• بازهم نژادپرستی ایرانی

    وقتی کشوری جزیره باشد و مردمش صبح تا شام به جای دیدن تنوع‌ها در جهان و تمرین برای احترام به بقیه فقط درس خودباوری و خودبزرگ‌بینی بگیرند و آدم‌های درس‌خوانده‌اش به جای نگران بودن در مورد موضوعات اساسی دائمن مشغول و خوش‌حال از درست کردن بمب اینترنتی و امضاءهای بی سر و ته باشند عجیب هم نیست که روزنامه‌نگار خبرگزاری‌اش که اسمش دانش‌جویی است و باید مترقی‌تر از بقیه باشد این گزارش وحشت‌ناک را می‌نویسد. نمی‌توانم تصور کنم که حماقت و پستی باید تا به چه حد باشد که یک نفر به خودش اجازه بدهد شکل و قیافه و چشمان و عادت‌های زندگی یک قومی را به سخره بگیرد و نسبت به این‌که مردمی که در یک کشور به دنیا آمده‌اند و سال‌ها زندگی کرده‌اند لباس رایج آن کشور را بپوشند هم طعنه بزنند. حالم آن‌قدر بد شد وقتی گزارش را خواندم که نمی‌توانم بیش از این روایت کنم. ممنون از علی معظمی که دوباره برگشته و مثل همیشه نقش وجدان بیدار را در این قضایا ایفا می‌کند. خبرگزاری ایسنا اگر ذره‌ای پرینسیپ حرفه‌ای یا پای‌بندی به اخلاق اسلامی یا انسانی یا هر چیزی از این جنس داشته باشد باید بدون هیچ درنگی نویسنده و دبیر سرویس را اخراج کند. پیش‌نهاد علی خیلی خوب است. به ایسنا زنگ بزنیم و سعی کنید مدیرانش را قانع کنیم که رسیدگی به ماجرا را در دستور کارشان قرار دهند. آن روزی که یک خبر کوتاه مخابره شود که مسوول سرویس یک خبرگزاری به خاطر نوشتن مطالب نژادپرستانه و پراکندن نفرت از یک ملت دیگر اخراج شد روز به‌تری برای کشور ما است.
  • نقد میراث عظیمی

    این مقاله‌ای است که در سال‌گرد درگذشت مرحوم دکتر عظیمی برای سایت البرز نوشته‌ام.
  • اروپا یا آمریکا؟ هیچ‌کدام! تهران

    چند وقت پیش فهرستی نوشتم و سعی کردم انتخاب بین اروپا و آمریکا را مقایسه کنم. آن موقع خودم آمریکا نرفته بودم و بر اساس برداشت‌هایم فهرست را نوشتم. الان بعد از تجربه خودم – که فکر می‌کنم مقدار موثرش بیش از زمان اسمی چهار ماهه‌اش است – وقتی به این لیست نگاه می‌کنم می‌بینم که اگر الان هم می‌خواستم این فهرست را بنویسم تقریبن همان چیزها را می‌نوشتم. ممکن است شدت برخی از تفاوت‌ها (در هر دو جهت) برایم بیش‌تر شده باشد ولی جهت همه همان است که قبلن فکر می‌کردم. الان فصل درخشان وین است. هوا خوب شده و روزها آفتابی است. شهر پر از توریست است و کنفرانس و کارگاه و سخن‌رانی. جوری که در این دو هفته که برگشته‌ام هنوز وقتی برای نشستن روی صندلی خودم پیدا نکرده‌ام. مردم مهربان‌تر و اجتماعی‌تر شده‌اند و زندگی هیجان‌انگیزتر. اگر کسی در این فصل به این شهر سفر کند و تجربه‌هایش محدود به بهار وین (یا خیلی شهرهای دیگر اروپایی) باشد (که برای اکثر کسانی که موقتن این‌جا بوده‌اند اتفاقن همین طور است) به نظرش می‌رسد که جایی به‌تر از این شهرها و مشخصن شهر وین برای زندگی وجود ندارد. هم زیبا و آرامش بخش است و هم مدرن. این یک روی سکه است. باید زمستان اروپا را هم دید که همه چیز (مادی و غیرمادی) در آن خاکستری می‌شود. از باب قیاس می‌گفتم اگر بخواهیم کاریکاتوری از ماجرا ترسیم کنیم (و مثل هر کاریکاتوری برخی جنبه‌ها را بزرگ‌نمایی کنیم) زندگی در اروپا مثل دعوت شدن به یک مهمانی اشرافی در خانه قدیمی است. روزهای اولش خیلی خوش می‌گذرد و همه چیز عالی است ولی بعد از یک هفته حس رخوت و دل‌زدگی از این همه تشریفات وجودت را می‌گیرد. زندگی آمریکا مثل خوردن نوشابه انرژی‌زا و پیوستن به گروهی است که مشغول دویدن در صحرا هستند. طراوت و...ادامه مطلب ...
  • انتخابات

    برای چه در مورد انتخابات بنویسم؟ در انتخاباتی این قدر قطبی‌شده آیا موضوع این قدر بدیهی نیست؟ چه فرقی می‌کند که در دور اول ترجیح‌مان به کدام یکی از این دو تا باشد؟ هر چه باشد مطمئن هستم که باید رایی بدهیم که از این وضع بیرون بیاییم. برای چه کسی بنویسم؟ آدم‌هایی که صبح تا شب در وب هستند و چهار سال اخبار را خوانده‌اند و حالا قرار است با یک پست من نظرشان عوض شود؟ آیا اصلن چنین کسی وجود دارد؟ نتیجه این انتخابات برای من تعیین کننده است. آن ۱۰-۱۵ میلیون نفری که این دوره قطعن به احمدی‌نژاد رای خواهند داد کار عقلانی می‌کنند. یا ترجیحات ارزشی دارند که این دولت به وضوح آن‌ها را پررنگ می‌کند و یا از طبقه‌ای هستند که در این دولت وضع‌شان (ولو اندک) به‌تر شده است. من ممکن است نظرم با این افراد متفاوت باشد ولی با این رای‌ها هیچ مشکل بنیادی ندارم و به آن احترام می‌گذارم. هر چند که اگر تعداد این رای‌ها خیلی زیاد باشد می‌فهمم که ترجیحات من با ترجیحات اکثریت جامعه‌ام آن قدر تفاوت دارد که دیگر برای من جایی نیست. یک عده دوم هم که رای نه به وضع چهار سال گذشته را می‌دهند و مثل هم هستیم. می‌ماند یک گروهی که نه منفعتی از این دولت برده‌اند و نه در تمدیدش فایده‌ای برای‌شان متصور هست و چهار سال هم هست که روز و شب شکایت می‌کنند. این گروه بزرگ برای من ملاک تصمیم‌گیری در مورد شخصیت فعلی جامعه ایران است. این‌که آیا چیزی از جنس حساسیت‌های اخلاقی یا عقلانی نسبت به وضعیت موجود آدم‌ها را آن‌قدر تکان می‌دهد که زحمتی بکشند و ده دقیقه در صف رای بایستند. برای من موضوع فراتر از مسوولیت مدنی (Civic Duty) است. چیزی است از جنس مسوولیت اخلاقی. بیش از این چیزی در مورد انتخابات نمی‌نویسم که وقت...ادامه مطلب ...
  • در اهمیت نهادها و در نقد نهادگرایان ایرانی

    دوستی ایمیلی به این مضمون زده که “می‌دانم با بحث نهادها در اقتصاد مخالفی”! اگر چنین برداشتی از حرف‌های من شده کاملن تکذیب می‌کنم. نهادها در اقتصاد بسیار اهمیت دارند. کسی در این باب شکی ندارد. آستین که بودم (یعنی الان نیستم. یک هفته در دی سی مزاحم دوستان خصوصن علی دادپی بودم و الان برگشته‌ام وین. فکر کنم از نرخ وبلاگ‌نویسی‌ام معلوم است) یک درس اقتصاد توسعه برداشته بودم. تمام درس به تحلیل نهادهای مختلف مثل نهادهای اعمال قراردادها، تامین مالی، انتشار فن‌آوری، آموزش، مالکیت کشاورزی، خانواده و امثالهم اختصاص داشت. منتها با این توضیح که مقالاتی که بحث می‌شد همه‌گی در ژورنال‌های معتبر اقتصادی و با زبان علم اقتصاد رایج نوشته شده بودند، مدل تئوریک (عمدتن مبتنی بر مدل‌های بازی) و در بیش‌تر موارد تست‌های جدی اقتصادسنجی داشتند و خلاصه هیچ تفاوتی با یک مقاله معمول اقتصادی نداشتند. این چیزی است که دوستان ما (به طور مشخص روزبه حسینی) سال‌ها است که دارند می‌گویند. نقدی که من دارم به مبحث نهادها نیست بل‌که به جمع موسوم به نهادگرایان ایرانی است که به نظرم سوراخ دعا را در جامعه ایرانی خیلی خوب پیدا کرده‌اند. یادم هست سال‌ها پیش برای شرکتی کار مشاوره می‌کردیم. کارفرما انتظار داشت که آخر پروژه بگوییم از بین فناوری‌های ممکن روی کدام سرمایه‌گذاری کنند. شرح خدمات و بودجه پروژه و دانش ما اجازه جواب دادن به این سوال مشخص و مهم را نمی‌داد. در عوض مدیر ارشد پروژه اصرار داشت که بگوییم که ما به شما یک جواب استاتیک نمی‌دهیم بل‌که مکانیسمی تعبیه می‌کنیم که به طور پویا فناوری را رصد و انتخاب کند. پرسیدم چه جوری؟ گفت ما در طراحی ساختار سازمانی واحدی به اسم مطالعات فناوری تعبیه می‌کنیم که این وظیفه را انجام دهد و … حالا هر وقت مباحث طرح‌شده توسط دوستان نهادگرای ایرانی را می‌بینم یاد راه‌حل آن مدیر پروژه بزرگ‌وار...ادامه مطلب ...
  • Turn Off

    فکر کنم همه اشتباهات کوچک می‌کنیم و من شخصن معتقدم که نباید در مورد خیلی از خطاها سخت گرفت (شاید چون خودم از نوع خطا زیاد مرتکب می‌شوم). از طرف دیگر برخی اختلاف نظرها (مثلن با دوستان چپ درست و حسابی) ممکن است حتی منجر به دعوا و کتک‌کاری بین‌مان شود ولی ذره‌ای از احترام من نسبت به فرد مقابل کم نمی‌کند. این وسط یک چیزهایی هست که من را عمیقن تحت تاثیر قرار می‌دهد و وقتی از کسی ببینم دیگر به هیچ وجه نمی‌توانم رابطه‌ام را – حداقل به صورت عمیق و واقعی – با او ادامه بدهم. وقتی به شبکه دوستان مورد علاقه‌ام که کم هم نیستند نگاه می‌کنم می‌بینم که در کم‌تر موردی چنین چیزهایی ازشان دیده‌ام. نمونه‌هایی از رفتارهای غیراخلاقی که بدجوری حالم را می‌گیرد: – تقلب در مصاحبه تلفنی پذیرش دانش‌گاه از طریق جا زدن کسی دیگر – خرید بیمه بعد از دزیده شدن چیزی و پس گرفتن پول آن از بیمه – هر قسمی از نژادپرستی خصوصن از نوع ضد عرب و ضد افغانی – نخریدن بلبط ماهیانه مترو با این محاسبه که هزینه انتظاری پرداخت جریمه کم‌تر از قیمت بلیط است – پس ندادن تعمدی جنسی که به اشتباه پولش دریافت نشده است – پورسانت گرفتن و دادن – نسبت به مسایل اساسی جهانی و مشکلات اساسی صریحن روی‌کرد I Don’t Care داشتن (بیش‌تر در مورد خارجی‌ها) – معتقد بودن به این‌که “برای زن به‌تر است که … ” – گفتن جملاتی از این دست که “ما … بودیم این اعراب به ما حمله کردند و … شد” – ادعاهای فراوان چپی داشتن ولی با پول مفت نهادهای غربی زندگی راحت داشتن و خوش گذراندن – گرفتن پناهندگی سیاسی در اروپا با مدارک و داستان‌های دروغین زندگی در جامعه‌‌ای که پر است از این نوع ویژگی‌ها دیگر برایم به اندازه قبل آسان نیست....ادامه مطلب ...
  • Anti MBA

    یک تجربه بامزه مکرر برایم این است که خیلی‌ها در برخورد اول می‌گویند که با وبلاگت خیلی فرق داری. وقتی دلیلش را می‌پرسم می‌گویند چون فکر می‌کردیم خیلی تریپ ام.بی.ای و بیزنس و سود و این‌ها هستی! خوب من اصراری ندارم این تصور را اصلاح کنم چون این طوری بامزه‌تر است ولی برای تفنن مطلبی را که در نقد این رشته برای مجله صنعت و توسعه نوشتم را این‌جا به اشتراک می‌گذارم. دقت کنید که به دلایلی این مطلب بسیار محافظه‌کارانه نوشته شده است و نقد واقعی من تند و تیزتر از این‌ها است. به نظرم مشکل اساسی ام.بی.ای این است که قرار است مدیران پرقدرت آینده را تربیت کند ولی روی بینش و منش و عمقی که این مدیران باید داشته باشد تمرکز نمی‌کند. روی این پرقدرتش تاکید دارم چرا که بخش مهمی از امورات کلیدی جامعه فردا به دست این افراد می‌افتد بدون این‌که لزومن برای رهبری در این سطح آموزش دیده باشند. جالب این‌جا است که رشته ام.بی.ای به دلیل سطحی بودنش به اندازه کافی مورد نقد افراد از چپ و راست هست ولی نسخه‌های چپ‌گرای آن که با اسامی متفاوت و جذابی ارائه می‌شوند و خیلی به کار کسانی که قصد فعالیت در “بیزنس” حقوق بشر و امثال آن‌را دارند می‌خورد نه تنها مورد انتقاد قرار نمی‌گیرند بل‌که پرافتخار و مدعی به کارشان ادامه می‌دهد. دوست دارم یک‌بار مطلب مفصلی در باب “اقتصاد سیاسی چپ بودن در جوامع غربی” بنویسم و نشان دهم چه طور برای افرادی با شرایط خاص “بهینه” است که ژست چپ بگیرند. علاوه بر دوست دارم بحثی بکنیم در باب این‌که چه طور می‌توان در سبک زندگی و روی‌کرد اساسی به حل مسایل “چپ” بود ولی برای طراحی جامعه بر اساس آرمان‌های “راست” فعالیت کرد. بخشی از نقدم به رشته ام.بی.ای و فرهنگ حاکم بر تحصیل و کار آن به همین “چپ”...ادامه مطلب ...
  • غذای به عنوان شاخص مدیریت فقر

    این‌که یک جامعه چه قدر فقیر است یک موضوع است و این‌که چه قدر سعی می‌کند با وجود این فقر نقطه امید و شادی برای خود خلق کند موضوع دیگر. غذاهای ملل برای من یک نماینده (Proxy) از این روحیه است. غذای مکزیکی از چیزهای ساده‌ای مثل لوبیا و فلفل و برنج و گوجه تشکیل می‌شود. سمبوسه هندی و سوپ گوجه فرنگی و ریحان هم نمونه‌های دیگری هستند. همه این‌ غذاها از مواد ساده‌ای تشکیل می‌شوند که اگر در فرهنگ ایرانی به تنهایی و بدون حضور گوشت طبخ شوند غذای ارزان‌قیمت نه چندان دل‌چسبی را به ذهن می‌آورند. آیا این واقعیت که عمده غذاهای خوش‌مزه ایرانی پر از گوشت و روغن کرمان‌شاهی و خلال بادام و زعفران است و با عناصر ارزان معمولن غذای خوش‌ طعم خلق نمی‌شود نشان‌گر یک مساله عمیق‌تر است که در آن لازمه خوش‌بختی و شادی دست‌رسی به منابع فراوان است؟
  • آستین و شریف

    چیزی حدود ۲۴ ساعت به ترک آستین مانده است و من برای اولین بار پس از سال‌ها واقعن دلم برای یک جا تنگ می‌شود. به همه کسانی که پرسیدند گفتم که این سه ماه و نیم بهره‌ورترین دوره پنج ساله گذشته زندگی‌ام (از زمان شروع اقامت موقت در وین) بوده است. یک مقاله‌ام را تا حد خوبی بازبینی کردم و در جهت‌های مختلف توسعه‌اش دادم. یک ایده تحقیق جدید توسعه دادم که به خاطرش پیش‌نهاد مهمان شدن در دانش‌کده اقتصاد منابع یکی از دانش‌گاه‌های خیلی خوب را دریافت کردم و اگر فرآیند ویزا درست جلو برود ترم آینده را آن‌جا خواهم بود و کار روی یک مقاله جدید با دو نفر از استادان این‌جا را هم شروع کردم. فکر می‌کنم اگر در وین بودم این اتفاقات نمی‌افتاد. فعلن باید از این محیط فاصله بگیرم که بتوانم خوب بفهمم چرا این‌جا به‌تر کار کردم. یک تئوری که دارم این است که کمپوس آستین از یک جهت به شدت شبیه شریف است و این در بهره‌وری‌ام موثر بوده است. تجربه جالبی که در شریف داشتم این بود که ما ها به طور متوسط عده زیادی از دانش‌جویان سال‌های قبل‌تر و بعدتر از خودمان را حتی در رشته‌ای متفاوت از رشته خودمان می‌شناختیم. در همین سفر دوستان قدیمی را که هفت سال قبل از من ریاضی می‌خواندند تا کسانی که هفت سال بعد از من برق می‌خواندند را ملاقات کردم و همه را هم فقط از طریق هم‌دانش‌گاهی بودن می‌شناختم. یکی از توضیحات ابتدایی که برای این موضوع دارم تراکم بسیار بالای محوطه شریف بود. فکر کنم از حیث اندازه (و نیز نسبت اندازه به تعداد دانش‌جو) این دانش‌گاه یکی از کوچک‌ترین دانش‌گاه‌هایی است که من در همه ایران دیده‌ام. در مقابل سپهر عمومی که آدم‌ها را از نقاط مختلف دانش‌گاه به هم وصل کند یکی از بزرگ‌ترین‌ها در ایران بود که تجلی‌اش...ادامه مطلب ...
  • سوال فنی در مورد پالایش‌گاه‌ها / نقد اخلاقی بر ملی‌گرایی

    الف) من دنبال جواب دو سوال فنی هستم. ممنون می‌شوم اگر جوابش را می‌دانید یا سرنخی برایش می‌شناسید این‌جا بنویسید: ۱)‌آیا تغییر نرخ تولید بنزین در یک پالایش‌گاه هزینه خاصی دارد؟ طبیعی است که اگر پالایش‌گاه برای ۱۰۰ واحد طراحی شده باشد ولی نرخ تولید را ۵۰ واحد کنیم هزینه (فرصت) ظرفیت استفاده نشده را خواهیم داشت. من می‌خواهم ببینم آیا خود این تغیر حجم تولید هزینه دیگری را هم به پالایش‌گاه تحمیل می‌کند؟ مثلن از جنس هزینه اضافی که کاهش برداشت از یک مخزن نفتی ممکن است به کل مخزن (نرخ برداشت کل) وارد کند. (منظورم این نیست که ساختار پالایش‌گاه را عوض کنیم بل‌که در داخل یک ظرفیت تولید داده شده نرخ تولید را روز به روز تغییر دهیم) ۲) آیا تعطیلی کامل یک پالایش‌گاه و راه‌اندازی مجدد آن هزینه خاصی دارد؟ یک آیتمش را می‌توانم تصور کنم و آن هزینه تلف شده برای رساندن فرآیند تولید به مشخصه محصول مورد نظر است. آیا هزینه‌های جدی دیگری هم در کار است؟‌ (باز منظور هزینه فرصت سرمایه پالایش‌گاه نیست. من دنبال هزینه عملیاتی هستم. مثالش هزینه خیلی زیاد سرد و گرم کردن کوره‌های شیشه و مس است. آیا پالایش‌گاه هم چنین هزینه‌هایی دارد؟) ب) باز هم ملی‌گرایی. سال قبل جایی سخن‌رانی در مورد نقد اخلاقی بر ملی‌گرایی داشتم. اسلایدهایش را این‌جا می‌گذارم. هر چند ممکن است به علت این‌که سرنخ‌ها در ارائه ذکر شده خیلی گویا نباشد ولی سرنخ برخی کتاب‌ها و مقالات جالب که در این زمینه نوشته شده است را می‌دهد. به یکی از استادان فلسفه سیاسی نشان داده بودم و ایشان تشویق کرد که متنش را مقاله کنم و به یکی از مجلات داخلی بدهم. فعلن که وقتش پیدا نشده است.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها