طریق ارتقاء مدل خودرو و موبایل و مارک لباس و رفتن به...ادامه مطلب ...
  • آیا افراد لزومن درآمدشان را بیشینه می‌کنند؟

    پست قبلی نظرات جالبی را به دنبال داشت. برای پاسخ به برخی از آن‌ها شاید به این سوال مرتبط باشد که آیا افراد لزومن درآمدشان را بیشینه می‌کنند؟ تصور فرض بیشینه‌سازی درآمد یک کج‌فهمی شایع از روش تحلیل اقتصاددان‌ها است. من با استفاده از چارچوب استاندارد اقتصادی نشان می‌دهم که چه طور عوامل مختلف باعث می‌شود عامل‌های اقتصادی لزومن درآمدشان را بیشینه نکنند. این به این معنی نیست که هیچ کسی درآمد را بیشینه نمی‌کند و در پست بعدی بحث می‌کنم که چه فاکتورهایی ممکن است گروهی از جمعیت را به سمت این جواب سوق دهد. اول از همه می‌توانیم توافق کنیم که چیزی که افراد بیشینه می‌کنند مطلوبیت یا لذت و چیزهایی از این جنس است که اسمش اهمیت زیادی ندارد. فرض می‌کنیم دو نوع کالای مصرفی وجود دارد:‌ کالاهایی که مطلوبیت ناشی از آن‌ها مستقیمن و صرفا تابع پول است. گوشت با کیفیت به‌تر، خانه بزرگ‌تر، هتل لوکس‌تر، لباس راحت‌‌تر یا شیک‌تر، عطر خوش‌بو‌تر، ماشین امن‌تر و غیره مثال‌هایی برای گروه اول است. گروه دوم شامل کالاها یا خدماتی است که مطلوبیت آن‌‌ها تابع زمان مصرف نیز هست. خواندن کتاب، گذراندن وقت با دوستان، مراسم مذهبی،‌ تمرینات معنوی، کوه‌پیمایی، دیدن فیلم، عکاسی شخصی، شنیدن موسیقی، فعالیت عام‌المنفعه و الخ. نکته این گروه این است که هر چند کیفیت و لذت ناشی از آن‌ها را تا حدی می‌توان با صرف پول بالا برد ولی پول به تنهایی نمی‌تواند لذت را ایجاد کند. اگر میلیاردها تومان هم صرف کنیم احتمالن نمی‌توانیم کاری کنیم که از فیلم کیشلوفسکی یا یک بازی فوتبال در زمانی کم‌تر از ۹۰ دقیقه لذت ببریم. در این‌جا بین کیفیت و زمان یک بده بستان برقرار است. من اگر بیش‌تر کار کنم می‌توانم تلویزیون به‌تری بخرم ولی در عوض زمان کم‌تری برای تماشای فیلم دارم. از آن طرف می‌توان فرض کرد که دو نوع شغل وجود دارد....ادامه مطلب ...
  • سه پاره در باب ثروت

    دوست عزیز عالمی را بعد از مدت‌ها دیدم و بین صحبت‌ها بحث کوتاهی در مورد مقاله پیتر سینگر که ترجمه کردم بودم پیش آمد. به نظرش می‌رسید که رای سینگر فوق طاقت است و غیر از افراد معدودی چون استاد محمدرضا حکیمی کم‌تر کسی در فضای دینی چنین رای رادیکالی در باب حد اخلاقی ثروت داشته است. من در باب دفاع از سینگر نبودم و مقاله را بیش‌تر به خاطر استدلال‌های شهودی قوی‌اش ترجمه کرده بودم. صحبت‌مان بعد ذهنم را متوجه خاطرات شخصی تاریخی کرد که دوست داشتم سه پاره‌اش را این‌جا بنویسم. ارسطو در کتاب چهارم سیاست داستانی را از تالس معروف نقل می‌کند. به تالس می‌گویند که تو فلسفه می‌دانی ولی این کارت فایده عملی ندارد چرا که مال و منال نداری. تالس از روی دانشش در مورد ستاره‌ها می‌فهمد که سال بعد کشت زیتون پربار خواهد بود و لذا پیشاپیش تمام پرس‌های تولید روغن زیتون منطقه را اجاره می‌کند و پول خوبی به جیب می‌زند. من و هم‌کارانم این داستان در مقدمه مقاله جدیدی که در باب رابطه قیمت بنزین-نفت نوشته‌ایم آورده‌ایم. ارسطو البته استفاده متعالی‌‌تری از داستان کرده است. گفته تالس می‌خواسته نشان که فیلسوف اگر بخواهد می‌تواند حتی پول‌دار هم شود ولی اشتیاق و بلندپروازی فیلسوف از جنس دیگر و برای مسایل مهم‌تری است و عمرش را برای این کار تلف نمی‌کند. در زاویه‌ای دیگر ماجرا بی‌شباهت به قصه مرد گل‌خوار مثنوی معنوی نیست. سال‌های دانش‌‌جویی در ایران یک بحث ثابت‌مان این بود که چه طور باید بین تمایل نفس به کسب درآمد هر چه بیش‌تر و صرف عمر برای منظورهای مهم‌تر رابطه و تعادل برقرار کرد. معتقد بودیم که سیاست‌های کلی مثل پول‌دوست نبودن ضمانت اجرایی ندارد و حد بالایی تحمیل نمی‌کند. دوستی از در آمده و فرمول ساده‌ای را پیش‌نهاد کرده بود: برای درآمد ریالی‌تان سقف عددی مشخص بگذارید و خودتان را متعهد...ادامه مطلب ...
  • وقت تنگ است و می‌رود آب فراخ

    حضرات مولانا داستان کوتاه جالبی در مثنوی دارد که فکر کنم توجه به پیام آن برای هر کسی که (خصوصن این روزها) می‌خواهد در فضای مجازی فعالیت کند مفید باشد. می‌گوید کره اسبی با مادرش برای آب خوردن می‌‌آمدند و مراقبانی سر و صدا می‌کردند که زود آب بخورید. کره اسب دائم سر بر می‌داشت و اطراف را نگاه می‌کرد و از آب خوردن غافل می‌شود. مادرش در جواب می‌گوید که تا بوده کار همین بوده. اگر قرار باشد هر دم به آن‌ها گوش بدهی که همیشه از آب خوردن محروم خواهی بود. هین تو کار خویش کن ای ارجمند // زود کایشان ریش خود بر می‌کنند … مر سفیهان را رباید هر هوی // زانک نبودشان گرانی قوی … متاسفانه احتمالن همه‌مان گاه درگیر توجه و پاسخ‌گویی به انواع توهین‌ها و فحاشی‌ها و تهمت‌ها و برچسب‌ها و غیره می‌شویم و فراموش می‌کنیم که آن خداوندان که ره طی کرده‌اند // گوش فا بانگ سگان کی کرده‌اند پ.ن: این پست اشاره به ماجرا یا اتفاق یا شخص خاصی ندارد. داشتم چیزی می‌خواندم که در ذهنم آمد.
  • زنان خانه‌نشین شده به خاطر فقدان برنامه‌ریزی؟

    یکی از پازل‌های اقتصاد ایران این است که چرا نرخ مشارکت زنان در بازار کار از نرخ تحصیلات عالی آنان تبعیت نکرده است. به عبارت دیگر ما یک جهش در نرخ حضور زنان در دانش‌گاه را داریم ولی عین این جهش را در بازار کار مشاهده نمی‌کنیم. آقای دکتر ناصر فکوهی در این رابطه گفته‌اند: “به عبارت دیگر ما زنانی داریم تحصیل‌کرده و ماهر و توانمند ولی جامعه به دلیل عدم برنامه ریزی برای ورود به بازارکار آنها را خانه نشین کرده است .که جامعه شناسان این مسئله را اجتماعی شدن زنان به طور غیر واقعی می دانند”. متن اصلی در تحلیل‌ ایشان رفتار عقلانی و محاسبه هزینه-‌فایده عامل‌ها یعنی زنان، خانواده‌ها و بنگاه‌ها (که احتمالن مهم‌‌ترین محرک رفتاری در سطح کلان است) به کل غایب است. آقای فکوهی در جای دیگری از این متن گفته‌اند که ذهنیت خانواده‌ها که به دختران‌شان برای ازدواج فشار می‌آورند مانع دیگری برای کار زنان است. خب این حدس ایشان را باید با اعداد و ارقام سنجید. اولن سن متوسط ازدواج چه برای زنان شهری و چه روستایی (بین ۲۵ تا ۲۷) در ایران به حدی رسیده است که فرصت کافی برای ورود به بازار کار را به زنان می‌دهد. ثانین به علت رشد مکانیسم‌های جلوگیری از بارداری،‌ فاصله بین ازدواج و اولین بارداری (عمدتن خودخواسته)‌ هم بالا رفته است (که خود تصمیمی درون‌زا است و بر اساس شرایط عامل بهینه می‌شود) و لذا تولد فرزند هم دیگر به اندازه سابق مانع مشارکت زنان در بازار کار نیست. به نظر من یکی از دلایل این (ظاهرن) پازل، تمرکز بالای زنان در رشته‌های دانش‌گاهی است که بازار کار گسترده‌ای ندارند و لذا تحصیلات دانش‌گاهی لزومن شانس موفقیت فرد در بازار کار را به صورت معنی‌داری افزایش نمی‌دهد. به عبارت دیگر بخشی از جهش عددی در تحصیلات دانش‌گاهی زنان ایران از رشته‌های گروه علوم انسانی (مثل...ادامه مطلب ...
  • دروغ به نفع محیط‌زیست؟

    ایده اصلی و بخش عمده این متن مال دوستم کاوه لاجوردی است. من بخش‌های اندکی به آن اضافه کرده‌ام. دی‌شب که بازیِ اروگوئه و غنا را نگاه می‌کردیم (کاوه) پدرم توجه‌ام را به یکی از آگهی‌های زیرنویس جلب کرد: به اطلاع‌مان می‌رسانـْد که ارزشِ لامپِ کم‌مصرف ۴۰برابرِ لامپ‌های معمولی است زیرا عمرِ لامپِ کم‌مصرف ۸برابرِ لامپِ معمولی و مصرفِ برقِ لامپِ معمولی ۵برابرِ لامپِ کم‌مصرف است. (شاید ۸ و ۵ را جا‌به‌جا گفته باشم.) استدلالِ این آگهی البته که بد است چون بدونِ مقایسه‌ی قیمت‌های این لامپ‌ها نمی‌شود نتیجه‌ای گرفت؛ اما اگر فرض کنیم که این دو نوع لامپ قیمت‌شان یکی است باز هم استدلال بد و به لحاظ فنی نامعتبر است. مثلاً فرض کنید قیمتِ هر دو نوع لامپ هزار تومان باشند و کم‌مصرف هشت سال عمر کند و معمولی یک سال، و فرض کنید مصرفِ لامپِ معمولی در سال پنج‌هزار تومان باشد و مصرفِ کم‌مصرف هزار تومان. در این صورت در پایانِ هشت سال، با فرضِ ثابت بودنِ قیمتِ برق، هزینه‌ی کم‌مصرف می‌شود نه‌هزار تومان و هزینه‌ی معمولی می‌شود چهل‌وهشت‌هزار تومان. ارزشِ لامپِ کم‌مصرف کمتر از شش‌برابرِ لامپِ معمولی است. چهل‌برابر نیست. در واقع تفاوت ارزش دو نوع لامپ به شدت تابع تفاوت قیمت اولیه، عمر و قیمت مصرف برق است. هر چه هست این رابطه از جنس حاصل‌ضرب نیست و حاصل جمع دو نوع ارزش مختلف (مصرف کم‌تر و عمر بیش‌تر) است. در نگاهی اندکی فنی‌تر می‌توان ارزش دیگری به نفع لامپ معمولی هم اقامه کرد که در این آگهی نیامده است. به احتمال زیاد قیمت لامپ ‌کم‌مصرف امروز چند برابر لامپ “معمولی” است. با خرید لامپ کم‌مصرف به نوعی خودمان را در یک دوره مصرف طولانی “قفل” می‌کنیم و قابلیتی برای تغییر نداریم. ولی اگر ام‌روز یک لامپ معمولی بخریم ممکن است سال بعد لامپ‌های جدید و متفاوتی بروز کند که خیلی به‌تر از لامپ کم‌مصرف...ادامه مطلب ...
  • تجربه زیسته مولف

    چند شب پیش “از این ولایت” علی‌اشرف درویشیان را خواندم. چیزی از تئوری نقد ادبی و زیبایی‌‌شناسی نمی‌دانم و به طبع نمی‌توانم راجع به کیفیت فرمال داستان‌ها چیزی بگویم ولی حداقل می‌توانم بگویم به عنوان خواننده‌ای که زیاد داستان خوانده است اثر را فوق‌العاده تاثیرگذار و در عین حال روان یافتم. بین چیزهایی که خوانده بودم این مجموعه داستان یکی از قوی‌ترین و تلخ‌ترین و فراموش‌نشدنی‌ترین تصویرهای فقر و محرومیت و نابرابری را در نقاط حاشیه‌ای به تصویر می‌کشد. متنش را به راحتی می‌توانید روی اینترنت بخوانید. توصیه می‌کنم پیدایش کنید و بخوانید. (متاسفانه) بقیه کارهای درویشیان را نخوانده‌ام و نمی‌دانم سیر بعدی کارهایش به کجا رفته ولی از این ولایت درست همان روایت عینی (و غیر مصنوعی) را داشت که کتاب‌های صمد برای من داشت، یا روایت‌های جلال، چوبک، روانی‌پور، ساعدی و … من مدت‌ها است از نزدیک بازار کتاب ایران را دنبال نمی‌کنم و اطلاعاتم کامل نیست ولی بر اساس کتاب‌هایی که دستم می‌رسد یا اخبار جشن‌واره‌ها می‌توانم بگویم حدس و حسم این است که این نوع روایت از نزدیک از زندگی طبقات فرودست در ادبیات داستانی ما حذف شده یا به حداقل رسیده است. احتمالن ممیزی در این موضوع بی‌تاثیر نبوده ولی ریشه ماجرا شاید بیش از آن به این برگردد که این روزها به نسبت قبل کم‌تر نویسنده‌هایی‌ داریم که تجربه زیسته‌شان از این فضاها را روایت کنند. آن شخصیت تیپیکال معلم – نویسنده کمابیش کم‌یاب‌ شده است. خیلی افسوس می‌خورم که بهمن قبادی که در فیلم‌های اولش از جنس چنین روایت‌گرانی بود احتمالن از این پس مسیر دیگری را خواهد رفت.
  • منطق مهریه

    این یکی دو روزه بحث‌هایی داشتیم که فکر کردم برای این‌که بحث فراموش نشود چیزی این‌جا بنویسم تا بقیه هم مشارکت کنند. من یک سری فرضیه برای وجود مهریه مطرح می‌کنم. این‌ها فرضیه هستند و اصراری ندارم که همه آن‌ها درست باشند. شاید هم مجموعی از آن‌ها دلیل مساله باشد، شاید هم چیزهای دیگری که این‌جا نوشته نشده است. مهریه سنتی یهودی – اسلامی است. البته در یهودیت مهریه (کتوبا) عندالمطالبه نیست و فقط در زمان طلاق یا مرگ هم‌سر پرداخت می‌شود. البته احتمالن چون در سنت مسیحیت طلاق وجود نداشته است، به تبع پرداخت زمان طلاق هم در این دین مفهوم پیدا نمی‌کرده است. این تفسیر ما را به این سمت می‌برد که مهریه را بیش‌تر در چارچوب بیمه ادامه زندگی زن بعد از جدایی ببینیم. در سنت یهودیت و اسلام امکان طلاق دادن زن و لذا از دست دادن منبع معیشت او (در جوامعی که زن بیرون از خانه شغل مستقل نداشته است) وجود داشته و لذا مهریه به عنوان بیمه‌ای برای شرایط بعد از ازدواج عمل می‌کرده است. مفهوم نفقه بعد از طلاق (Alimony) که در جوامع غربی وجود دارد از این حیث معادل مهریه است. با این تفاوت که نفقه به صورت جریان پرداخت‌ها است و مهریه پرداخت یک‌جایی (Lump Sum) است که سود معادل آن می‌تواند به عنوان نفقه عمل کند. یک مقاله می‌گوید که متوسط مهریه زنان ایرانی ۳۵۰ سکه است که به قیمت جاری می‌شود چیزی حدود ۱۰۰ میلیون تومان. درآمد ناشی از این سرمایه‌گذاری احتمالن کمابیش برای تامین یک زندگی حداقلی کافی است. خصوصن اگر زن طبق قوانین ارث‌بری محدودی از میراث شوهرش داشته باشد، مهریه پرداخت اضافه‌ای است که در زمان تقسیم میراث به زن می‌رسد تا پشتوانه به‌تری برای او فراهم کند. در سنت اسلامی البته روایت مشهوری داریم که می‌‌تواند به عنوان مثال نقض فرضیه بیمه عمل کند. در...ادامه مطلب ...
  • معمای تک‌هم‌سری

    این مقاله که در AER (به تعبیری مهم‌ترین ژورنال اقتصادی) چاپ‌ شده است سعی می‌کند توضیحی ارائه کند که چرا در جوامع توسعه یافته تک‌هم‌سری رواج دارد. نکات کلیدی مقاله را می‌توان این طور جمع‌بندی کرد: ۱) اولن، چندهم‌سری نتیجه نابرابری در جذابیت مردان است. در جامعه‌ای که همه مردان کمابیش شبیه هم باشند هیچ زنی حاضر نمی‌شود زن دوم مردی شود چون می‌تواند تنها هم‌سر مردی با شرایط مشابه باشد، لذا تک‌هم‌سری وضعیت تعادلی است. وقتی بین مردان نابرابری (ثروت، قدرت و …) وجود دارد زنان باید ازدواج با مرد متاهل ولی “جذاب” (در گیومه بخوانید) و مرد مجرد ولی کم‌تر “جذاب” تصمیم بگیرند. از حدی از نابرابری به بعد، مرد متاهل “جذاب” ترجیح داده می‌شود. ۲) کیفیت فرزندان آینده یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های ازدواج است و افراد در زمان ازدواج این موضوع را در نظر می‌گیرند. ۳) در جوامع مدرن زنان توانایی‌های خود را به‌تر عرضه می‌کنند و بین زنان هم نابرابری “جذابیت”(*) وجود دارد. همین نابرابری بین جذابیت زنان باعث از بین رفتن چندهم‌سری می‌شود به قرار زیر: ۴) در جوامع سنتی دارایی (زمین و غیره) و پیشینه خانوادگی مهم‌ترین عامل تعیین رفاه مادی نسل بعد است. لذا مردان طبقه بالا انگیزه زیادی برای فکر کردن به کیفیت سرمایه انسانی فرزندان (که مادر در آن نقش زیادی دارد) ندارند. در جوامع مدرن، سرمایه انسانی مهم‌ترین عامل توضیح دهنده درآمد و موفقیت افراد است. بنا بر این افراد انگیزه دارند تا میزان سرمایه انسانی فرزندان خود را بیشینه کنند و برای این‌کار باید با زنان دارای توانایی بالا ازدواج کنند. خب زنان دارای توانایی بالا هم حاضر به قبول چند هم‌سری نیستند. لذا مردان “جذاب” با زنان “جذاب” خانواده مونوگومی تشکیل می‌‌دهند و در عوض فرزندان با کیفیتی تربیت می‌کنند. با این که مقاله خیلی تک‌بعدی به نظر می‌رسد ولی به نظرم توضیحش به طور نسبی با برخی...ادامه مطلب ...
  • برای پذیرش مقاله را فراموش کنید

    فصل اقدام به پذیرش نزدیک شده و من هفته‌ای چند تا ایمیل مشورت می‌گیرم که یک جزو ثابتش این است که “من مقاله ندارم چه کنم؟ یا من حتمن از تزم مقاله عالی در می‌آورم. شانسم برای پذیرش چه قدر است”. من واقعن نمی‌فهمم این بحث مقاله در بین دانش‌جویان ایرانی چرا این قدر موضوعیت دارد. دوستان قبلن گفته‌ام و باز هم می‌گویم لطفن بحث داشتن و نداشتن مقاله را در پذیرش دکترای اقتصاد و فاینانس فراموش کنید. هیچ کمیته پذیرشی در این رشته‌ها انتظار ندارد دانش‌جو مقاله‌ای داشته باشد. انتشار مقاله در این رشته‌ها (بر خلاف مهندسی و علوم) بسیار سخت است و حتی کسانی که از دانش‌گاه‌های خوب خارجی دکترا دارند و الان یکی دو سال است به عنوان هیات‌علمی مشغول کار هستند ممکن است هنوز مقاله منتشر نکرده باشند. اگر واقع‌بین باشیم شانس چاپ کردن یک مقاله از یک تز فوق‌لیسانس اقتصاد یا مدیریت خصوصن در ایران در یک ژورنال خوب نزدیک به صفر است. چاپ مقاله در ژورنال‌های دست چندم هم واقعن برای کسی اهمیتی ندارد. حداکثر یک مثبت کوچک به شما می‌دهد که توانایی نگارش دارید. ولی مطمئن باشید هیچ کس به خاطر نداشتن مقاله رد نمی‌شود. ضمنن زمان لازم برای داوری را دست کم نگیرید. بسیاری از ژورنال‌ها بین شش ماه تا یک سال (در حالت خوش‌بینانه) برای یک دور داوری مقاله زمان نیاز دارند و شما اگر در حال نوشتن تزتان هستند حتی اگر به‌ترین تز دنیا را هم بنویسید تقریبن غیر ممکن است بتوانید تا فصل پذیرش ام‌سال مقاله‌ای در جای معقولی چاپ کنید. به جای بحث مقاله روی ارتقاء معدل، گرفتن دروس ریاضی‌ در فوق‌لیسانس، نمره ریاضی جی آر ای، توصیه نامه استادان و اس او پی قوی و مرتبط با علم روز و متناسب با علایق استادان دانش‌گاه مقصد متمرکز شوید.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها