• ظرافت

    در آمریکا شوخی بین دانش‌گاهی رقیب (و شاید شرکت‌های رقیب) بسیار معمول است. شاید معروف‌ترین مثالش کل‌کل همیشگی دو غول ساکن بوستون یعنی هاروارد و ام‌آی‌تی است. دیده‌ام که وقتی سخن‌رانی از یکی از این دو می‌خواهد مثالی بزند از خنگی طرف مقابل به دانش‌گاه هم‌سایه ارجاع می‌دهد. شوخی معمولی است که بگویند کسی که نمی‌تواند از یکی پذیرش بگیرد چه کار می‌کند؟ جواب: می‌رود آن یکی و الخ همین شوخی بین برکلی و استنفورد هم برقرار است. این جا استنفورد پای صحبت ارجاع‌های سخن‌رانان است خصوصن وقتی قرار است به موجودات خنده‌دار یا اتوکشیده‌ای اشاره شود.بگذریم که بین استنفورد و برکلی واقعن تفاوت‌هایی هست. بلاخره اولی نزدیک پالو آلتو است که مهد دات‌کام‌ها و میلیونرهای جوان و ونچر کپیتال‌ها است و دیگری دانش‌گاه انقلابی که شهر هیپی‌ها و شورش‌ها و بی‌خانمان‌ها بوده و هست. این تفاوت در تمام شئون دو دانش‌گاه کمابیش هم‌سایه (یک ساعت راه که در آمریکا فاصله‌ای نیست) به چشم می‌خورد. از معماری تا نوع موضوعات تحقیق و فضای کافه‌ها و سر و وضع استادان و غیره. نکته‌ای که این وسط برای من جالب است این است که این شوخی‌ها هیچ‌وقت ناراحت‌کننده نیست و همیشه منجر به خنده و تفریح می‌شود. حال آن‌که اگر ما بخواهیم در ایران همین رویه را تکرار کنیم (کل‌کل شریف و فنی؟ پزشکی تهران و بهشتی؟) احتمالن اصلن خوشایند نخواهد بود و فورا بوی خودمحوری و خودنمایی و تحقیر دیگران از آن به چشم خواهد خورد. ولو این‌که سخن‌ران ابدن چنین قصدی را نداشته باشد. تقریبن هیچ سخن‌رانی در ایران را به یاد ندارم که سخن‌ران جرات کند چنین اشاره‌هایی (به وضوح غیرجدی) بکند. پ.ن: مریم مطلب را خوانده و اضافه می‌کند که کل‌کل بین یو سی دی و ترینیتی خیلی قوی است.
  • ما آدم‌ها

    اگر شب قبل خوب نخوابیده باشم و ظهر هم غذای اندکی سنگینی خورده باشم عصر اصلن اصلن حوصله کار ندارم. مگر این‌که چند تایی چای سبز بخورم و یک چیز خوب بخوانم یا با یکی دو ساعتی حرف بزنم و صبر کنم تا آفتاب پایین برود و یک کم خوابم بپرد و بتوانم کار کنم. بعد تصور می‌کنم که این آزادی عمل را در زندگی‌ام نداشتم که خودم تصمیم بگیرم کی و کجا روی چه چیزی کار کنم. فرض می‌کنم کارمندی بودم که تمام عصر بعد از ناهار قیمه‌پلوی اداره‌های ایران، باید پرونده‌های طولانی و خسته‌کننده‌ای‌ را می‌خواندم و به ده‌ها ارباب رجوع عصبانی و پرتوقع پشت در جواب می‌دادم (ارباب رجوع خودش هم جزیی از همین قصه است. غریبه نیست). قضیه را واقعی‌تر می‌کنم. صبح ساعت پنج صبح باید بیدار شوم و اگر زن هستم غذا درست کنم و بچه‌ها را برسانم یا ساعت شش صبح سرویس اداره را سوار شوم. غروب هم باید سر کار دومم باشم و شب ده یازده شب با اتوبوس برسم خانه‌. روزها هم دائم ذهنم درگیر ده‌ها مشکلی باشد که مردم معمول سرزمین ما دارند. از حساب و کتابی که جور در نمی‌آید و مریضی اطرافیان و پسر نوجوانی که سر به راه نیست و دختر جوانی که به ساز من نمی‌رقصد و حکومتی که سرکوب می‌کند و هم‌سری که سال‌ها است به طبع من نیست و الخ. خودم را جای این آدم می‌گذارم و فکر می‌کنم که اگر این همه فشار برای سال‌ها و مداوم بهم وارد می‌شد چه جور آدمی بودم؟ آن بعد از ظهر چه قدر خوش اخلاق بودم؟ چه قدر قانع بودم؟ اصلن می‌توانستم تحمل کنم؟ همه این‌ها را که مرور می‌کنم یاد ده‌ها و صدها صحنه‌ای می‌افتدم از آدم‌هایی که احتمالن در آن شرایط هستند ولی به منی که ارباب رجوع‌شان یا مسافرشان یا هم‌سفرشان بوده‌اند لب‌خند زده‌اند...ادامه مطلب ...
  • تحقیق مرتبط با ایران؟

    این سوال را من از خودم، از دوستانم و دوستانم از من بارها پرسیده‌ایم که در رشته‌های دور و بر ما آدم این‌جا باید روی چه موضوعی کار کند که اگر برگشت ایران مفید باشد؟ ساعت‌ها راجع به این موضوع حرف زده‌ایم و معمولن به این نتیجه رسیده‌ایم که غیر از معدودی افراد خیلی خوش‌شانس بقیه شانس چندانی برای مرتبط کردن موضوع ندارند. تئوری من این است: مسایل ایران پیچیده و عمیق و متفاوت است. ولی سطح پیچیدگی بر خلاف این‌جا که عمدتن فنی است در آن‌جا مفهومی است. تحقیق در این‌جا بیش‌تر فرد را در پیچیدگی فنی تقویت می‌کند تا پیچیدگی یافتن راه‌حل برای یک سیستم غیرمعمول در افق وسیع. به این خاطر مطمئن نیستم که همه مهارتی که این‌جا کسب می‌شود آن‌جا به کار بیاید. وقتی شرایط این‌جا را دیدم این موضوع را به‌تر درک کردم که چرا در ایران ما گاهی آدم‌های معروفی را که از خارج برگشته بودیم می‌دیدیم و به نظرمان تحلیل‌ها و راه‌حل‌های‌شان خیلی ساده‌لوحانه و پیش پا افتاده به نظر می‌رسید. در واقع آن پیچیدگی و دقت نظری که نظر دادن در مورد مسایل ایران لازم دارد خارج از ایران به طور بدیهی به دست نمی‌آید. توصیه همیشگی من به رفقای در حال برگشتن یا در حال فکر کردن به برگشت به ایران این است که متواضع باشید. وقتی با مدرک دکترا و پسادکترا برگشتید ایران، فرض کنید که هیچ چیزی نمی‌دانید و تازه باید در یک حوزه جدید دکترا بگیرید. خودتان را برای یادگیری از صفر آماده کنید. قطعن نظم فکری و مهارت تئوریک قبلی به شدت به کار خواهد آمد و همین شما را از بقیه متمایز می‌کند ولی انتظار نداشته باشید که راه‌حل تکان‌دهنده ای برای مسایل داشته باشید. حتی انتظار نداشته باشید که مساله را درست و ریشه‌ای درک کرده باشید. پس زحمت بکشید و در چند کار با...ادامه مطلب ...
  • دل‌تنگ

    همه کافه‌ها و سمینارها و کتاب‌فروشی‌ها و موزه‌ها و کلوپ‌های فیلم این‌جا یک دهم لذت یک ساعت درس دادن و یک جلسه کاری تا دیروقت شب قبل از تعطیل آن‌جا نمی‌شود. حق ما نیست این‌جا افسرده شویم.
  • چرا غیر اخلاقی؟

    بعد از پست دی‌روز من، گفت و گویی بین چند نفر از دوستان من شکل گرفته است که بخشی‌اش را این‌جا کپی می‌کنم. پاسخ من از آن چیزی که در آن بحث گفته‌ام تفصیلی‌تر و ویرایش‌شده‌تر است. هدفم هم توجه به رد و قبول استدلال‌ها نیست. به نظرم در پاسخ‌های رفیقم نکات مهمی آمده که با وجود تفاوت موضع‌مان جای توجه دارد. الف) اعتراض دوستم: من به شدت مخالف تنیدن این حصارهای کاذب «اخلاقی» در اطراف این موضوعات که حیات اجتماعی ما رو محدود و خفه کرده هستم. حامد هم امروز در وبلاگش مطلبی رو نوشت که از جنس همین «اخلاق گرایی» های کاذب بود. جامعه ای که به نازیبایی ها واکنش نده، و متاسفانه حتی اونها رو گاه «اخلاقی» قلمداد کنه، به سوی پژمردگی میره. ب) جواب من: من در این‌که زیبایی‌شناسی در سطح فردی مهم است هیچ شکی ندارم. خود من هم وقتی می‌خواهم کسی را به عنوان ره‌بر سیاسی انتخاب کنم ترجیح می‌دهم ببینم سلیقه زیبایی‌اش تا چه حدی به معیار من می‌خورد و چه قدر این زیبایی شناسی مطلوب من را بسط خواهد داد و در سرمایه‌گذاری‌هایش لحاظ خواهد کرد. بگذریم که بین شباهت در سلیقه زیبایی و جنبه‌های دیگر نوع هم‌بستگی آماری هست که ریخت و لباس و قیافه را به علامتی (خطادار) برای شناخت افراد هم‌سنخ تبدیل می‌کند. به نظرم حتی می‌شود این زیبایی شناسی را تبلیغ کرد و بقیه را هم تشویق به حمایت از آن کرد. تا این‌جا شکی نیست. من حتی با که کسی صرفن به عنوان ابراز احساسات “شخصی” نظرش را راجع به ترکیب زیبایی‌شناختی یک “موضوع غیر شخصی” اعلام کند مشکلی ندارم. البته تا وقتی که موضوع از ابزار احساسات شخصی فراتر نرود و به قضاوتی هم‌راه با سرکوب طرف مقابل منجر نشود. تا این‌جا موافقیم. ولی من با این مطلق‌گرایی تو در مورد زیبایی‌شناسی به شدت مخالفم. زیبایی...ادامه مطلب ...
  • شرم

    مدت‌ها است که دوست دارم راجع به وضعیت ناراحت‌کننده سایت بالاترین به عنوان نمادی از سلیقه عمومی جامعه اینترنتی کشور در باب مسایل مهم کشور بنویسم. در چند ماه گذشته هر بار که سری به سایت زده ام با تاسف از این که چه لینک‌های نازلی محبوب می‌شوند و چه موضوعات مهمی اصلن بازتاب پیدا نمی‌کنند بازگشته‌ام. منظورم دخالت در سلیقه مردم و کیفیت موضوعات تفریح و سرگرمی نیست. منظورم لینک‌های به اصطلاح جنبش سبزی است که به لحاظ بی‌اخلاقی هیچ تفاوتی با نمونه‌های مشابه‌شان در آن طرف ندارند. ام‌روز لینکی دیدم که تصور داغ شدن و رسیدن آن به صفحه اول را حتی در خواب هم نمی‌دیدم. یک نفر لینکی به عکس تجمع دختران بسیجی داده و در مورد قیافه آن‌ها نظر داده است. این لینک کلی مثبت و نظر تاییدآمیز دریافت کرده و چه بسا موضوع داغ روز شود. من فقط می‌توانم بگویم از دیدن این رفتار حیرت‌زده و شرم‌سار شده‌ام. نقطه آغاز شکل‌گیری جنبش سبز اعتراض به تباهی‌های اخلاقی سال‌های اخیر بود و نه بازتولید بی‌اخلاقی در شکلی دیگر. این روند و این بازنمودی از سبز بودن که من در بالاترین می‌بینم راه به هیچ روشنی نمی‌برد. اگر عصاره جنبش سبز چیزی است که در بالاترین جریان دارد من از آن استعفا می‌دهم و اگر آن چیزی که می‌گذرد ربطی به جنبش سبز ما ندارد پس همین‌ ام‌روز خیلی روشن در مقابلش موضع بگیریم. فردا ممکن است دیر باشد. پ.ن: این مطلب را خیلی دم دستی و به عنوان یادداشت شخصی اعتراضی نوشتم. فکر نمی‌کردم قرار باشد خودش در بالاترین داغ شود. کمی مطلب را ویرایش کردم. لطفن اگر جایی ارسالش کردید متن جدید را بفرستید.
  • نقدی بر نوشته نرخ ارز و طرح اصلاح یارانه‌ها

    ثبات اقتصاد کلان، و ساز و کار تعیین نرخ ارز در ایران اتخاذ سیاست افزایش نرخ ارز در ایران و بسیاری از کشورهای متکی به صادرات منابع طبیعی، با سایر کشورها تفاوت عمده‌ای دارد. در کشوری با شرایط طبیعی، هنگامی که بانک مرکزی تصمیم به افزایش نرخ ارز می‌گیرد، این کار را با خرید ارز از بازار و افزایش حجم ذخایر خارجی خود انجام می‌دهد و به این ترتیب، پایه‌ی پولی از طریق تزریق نقدینگی به بازار رشد می‌کند. اما در ایران، مهمترین منبع درآمدهای ارزی صادرات نفت خام است که در دست دولت قرار دارد و دولت هر سال و در قالب بودجه‌ی سالانه، درباره‌ی حجم و قیمت ارزی که برای تأمین مخارج خود به بانک مرکزی می‌فروشد تصمیم‌گیری می‌کند. بنابراین، بانک مرکزی درباره‌ی نرخ ارز اختیاری ندارد و تا جایی که قیمت تعادلی ارز در بازار با نرخ مصوب در بودجه برابر شود، اقدام به عرضه‌ی ارز می‌نماید. بدیهی است که به اندازه‌ی مابه‌التفاوت حجم ارز فروخته شده توسط دولت به بانک مرکزی و تقاضای ارز در بازار، به حجم ذخایر ارزی بانک مرکزی و پایه‌ی پولی افزوده خواهد شد (در اینجا فرض بر این است که در نرخ ارز مصوب، حجم ارز خریداری شده توسط بانک مرکزی بیشتر از تقاضای ارز در بازار است. این فرض با شرایط واقعی بازار ارز ایران در چند سال اخیر و پیش‌بینی برای آینده‌ی نزدیک، با توجه روند جهانی قیمت نفت، هم‌خوانی دارد). انگیزه‌های مختلفی می‌تواند در تصمیم دولت درباره‌ی حجم و قیمت ارز فروشی به بانک مرکزی مؤثر باشد (برای توضیح بیشتر به مقاله‌ی آقایان مروتی و قدوسی مراجعه شود). اما به طور ویژه، نیازهای بودجه‌ای دولت در این زمینه نقش کلیدی را ایفا می‌کند. در واقع، تفاوت اصلی سیاست افزایش نرخ ارز در کشورهای دیگر با ایران این است که در سایر کشورها، افزایش نقدینگی ناشی از اتخاذ سیاست افزایش نرخ ارز مستقیماً به بازار منتقل می‌شود؛ اما در ایران، این پول برای جبران کسری بودجه در اختیار دولت قرار می‌گیرد و همین موضوع، مهمترین ریشه‌ی بی‌ثباتی اقتصادی و تورم دو رقمی در اقتصاد ایران، طی دهه‌های اخیر بوده است. برای اصلاح بی‌ثباتی موجود در سطح اقتصاد کلان و تک رقمی شدن نرخ تورم، راه‌کار روشن و شناخته شده‌ای وجود دارد و آن، کاهش کسری بودجه از طریق کنترل هزینه‌ها و یا افزایش مالیات است. راه سومی که به طور ویژه، برای اقتصاد ایران وجود دارد، استفاده از درآمدهای حاصل از فروش نفت و گاز در داخل است که این راه‌ حل، به همراه سیاست کاهش هزینه‌های دولت از طریق کاهش یارانه‌ها، در لایحه‌ی هدفمند کردن یارانه‌ها دنبال می‌شود. لازمه‌ی تحقق اهداف لایحه‌ی هدفمند کردن یارانه‌ها در زمینه‌ی باثبات‌سازی اقتصادی، کاهش سهم درآمدهای ریالی دولت از راه تبدیل دلارهای نفتی، همزمان با ورود منابع جدید و سالم به بودجه‌ی عمومی است. برای این منظور دو راه‌کار قابل پی‌گیری است: یکی کاهش نرخ ارز مصوب، و دیگری، کاهش حجم ارز فروخته شده به بانک مرکزی. مسلماً فردی که با مبانی علم اقتصاد آشنا باشد، راه‌ حل اول را توصیه نمی‌کند. بنابراین تنها راهی که ممکن و قابل توصیه است، کاهش تدریجی حجم تبدیل دلارهای نفتی به ریال، همزمان با ورود منابع حاصل از هدفمند کردن یارانه‌ها به بودجه است. در این شرایط، پیش‌نهاد افزایش نرخ ارز، تا زمانی که هیچ عامل محدودکننده یا روند کاهشی‌ای در حجم فروش ارز وجود ندارد، باعث افزایش حجم درآمدهای ریالی دولت از محل صادرات نفت خواهد شد و عملاً ما را از هدف عالی کاهش کسری بودجه‌ی دولت و باثبات‌سازی اقتصادی دور خواهد کرد. زیرا در ایران، مانند سایر کشورهای جهان، بودجه دولت تمایل زیادی به رشد دارد، در حالی که کاهش هزینه‌های دولت امری بسیار دشوار و تقریباً غیر ممکن است. بنابراین، وقتی منبع درآمدی جدیدی به بودجه‌ی دولت معرفی می‌شود، به سرعت محل‌هایی برای خرج کردن آن پیدا خواهد شد و با وارد شدن مخارج جدید در یک دوره، عملاً خارج کردن آن از بودجه در دوره‌های بعد غیر ممکن خواهد بود. غیر از موضوع تشدید بی‌انضباطی مالی، باید توجه داشت که همانطور که اشاره شد، هرگونه افزایش نرخ ارز بدون کاهش حجم فروش ارز به بانک مرکزی، به رشد پایه پولی و تورم منجر خواهد شد (این اثر، جدا از افزایش قیمت کالاهای وارداتی است) و در شرایطی که جامعه با اثرات تورمی لایحه‌ی هدفمند کردن یارانه‌ها دست و پنجه نرم می‌کند، این موضوع فشار مضاعفی را تحمیل خواهد نمود. از سوی دیگر، افزایش نرخ ارز در این شرایط، انگیزه‌ی دولت را برای اجرای این لایحه کاهش می‌دهد. به یاد داریم که موضوع هدفمند کردن یارانه‌ها زمانی مطرح شد که درآمدهای ارزی دولت با بروز بحران مالی جهانی و کاهش قیمت نفت افت کرد. با توجه به اینکه افزایش نرخ ارز در اقتصاد ایران به یک تابو تبدیل شده است، دولت به ناچار مجبور شد که این فشار بودجه‌ای را از طریق کاهش هزینه‌ها، یا پیدا کردن درآمدهای ریالی مطمئنتر جبران نماید و مانند تمام دوره‌های افت قیمت نفت، به سمت انجام اصلاحات ساختاری در اقتصاد گام بردارد. ارائه‌ی لایحه‌ی هدفمند کردن یارانه‌ها از این جهت قابل بررسی است. در چنین شرایطی، اگر تابوی نرخ ارز از بین برود و دولت احساس نماید که به راحتی می‌تواند با افزایش نرخ ارز کسری بودجه‌ی خود را جبران نماید، دیگری انگیزه‌ای برای تحمل هزینه‌های سنگین و غیر قابل پیش‌بینی حذف یارانه‌ها وجود نخواهد داشت. افزایش دوره‌ی زمانی اجرای لایحه از سه سال به پنج سال، با توجه به دو برابر شدن قیمت نفت در یک سال اخیر، اهمیت فشار بودجه‌ای را به عنوان محرک اصلی دولت آشکار می‌نماید. لازمه‌ی افزایش پایدار نرخ ارز حقیقی، تا حدی که زمینه‌ی شکوفایی ظرفیت‌های بالقوه‌ی اقتصاد ایران را به وجود آورد، کاهش پایدار ورود دلارهای نفتی به بازار ارز ایران است و لازمه‌ی تحقق این هدف، کاهش کسری بودجه‌ی دولت و نرخ تورم به سطح استانداردهای جهانی است. اگر دولت ایران به حدی از درک اقتصادی برسد که حاضر باشد به درآمدهای ریالی حاصل از فروش ارز، به اندازه‌ی تقاضای واقعی بازار ارز در نرخ فعلی و یا نرخ‌های بالاتر قناعت کند، تمام استدلال‌هایی که در بالا مطرح شد اعتبار خود را از دست خواهند داد. البته، در این صورت نیز افزایش نرخ ارز باید تدریجی و هماهنگ با برخی از سیاست‌های صنعتی باشد. در بخش بعد به بررسی این نکته خواهیم پرداخت که آیا بخش‌های مختلف تولید در اقتصاد ایران، در کوتاه‌مدت از افزایش نرخ ارز منتفع خواهد شد؟ بررسی اثر افزایش نرخ ارز ، هم‌زمان با افزایش قیمت‌های حامل‌های انرژی بر بخش تولید چهار ویژگی یک واحد‌ تولیدی می‌تواند بر وضعیت سود یا زیان آن در اثر افزایش نرخ ارز مؤثر باشد. ما پس از برشمردن این ویژگی‌ها، منتفع‌شوندگان و متضررشوندگان افزایش نرخ ارز در شرایط موجود و در کوتاه‌مدت را بررسی می‌نماییم (بدیهی است که در بلند مدت، بخش تولید به طور کلی از افزایش نرخ ارز منتفع خواهد شد) و ادعا می‌کنیم که دسته‌ا‌ی از تولیدکنندگان، که از قضا، ضرورت بیشتری در پیشتیبانی و حمایت آنها وجود دارد، نه تنها از افزایش نرخ ارز در کوتاه‌مدت نفع نمی‌برند، بلکه فشار مضاعفی بر آنان، همزمان با افزایش قیمت حامل‌های انرژی تحمیل خواهد شد. این چهار ویژگی عبارتند از: 1. سهم نهاده‌های وارداتی به کل نهاده‌های تولید: هرچقدر سهم نهاده‌های وارداتی در تولید یک محصول بیشتر باشد، هزینه‌های تولید آن در اثر افزایش نرخ ارز، رشد بیشتری خواهد داشت. 2. انعطاف‌پذیری قیمت محصول: ممکن است یک بنگاه با محدودیت‌هایی در قیمت‌گذاری یا تغییر قیمت خود روبرو باشد. این محدویت‌ می‌تواند ناشی از قراردادهای بلندمدت فروش، یا ممنوعیت‌های دولتی باشد. 3. کشش قیمتی تقاضا در بازار داخلی: اینکه تقاضای محصول در بازار داخلی چگونه به افزایش قیمت آن واکنش نشان می‌دهد؟ 4. مزیت صادراتی محصول: آیا امکان صادرات محصول وجود دارد یا خیر؟ بخش‌های تولیدی منتفع‌شونده از افزایش نرخ ارز بخش کشاورزی، محصولات سنتی و صنایع دستی، محصولات نیمه‌صنعتی و کارگاهی (کیف و کفش، چرم، پوشاک، و ...)، صنایع غذایی، صنایع شوینده و بهداشتی، مصالح و لوازم صنعت ساختمان، و ... عمدتاً در این دسته‌ قرار می‌گیرند. یک ویژگی مهم بیشتر این صنایع، وابستگی حداقلی به مواد اولیه خارجی است. به عنوان مثال، در بخش کشاورزی بدون اینکه هزینه‌های تولید با افزایش نرخ ارز تغییر چندانی پیدا کند، تولیدات داخلی شرایط قیمتی بهتری را نسبت به رقبای خارجی پیدا خواهند کرد و این بخش به طور مطلق برنده خواهد بود. ویژگی دیگر بیشتر این محصولات، مزیت صادراتی آنها است. به عنوان مثال، در مورد صنایع شوینده و پاک‌کننده، با وجود اینکه سهم نهاده‌های وارداتی در تولید آنها بالا است، با افزایش نرخ ارز، قدرت رقابت بالاتری در بازارهای منطقه‌ای و در مواجهه با رقبای تُرک پیدا خواهند کرد؛ در نتیجه، در صورت برخورد با موانع دولتی برای افزایش قیمت در بازار داخلی، یا کاهش شدید تقاضا در داخل به دلیل افزایش قیمت‌ محصولاتشان، از طریق صادرات می‌توانند تا حدودی زیان‌های وارده را جبران نمایند. ویژگی دیگر بسیاری از این بخش‌های تولیدی، که عمدتاً به صورت سنتی و نیمه‌صنعتی انجام می‌شوند، قابلیت برگشت‌پذیری سریع سطح تولید است. به این معنا که اگر به هر دلیل، بازار این محصولات دچار رکود شود و کارگاه‌ها یا فعالیت‌های تولیدی آنها تعطیل گردد، با بازگشت رونق به بازار، سطح تولید می‌تواند به سرعت و با کمترین هزینه افزایش یابد. این موضوع درباره‌ی کارخانه‌های متوسط و بزرگ صنعتی صادق نیست. خصوصاً، وقتی یک کارخانه با سابقه‌ی چند ده ساله تعطیل می‌شود، هزینه‌های بسیار سنگینی برای راه اندازی مجدد آن لازم است. از جمله اینکه سرمایه‌های انسانی که طی سالیان دراز در کارخانه انباشته شده بود، از دست رفته است و رساندن آن به سطح قبل از تعطیلی، هزینه و زمان زیادی می‌طلبد. بنابراین، اگر نگران آسیب رسیدن به بخش تولید هستیم، علاوه بر مسأله‌ی بیکاری باید به هزینه‌های سنگین تعطیلی این‌گونه کارخانه‌ها نیز توجه کنیم. واحدهای تولیدی که از افزایش نرخ ارز آسیب خواهند دید بر خلاف آن چیزی که در جامعه کارشناسی اقتصاد به یک باور عمومی تبدیل شده است، بسیاری از صنایع ممکن است در کوتاه مدت، در اثر افزایش نرخ ارز آسیب ببینند. این موضوع با بررسی ویژگی‌های چهارگانه روشن خواهد شد. یک واحد تولیدی را تصور کنید که سهم نهاده‌های وارداتی در فرایند تولید آن بالا است و در اثر افزایش نرخ ارز، هزینه‌های تمام شده‌ی آن به شدت افزایش خواهد یافت. از سوی دیگر، محصولات این بنگاه فاقد قابلیت صادرات هستند و تنها باید به بازار داخلی چشم بدوزد. چنین بنگاهی ناچار است برای حفظ حاشیه سود خود در مواجهه با افزایش نرخ ارز، قیمت محصولاتش را افزایش دهد. حال اگر به هر دلیل قادر به این کار نباشد، یا به دلیل کشش قیمتی بالای محصول، در صورت افزایش قیمت با افت تقاضا مواجه شود، در کوتاه‌مدت به شدت از ناحیه‌ی افزایش نرخ ارز آسیب خواهد دید. به عنوان مثال در این زمینه، می‌توان به صنعت خودروسازی و قطعه‌سازی کشور اشاره کرد که بنابر آمار وزارت صنایع، حدود یک میلیون نفر به طور مستقیم در این بخش مشغول به کار هستند. می‌توانیم با توجه به مطالب بالا، سناریوی تأثیر افزایش هم‌زمان افزایش قیمت‌ حامل‌های انرژی و نرخ ارز را بر آنها بررسی کنیم. اولاً، صنایع خودروسازی ایران در رقابت با تولیدکنندگان خارجی نیستند و مزیت صادراتی نیز ندارند؛ بنابراین، افزایش نرخ ارز از این جهت به حال آنها مفید نخواهد بود. ثانیاً، سهم مواد اولیه و قطعات وارداتی در فرایند تولید آنها بسیار بالا است و با افزایش نرخ ارز، هزینه‌های تولید آنان به شدت افزایش خواهد یافت و این موضوع، فشار هزینه‌ای ناشی از افزایش قیمت حامل‌های انرژی بر آنان را تشدید خواهد کرد. ثالثاً، با توجه به اعمال قیمت‌گذاری دولتی در مورد خودرو و تحت فشار تورمی ناشی از افزایش قیمت‌ حامل‌های انرژی، که دولت سعی می‌کند از طریق تثبیت قیمت‌ کالاهای تحت اختیار خود شرایط را کنترل کند، اجازه‌ی افزایش قیمت به خودروسازان داده نخواهد شد. حتی اگر این اجازه به آنها داده شود، به دلیل کشش قیمتی بالای تقاضای خودرو در بازار، و در شرایطی که بازار خودروی ایران در حال حاضر به اشباع رسیده است، و اینکه تقاضای خوردرو به طور طبیعی به دلیل افزایش قیمت‌ حامل‌های انرژی کاهش خواهد یافت، خودروسازان از این طریق قادر به جبران هزینه‌های خود نخواهند بود و احتمالاً با زیان دهی روبرو خواهند شد. تبعات این پدیده برای خودروسازان، مستقیما‌ً به صنایع وابسته به خودروسازی، به ویژه قطعه‌سازان منتقل می‌شود. با توجه به اینکه این واحدها عمدتاً خصوصی هستند، در مواجهه با شرایط سخت آسیب‌پذیرتر خواهند بود. ویژگی خاص قطعه‌سازان، برخورداری از مشتری انحصاری و قراردادهای طولانی مدت است. بنابراین، در کوتاه‌مدت، بسیاری از آنها در معرض ورشکستگی و حذف قرار می‌گیرند. به طور کلی، صنایع خودروسازی ما در برابر یک شوک هزینه‌ای ناشی از افزایش نرخ ارز بسیار آسیب پذیری است. این موضوع در مورد صنایع لوازم خانگی نیز صدق می‌کند. فشار ناشی از آزاد سازی قیمت حامل‌های انرژی و تورم ناشی از آن بر هزینه‌های خانوار، بر روی تقاضای این کالاها اثر منفی خواهد گذاشت. اگر در این شرایط، قیمت متوسط این کالاها به دلیل افزایش نرخ ارز رشد کند، اثر این دو عامل بر روی هم، باعث کاهش تقاضا برای این محصولات خواهد شد. بنابراین، در شرایطی که بخش لوازم خانگی ما در حال ورشکستگی است و عمده‌ی واحدهای موجود نیز از تیراژ پایین تولید رنج می‌برند، افزایش نرخ ارز، باعث تشدید فشار بر آنان خواهد شد. در نهایت، یک ویژگی مهم این دسته از صنایع، که آنها را درخور توجه و نگرانی می‌کند، برگشت ناپذیری آنها در صورت مواجهه با ورشکستگی و تعطیلی است. در واقع، با حذف این واحدها اقتصاد ایران با یک استهلاک شدید در سرمایه‌ی فیزیکی و انسانی روبرو خواهد شد که طی سالیان دراز و با صرف هزینه‌های بسیاری به دست آمده‌اند. افزایش نرخ ارز برای این دسته از واحدهای تولیدی، مانند دارویی برای یک بیماری مزمن می‌ماند که عوارض جانبی آن می‌تواند بیمار را در کوتاه‌مدت بکُشد! خلاصه شکی نیست که نرخ حقیقی ارز در اقتصاد ایران پایین‌تر از حدی است که باعث شکوفایی ظرفیت‌های بالقوه‌ی تولید گردد؛ امّا علت اصلی این پدیده، ورود بیش از اندازه‌ی دلارهای نفتی به بازار ارز است. دلیل اصلی این موضوع را نیز باید در کسری بودجه دولت جست‌وجو کرد. راه‌حل ریشه‌ای این موضوع، کاهش کسری بودجه و نرخ تورم به سطحی استاندارد، و به تبع آن، کاهش تدریجی ورود ارزهای نفتی به بازار داخلی است؛ تا از این طریق، نرخ ارز حقیقی به طور طبیعی تعدیل گردد. این هدف والا، در قالب لایحه‌ی هدفمند سازی یارانه‌ها مورد نظر سیاست‌گذار بوده است. اما افزایش نرخ ارز هم‌زمان با افزایش قیمت حامل‌های انرژی، با جلوگیری از کاهش سهم درآمد حاصل از صادرات نفت در بودجه‌ی دولت، به نوعی نقض غرض است و باعث شکست اهداف ثبات‌سازی اقتصادی، که در پس اجرای این لایحه مورد نظر است، خواهد شد. همچنین، بخش‍های مهمی از واحدهای تولیدی ایران، نه تنها از این افزایش نرخ ارز در کوتاه‌مدت منتفع نمی‌شوند، بلکه فشار مضاعفی را هم‌زمان با افزایش قیمت حامل‌های انرژی متحمل خواهند شد. بنابراین، پیش‌نهاد افزایش نرخ ارز هم‌زمان با اجرای هدفمند کردن یارانه‌ها با هدف کمک و جبران بخش تولید، مناسب به نظر نمی‌رسد. پیش‌نهاد جایگزین برای جلوگیری از آسیب دیدن بخش تولید از افزایش قیمت حامل‌های انرژی، تأخیر زمانی افزایش قیمت حامل‌ها برای این بخش و موکول کردن آن به شرایط تثبیت نسبی قیمت‌ها، و یا استفاده از منابع حاصل از آزادسازی قیمت‌ حامل‌های انرژی برای جبران بخشی از تکالیفی است که به موجب قانون کار بر عهده‌ی کارفرمایان قرار گرفته است. پی‌نوشت: از احسان ملایی به خاطر همفکری‌ و نکات مفیدی که پیرامون این نوشتار بیان کرد سپاس‌گذاری می‌کنم. مسؤلیت مطالب بر عهده‌ی نویسنده است.
    ادامه مطلب ...
  • پینگلیش

    نمی‌دانم چرا وقتی ایمیل یا کامنتی دریافت می‌کنم که به “پینگلیش” نوشته شده است آن‌را خیلی کم‌تر جدی می‌گیرم و کم‌تر رویم تاثیر می‌گذارد تا وقتی که نویسنده پیام را یا با خط و زبان فارسی یا با خط و زبان انگلیسی نوشته باشد. مخصوصن اگر رسم‌الخط فارسی‌اش از یک قاعده (مهم نیست چه قاعده‌ای) پیروی کند. شاید یک دلیلش هم‌بستگی آماری است که ببه تجربه ین انتخاب سبک نوشتن و جدیت محتوای نوشته دیده‌ام و لذا ذهن ناخودآگاه از روی ظاهر در مورد کیفیت محتوی قضاوت می‌کند. ناراحت‌کننده‌ترین نوشته برایم، متن پینگلیشی است که این جا و آن‌جا بی‌دلیل کلمات انگلیسی یا آلمانی در آن انداخته شده باشد. این متن پیامی از عجله یا شلخته‌گی موقع نوشتن می‌دهد.
  • دینامیک شجاعت

    در عمل استانداردهای اخلاقی ما ثابت نیست. شجاعت ابرازشده از طرف دیگران مسوولیت اخلاقی ما را سنگین‌تر می‌کند و آستانه ساکت بودن را پایین می‌آورد. بنا بر این‌که آن کسی که در سخن‌رانی و خیابان و روزنامه و وب‌سایت و نامه و بیانیه‌اش دلیری می‌کند در واقع دو اثر هم‌زمان را بر جای می‌گذارد: هم به سهم خودش از دروغ و تباهی می‌‌کاهد و هم کل جامعه را برای ایستادن در مقابل سیاهی آماده‌تر می‌کند. این اثر دوم گاه خیلی بزرگ‌تر است.
  • نرخ ارز، پاشنه آشیل طرح اصلاح یارانه‌ها

    این مقاله‌ای است که من و محمد برای رستاک نوشته‌ایم.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها