• پاسخ‌هایی به یک منتقد رادیکال: کشاورزی آمریکایی یا دهقان هندی؟

    از انتشار پست قبلی راضی هستم. خیلی وقت بود داشت خاک می‌خورد و شقاق (حذف ی اضافی به احترام تذکر دو نفر از دوستانم به خاطر اجتناب از شایبه جنصیتی آن) بانی خیر شد. می‌دانم که عده‌ای از دوستانم خوش‌شان نیامده و به نظرشان به روش رایج این‌جا نمی‌خورد. من خودم حواسم به این موضوع هست. هدف آن نوشته نقد یک استدلال روشن و مشخص و منسجم نبود. هدف خراش انداختن بر ظاهر بزک‌شده یک سری نوشته‌ها بود که اگر لایه رویی‌شان را برداری (بی)محتوای داخل‌شان (به قول مارکس) دود می‌شود و به هوا می‌رود (بلی می‌فهم! این جمله از مقدمه کتاب‌های مختلفی از جمله تجربه مدرنیته قابل مشاهده است ولی چون خودش به طور طبیعی جاری شد نخواستم حذفش کنم). این وسط شقاق یک کار خوب و مفید دیگر هم کرده. برداشته یک سری سوال فرستاده که من جواب بدهم. البته فکر کنم کلن متوجه این موضوع نشده که اصل نوشته پاره‌ها از نظر من در نقد چای نبود و در نقد کامنتی پای چای بود و کلن چیز زیادی به من ربط نداشت که بخواهم جواب خط به خطی به پاره‌ها داده باشم. اگر هم به پاره‌ها اشاره کردم بیش‌تر از سر شوخی و طنز بود. پاره‌ها یک سوالی در ابتدای نوشته داشت که اگر شقاق نوشته من را درست می‌خواند به صورت مبسوط جواب داده شده بود. به خاطر این بی‌دقتی یک سری سوال‌های بی‌ربط پرسیده که حذف‌شان کردم ولی دمش گرم که چند تا از سوال‌هایش درست در راستای هدف قبلی است و لذا در چند پست جواب می‌دهم. طبعن مخاطب جواب او نیست و بقیه خواننده‌ها هستند. شقاق پرسیده: آیا حواس پرتی احتمالی کشاورز آمریکایی که خانه اش سوخت هم شامل دل رحمی های شبانه شما بر بی رحمی های روزگار میشود؟ جواب: کلن علاقه مفرط یک جریان به ماجرای کشاورز آمریکایی که خانه‌اش به...ادامه مطلب ...
  • لاغری ترجمه، غیبت نقد

    نصف شب از خواب پریده‌ام و فرصت را غنیمت شمرده‌ام که مجله ادبی – انتقادی جدیدی به اسم دستور که رفیقی یکی از شماره‌هایش را فرستاده بخوانم. پرونده مجله راجع به رفیق قدیمی‌مان شهریار وقفی‌پور است که البته الان چند سالی است خبری ازش ندارم. چیزی که برایم شیرین است تطابق تصویری است که از شهریار جوان در سال‌های اول دانش‌گاه داریم و تصویری است که منتقدان کتاب جدیدش “پس از بابل” ازش ارائه می‌کنند. فقدان نقادی جدی در بحث‌های نظری اقتصاد و سیاست عمومی در ایران موضوعی است که مدت‌ها است گوشه ذهن من است و خواندن نیمه شبی این پرونده دوباره بهش پر و بال می‌دهد. خلاصه حرف راجع به شهریار است این است که از یک طرف در مقام “مترجم” (در معنی موسع آن) به انبوهی از متون ادبی و نظریه‌های ادبی – انتقادی مسلط است و از طرف دیگر این قدر تیزهوش هست که با این مفاهیم بازی کند و به اصطلاح یک نقر با غلط‌خوانی نظریات دیگر تفسیرهای متفاوت و جدید و در عین حال محکم و غیرنمایشی ارائه کند. شکی ندارم که حداقل دو شرط قوی برای موفقیت چنین منتقد جوانی لازم است. یکی نزدیکی با متن از سن جوانی (شهریار جوان در ۱۷ سالگی در یکی از مجلات خراسان نقد ادبی می‌نوشت! اگر اشتباه نکنم چیزی راجع به بورخس نوشته بود که ما به شوخی می‌گفتیم یک کلمه‌اش را نمی‌فهمیم) و دیگری بودن در حلقه‌های کوچکی که مجال به‌تری برای فرارفتن از ترجمه محض، تمسخر یا نقد متن اصلی و پروراندن تفسیر نو را می‌دهد. هر چه باشد شهریار از همان سال‌ها عضو فعال آدینه بود و بعدن هم فکر می‌کنم هم‌نشین نزدیک مراد فرهادپور و احتمالن خیلی‌های دیگر که من خبر ندارم. می‌فهمم که عین این مسیر نقد اصولن برای علوم نظام‌مند و آکسیوماتیکی مثل اقتصاد و در درجه ضعیف‌تر سیاست‌‌گذاری قابل...ادامه مطلب ...
  • پاسخ‌هایی به یک منتقد رادیکال: پول دانش‌کده‌های اقتصاد از کجا می‌آید؟

    دوست اول گفته بود “پول دانش‌کده‌های اقتصاد را کمپانی‌های بزرگ می‌دهند و لذا تحقیقات اقتصاد هم لاجرم باید در خدمت توجیه رفتار آن‌ها باشد ! “. من به حال این درک سطحی تاسف خورده بود. شقاق این طوری از موضع رفیقش دفاع می‌کند: ۱) آیا سیستم های آموزشی جهت گیری کلی بر علیه بنیادهای نظم فعلی جهان دارند؟ ۲) آیا در یک سیستم اختصاص بودجه به تحقیقاتی که به “سیستم”(این لغت عمدن ترجمه نشده) ضربه بزند با نظریه رفتار عقلایی تطابق دارد؟ اگر جواب دو سوال فوق خیر است برای چی تصویر ساده لوحانه “بودجه دانشکده اقتصاد از کمپانی بزرگ می آید” را میسازید و از اذعان به اینکه نظم موجود منابع در دسترس را برای بازتولید خود به کار میگیرد طفره میروید؟ پیش از سوالات قبلی پیش‌نویس پستی را نوشته بودم که در آن به صورت جزیی نشان داده بودم که چه قدر گزاره قبلی ساده‌لوحانه است. بعد دیدم خود سوالات سه گانه فوق از هرچیزی به‌تر نادانی یا مغالطه دوستان را نشان می‌دهد و نیازی به خسته کردن خوانندگان با مشخص کردن جزییات تامین مالی دانش‌کده‌های اقتصاد (عمدتن بودجه‌های تحقیق دولتی در اکثر کشورها (درست همانند بقیه رشته‌های به اصطلاح منتقد)، کشاورزان و صنایع محلی، وقف‌های فارغ‌التحصیلان، شهریه دوره‌های ام‌بی‌ای، حق‌الزحمه دانش‌گاه بابت تدریس دروس عمومی، سازمان‌های بین‌المللی و البته کمک‌های شرکت‌ها و …) و الخ نیست. در منطق دوستان می‌توان کلن نظام بازار آزاد و تضاد منافع و تعامل‌های درون آن (دولت، مصرف‌کنندگان، سرمایه‌گذاران خرد، کارآفرینان، صندوق‌های بازنشستگی، سازمان‌های غیردولتی و الخ) را که همه‌گی در درون این “سیستم” ولی بر اساس منافع متفاوتی فعالیت می‌کنند و دانش‌کده‌های اقتصاد هم در تحقیقات مختلف عملن منافع این گروه‌‌ها را نمایندگی می‌کنند را کلن به مفهوم “شرکت‌های بزرگ” فروکاست و در یک نگاه “سیستم نگر” و “فرای جزء‌نگری” حکم داد و اصلن هم از بابت این بازی با کلمات...ادامه مطلب ...
  • حدف یارانه‌ها: سفال و بتونه

    وقتی صحبت از تحلیل تاثیر تغییر قیمت‌های انرژی روی رفتار اقتصاد می‌کنیم یکی از مدل‌های ساده ولی مفید مدل بتونه-سفال (Putty-Clay) است. وجه تسمیه مدل این است که بتونه قابلیت شکل‌دهی دارد ولی سفال شکل گرفته و منعطف نیست. نکته این نوع مدل این است که تکنولوژی که قبلن نصب شده (سفال) نمی‌تواند بین عوامل تولید انتخاب کند ولی تکنولوژی که قرار است نصب شود (بتونه) انعطاف لازم برای تطبیق با شرایط را دارد. این چسبندگی فناوری‌های قبلی باعث می‌شود تا منافع مربوط به افزایش بهره‌وری در کوتاه‌‌مدت آشکار نشود و چه بسا اقتصاد را به رکود هم ببرد. این ویژگی طراحی سیاست‌‌های مکمل (مثل آزادسازی قیمت سایر کالاها و تطبیق نرخ ارز) را برای موفقیت سیاست‌ هدف‌مندی الزامی می‌کند. به عنوان یک مثال خیلی ساده بحث مصرف سوخت و خودرو را با این مدل تحلیل می‌کنیم. انتظار اولیه این است که وقتی قیمت سوخت گران شد باید مصرف سوخت کم شده و بهره‌وری آن افزایش یابد. مدل سفال و بتونه – که مدل مقبولی در تحلیل اثرات کلان شوک‌‌های قیمت انرژی است – می‌گوید که حداقل در کوتاه‌مدت این طور نیست. ماشین‌های فعلی ساختار مصرف مشخصی دارند. یک تولیدکننده خدمات حمل و نقل (تاکسی) تقریبن هیچ امکانی برای جای‌گزینی عوامل تولید با هم ندارد. مثلن نمی‌تواند برای یک مسیر مشخص نیروی بدنی بیش‌تری مصرف کند یا هم‌زمان دو نفر راننده به کار بگیرد (افزایش نیروی کار در تولید) ولی در مصرف بنزین صرفه‌جویی کند! در این حالت افزایش قیمت سوخت صرفن هزینه‌های تولید را برای او بالا می‌برد. در درازمدت ولی تکنولوژی منعطف است (بتونه) و تاکسی‌داری که از فردا ماشین می‌خرد تمایل خواهد داشت تا ماشینی بخرد که مصرف کم‌تری داشته باشد. این که شوک ناشی از قیمت انرژی تا چه حد مصرف را کاهش خواهد داد به سهم فناوری‌های غیرمنعطف (سفالی) در ساختار تولید و دوره عمر...ادامه مطلب ...
  • بازنشر: اصلاح نرخ ارز پاشنه آشیل طرح هدف‌مندسازی

    چندین بار با این سوال مواجه شدم که نظرم در مورد اصلاح نرخ ارز در شرایط جدید چیست؟ جواب این سوال را بیش از یک سال پیش در مقاله مشترکی با محمد داده بودیم و دوباره این‌جا بهش لینک می‌دهم. یک مقاله منتشرنشده هم در ادامه نوشتیم که به این سوال می‌پرداخت که اگر ما طرف‌دار نرخ‌های تعادلی هستیم چرا اساسن از “اصلاح” نرخ ارز صحبت می‌کنیم؟ مگر نرخ فعلی “تعادلی” نیست؟ (عرضه و تقاضای ارز دست آخر در تعادل هستند و ما مازاد عرضه یا تقاضای جدی مشاهده نمی‌کنیم). به نظر ما سوال سوال درست و جدی بود. پاسخی که سعی کردیم در مقاله بعدی (که امیدوارم یک روزی تمامش کنیم) بدهیم این بود که در شرایط وجود درآمدهای نفتی بحث قیمت تعادلی نرخ ارز کمی پیچیده و متفاوت از تئوری‌های مرسوم است. وقتی درآمد ارزی اقتصاد از بخش‌های رقابت‌کننده (صنعت و کشاورزی و توریسم) تامین می‌شود نرخ ارز تعادلی (در میان‌مدت و بلندمدت) عملن سیگنال‌های لازم را می‌دهد. وقتی درآمد نفتی را وارد قضیه می‌کنیم کفه نرخ ارز ناگهان به سمت واردات سنگین می‌شود. این‌جا مجبوریم یکی از دو موضوع را اتخاذ کنیم: یا معتقد باشیم که درآمد نفتی هم جزوی از واقعیت اقتصاد است و سرمایه‌گذاری در بقیه بخش‌های اقتصاد باید بر اساس آن شکل بگیرد یا این‌که به علت برون‌زا بودن این درآمدها معتقد به سیاست‌گذاری فعال برای مدیریت درآمدهای نفتی باشیم. اگر فرض اول را بپذیریم حرف ما برای اصلاح نرخ ارز احتمالن حرف غیراقتصادی و ناسازگاری است. اگر فرض دوم را بپذیریم در آن صورت عملن می‌توان به تعداد زیادی قیمت تعادلی فکر کرد که از تصمیمات دولت برای تنظیم سبد مصرف درآمدهای نفتی ناشی می‌شود و برخی از این تعادل‌ها به‌تر از بقیه است. در این صورت حرف مقاله ما اقتصادی است.
  • غیبت اقتصاددانان معتدل در فضای عمومی

    من به ندرت بی‌بی‌سی فارسی می‌بینم و این دیدن کم‌رنگ عمدتن شامل برخی برنامه‌های اقتصادی این شبکه است. بر اساس این مشاهدات محدود چیزی که برداشت می‌کنم این است که به علت نگرانی‌های موجود برای حضور در فضای رسانه‌ای خارج از کشور، اکثریت اقتصاددانان ایرانی مقیم داخل و خارج که از نزدیک با مسایل درگیر هستند و رفت و آمد دارند و راجع به مسایل روز ایران پژوهش جدی می‌کنند حاضر نیستند با این رسانه‌ها صحبت کنند. در نتیجه در مورد مهمانان برنامه‌های این نوع رسانه‌ها عمدتن (حتمن استثنا دارد)‌ نوعی خودگزینش (Self-Selection) وجود دارد. کاری هم به گرایش اقتصادی یا پیشینه پژوهشی‌شان ندارم. در بین مهمانان از کسانی که تا همین چند سال پیش به طور رسمی معتقد بودند مالکیت خصوصی باید به کل حذف شود تا طرف‌داران رادیکال بازار آزاد وجود دارند. به لحاظ پژوهشی‌هم گاهی افرادی با تالیفات جدی به زبان انگلیسی به عنوان مهمان شرکت می‌کنند. این تنوع وجود دارد ولی فکر کنم دو خصوصیت مشترک بین بسیاری از مهمانان قابل حدس‌زدن است: اول نوعی موضع یا حداقل احساس سیاسی و دوم عدم تماس نزدیک با ایران. این دو ویژگی البته مستقل از هم نیستند. همین نفس حضور در رسانه‌های خارجی خود به معنی تصمیم برای عدم رفت و آمد به ایران (چه بسا از چندین سال پیش) است و پیامد عدم رفت و آمد به ایران هم محروم شدن از جزییات و نکات ضمنی اطلاعات و بحث‌های اقتصادی و سیاست‌گذاری است که از طریق وبلاگ‌‌ها و رسانه‌های الکترونیکی و امثال آن منتقل نمی‌شود و صرفن با حضور فعال و ارتباط با محافل پژوهشی و سیاست‌گذاری و بحث‌های شخصی با محققان مقیم داخل و الخ قابل دریافت است. مواضع سیاسی آشکار برخی مهمانان اقتصادی هم گاه منجر به ارائه نظریات سیاه و سفیدی مطلقی می‌شود که هر از چندی به بیانیه‌های سیاسی یا مطبوعاتی پهلو می‌زند....ادامه مطلب ...
  • هدف‌مندسازی و تورم: بخش یک و نیم

    بازخوردهایی که در پاسخ مطلب قبلی به صورت خصوصی و عمومی منتشر شد برای خودم خیلی مفید بود و بخشی از خلاءهای تحلیلم را نشان داد. فکر می‌کنم در چند سال گذشته هیچ وقت این قدر کامنت مرتبط و آموزنده نگرفته بودم و دیگر آن بی‌حوصلگی را ندارم. بخش مهمی از کامنت‌های حاوی اطلاعات جزیی، از داخل ایران بود و حداقل برای من روند رو‌به‌رشدی از قابلیت تحلیل دقیق سیاست‌ها در سطح عمومی را نشان می‌دهد. این طرح – که متاسفانه بدون اطلاع‌رسانی فنی و شفافیت مورد نیاز چنین طرح عظیمی به یک‌باره اجرا شد – این قدر وسیع است که اطلاعات و دانش تحلیلی تک‌تک ما برای صادر کردن گزاره‌های قاطع و نهایی کفایت نمی‌کند و چاره‌ای جز این‌که از یک جا بخشی از بحث را باز کنیم و بقیه تکمیلش کنند نداریم. خلاصه‌ای از پاسخ‌های من به برخی کامنت‌ها و چیزهایی که من از کامنت‌های دیگران آموختم را این‌جا می‌نویسم که بحث ادامه پیدا کند. قبل‌تر هم گفتم که اثرات تورم می‌تواند منشاء پولی یا غیرپولی داشته باشد. فکر کنم در مورد تورم ناشی از عوامل غیرپولی کم‌تر کسی (حتی خود دولت) تردید جدی داشته باشد. تجربه‌های بین‌المللی از آزادسازی هم اکثرن تورم‌های ناشی از فشار هزینه بعد از آزادسازی را نشان می‌دهد. این موضوع را با تفصیل بیش‌تری در بخش دوم بحث می‌کنیم. منشاء پولی برای تورم ولی هنوزجای مناقشه دارد. خلاصه نظر من (و فکر کنم اکثر دوستان) این است که یارانه نقدی و آزادسازی به خودی خود منشاء پولی برای تورم ایجاد نمی‌کند. ولی این تورم در صورتی بروز می‌کند که ۱) تعهدات دولت برای پرداخت‌های نقدی در طول زمان بیش از منابع ناشی از آزادسازی باشد. ۲) برای پرداخت‌های اولیه کمک‌های نقدی، عرضه پول پرقدرت در اقتصاد زیاد شده باشد. به علت همان کم‌بود شفافیت و ضمنن کم‌بود اطلاعات خود من، قضاوت در مورد...ادامه مطلب ...
  • هدف‌مندسازی و تورم: بخش اول

    در عالم نظر طرح هدف‌مندسازی از مسیرهای مختلف پولی و غیرپولی ممکن است منجر به تورم بشود. سعی می‌‌کنیم این کانال‌ها را تک به تک بررسی کنیم و ببینیم آیا واقعن این کانال‌ها فعال خواهند شد یا نه. یک کانال مهم بحث افزایش نقدینگی ناشی از این طرح است. متاسفانه چون اطلاعات مربوط به طرح راحت در دست‌رس نیست یا حداقل من نداشتم امکان تحلیل کامل و دقیق وجود ندارد. لذا سعی می‌کنیم بر اساس اطلاعات ناقص حدس‌هایی بزنم. قطعن نظرات دوستان در اصلاح و تکمیل این حدس‌ها بسیار مفید خواهد بود. در کل بحث اعداد را گرد می‌کنیم که دنبال کردن بحث راحت باشد. طبعن این گردکردن‌ها چیز اساسی را در بحث عوض نمی‌کند. ظاهرن بخشی از ایرانیان ۴۰ دلار در ماه یارانه نقدی دریافت کرده‌اند. این‌که آیا این یارانه ادامه خواهد یافت یا نه مورد بحث بوده ولی فرض کنیم که یارانه نقدی در تمام سال با همین مقدار پرداخت خواهد شد. این به معنی حدود ۵۰۰ دلار یارانه به هر نفر است که اگر فرض کنیم شصت میلیون نفر ثبت‌نام کرده‌اند معادل ۳۰ میلیارد دلار در سال است. این طرف پرداختی طرح است. حال اگر منابع ناشی از آزادسازی کفاف پرداخت این هزینه‌ها را بدهد و دولت نیازی به خلق منابع جدید (افزایش پایه پولی از محل درآمد نفتی یا استقراض از بانک مرکزی) نداشته باشد من شخصن دلیلی نمی‌بینم که مسیر پولی منجر به تورم جدی شود. ولی اگر قول‌ها و خرج‌های دولت بیش از منابع جدید باشد آن موقع انتظار افزایش نقدینگی و تورم را داریم. باید دید که آیا منابع طرح با هزینه‌ها برابری خواهد کرد یا نه. من اطلاعات همه بخش‌ها را ندارم ولی برای برخی می‌توان تحلیل‌‌هایی داشت و تخمینی از مقیاس درآمدها به دست آورد. مصرف روزانه بنزین تا یکی دو سال قبل حدود ۷۰ میلیون لیتر بود که می‌شود حدود...ادامه مطلب ...
  • مرگ ارتباطی

    سخت‌دیسک رایانه‌ام این روزها یک مشکلی پیدا کرده. حدس می‌زنم که یکی از شیارهایش مشکل فیزیکی دارد و وقتی در برهی موقعیت‌های خاص ماوس را تکان می‌دهم همه‌چیز قفل می‌کند. صفحه ثابت می‌شود و صفحه کلید از کار می‌افتد. هیچ روشی غیر از خاموش و روشن کردن سطح‌ صفر کارساز نیست. اولش فکر می‌کردم پردازش‌گرش قفل می‌کند. بعد دیدم با این آزمایش‌هایی که من می‌کنم راهی برای تفکیک یک قفل کامل و سراسری از یک فلج موضعی که در آن پردازش‌گر به کار خودش ادامه می‌دهد – آخرین بار منتظر نتیجه یک برنامه بودم که از شب قبل مشغول کار بود و نتایجش به خاطر قفل‌شدن از دست رفت، چه بسا بعد از قفل (یا تصور من از قفل شدن) هم‌چنان داشت جواب را با تقریب به‌تری حساب می‌کرد و به کارش ادامه می‌داد – و فقط روتین‌های مربوط به کانال‌های ارتباطی از کار می‌افتند ندارم. ریشه حالت دوم می‌تواند این باشد که بخش کنترل‌کننده صفحه کلید و ماوس و نمایش‌گر دیگر وقفه جدید نگیرند و لذا من تماسم را با پردازش‌گر از دست بدهم. یادم افتاد که برای سال‌ها تصور می‌کردم معنی مرگ هم ممکن است همین باشد. بخشی از مغز که کار فرمان دادن به اعضاء حرکتی (و در نسخه‌های بعدی‌ام حسی) را دارد از کار بیفتد ولی آن بخشی که مرکز آگاهی است و به این وضعیت جدید هم آگاهی دارد هم‌چنان زنده باشد. بعدتر خواندم که گاه در برخی شرایط مثل حمله قلبی احساس مشابهی بروز می‌کند. فرد می‌داند که زنده است ولی بقیه فکر می‌کنند مرده است چون دیگر راهی برای برقراری تماس با او ندارند. این‌جا است که دکترها و فیزیولوژیست‌ها و بقیه وارد می‌شوند و ما را از بحث‌مان بیرون می‌کنند: “اگر سه دقیقه به مغز اکسیژن نرسد مرده است …”. کجایش می‌میرد؟ شاید فقط همان قسمتی که اعصاب حرکتی و حسی را...ادامه مطلب ...
  • غوره و مویز جناب محقق

    دوست خوب و نازنینی داشتیم به اسم مالک. یک روز تنهایی رفت توچال و افتاد و غریبانه مرد و دو روز هم طول کشید جنازه‌اش را پیدا کنند. در مراسمش یکی از بچه‌ها از ویژگی‌هایش گفت. خلاصه حرفش این بود که مالک اتفاقات دنیا را به هیچ نمی‌گرفت. نه از خبر خوب ذوق خاصی می‌کرد و نه از خبر بد افسرده می‌شد. حال و روزش ثابت بود و آرام زندگی‌اش را می‌کرد. من به آدم این طوری غبطه می‌خورم. به آرامش پدر روحانی‌اش هم که در مراسش حرف زد هم غبطه خوردیم. از مالک دو تا چیز به طور برجسته‌ای برای من یادگاری مانده بود: یک جاشمعی که هدیه تولد بود و این درس بزرگ. حرف آن دوستم را فراموش نکرده‌ام و این روزها بدجور ارزشش را حس می‌کنم. کلن کسی که به طور حرفه‌ای در کار تحقیق است باید روی قدرت بی‌خیالی و سرد و گرم نکردن با غوره و مویز خیلی زیاد کار کند و گرنه زندگی‌اش به باد می‌رود. خیلی خلاصه، کار محققی که می‌خواهد بلندپرواز باشد این است: سالی برای ۳۰-۴۰-۵۰-۱۰۰ جا درخواست‌هایی بفرستد: درخواست شغل،‌ درخواست بودجه، درخواست ویزیت،‌ درخواست ملاقات، مقاله برای ژورنال، مقاله برای کنفرانس و الخ. آماری که نگاه کنیم جا در دنیا تنگ است. هر کدام از این موردها باید به ۹۰ درصد تقاضاهای‌شان جواب منفی بدهند. البته دست آخر سر ارض خدا وسیع است و هیچ کلاس بی‌کلاه نمی‌ماند. فرض کنیم ۱۰۰ تا موضوع است و ۱۰۰ آدم. عرف قضیه این طوری شده که همه ۱۰۰ نفر برای همه ۱۰۰ تا موضوع درخواست می‌دهند. دست آخر به هر کس یک موضوع می‌رسد (که برای همان هم وقت کم دارد) ولی هر کس باید اول ۴۹ تا “نه” بشود تا نوبتش بشود (۵۰ تا نه را هم بعدن می‌شنود). اگر قرار باشد زندگی‌ات این باشد که هر روز صبح بیدار شوی...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها