در سال ۸۳ اتفاق افتاد. دوست دارم بگویم سال ۸۳ سال ظهور آکادمی در وبلاگستان بود. اگر پیش از آن وبلاگها را میشد به تیپهایی مثل شخصی، ادبی، سیاسی، پورنو و حرفهای تقسیم کرد امسال میتوانیم بگوییم که وبلاگهایی که به قول یکی از دوستان آدم را مجبور به اندیشیدن میکنند هم جایی در وبلاگستان دارند. این اتفاقی فرخنده است. حلقه ملکوت داریوش محمدپور و دبش با محوریت محمود فرجامی تلاشهای ارزندهای بودند که جمعهایی دوستداشتنی و فرهیخته را هم گرد هم آوردند. تشکری را به هر دو مدیونم و خصوصا به محمود که به رغم لطف همیشگیش، مشغلهام نگذاشت تا در گروهشان باشم. از برکت حلقه ملکوت بود که پارسال من یک دوست ندیده و بسیار عزیز را کشف کردم. سیبستان مهدی جامی باغ پرگلی بود که من هر بار رفتم دامنی چیدم و برگشتم. مهدی برای من شخصیت کمنظیری در وبلاگستان است. تجربههای یک انسان پرشور که از معلمی نهضت سوادآموزی شروع میکند و سر از آخر از استادی دانشگاه و کار در رادیو بیبی سی در میآورد، زبان شیرین، نگاه منصف و ملایم، ذهن تیزبین و پرمایهاش در کنار پشتکار و نظم ستودنیاش در نوشتن مرتب یادداشتهایش به من نوید میدهد که میتوان در وبلاگستان از خواندن و کامنت گذاشتن و منتظر کامنتها شدن آموخت. خود داریوش هم اگر کمی زبانش را سادهتر کند بسیار حرفها برای گفتن دارد. به نظرم برجستگیهای داریوش در گفتگوی شفاهی بیشتر آشکار است و این به دلیل نوع زبانی است که در وبلاگ به کار میبرد. از حلقه دبش علی معظمی را پیش از وبلاگستان دورا دور میشناختم و تحسین دیگران را دربابش شنیده بودم. درواقع فقط یکبار درست و حسابی دیده بودمش. با هم در عروسی بودیم و سر یک موضوعی بحث جدی بینمان درگرفت. (قطعا میتوانید حدس بزنید آن موضوع چه بود). با وبلاگ اما به او نزدیکتر شدم....
ادامه مطلب ...