احتمالا دوستان زیادی از موضع شدیدن منفی من نسبت به تحصیل (و نه پژوهش) در رشتههای میانرشتهای اطلاع دارند. منطقم هم به طور خلاصه این است که آموزش این رشتهها ملغمهای است از مباحث مختلف که هیچ کدام عمق لازم را پیدا نمیکند و وقتی کسی پس از تحصیل رشته مشغول به کار پِژوهشی میشود ابزارها/رویکردهای پیچیدهای را به کار میگیرد که صرفا در حد مقدمات با آن آشنا است و در نتیجه در بسیاری اوقات کارش بسیار ضعیف و دارای خطاهای فراوان خواهد بود. این هفته در یک کنفرانس مربوط به جمعیتشناسی و مهاجرت بودم. کمی روی این حوزه متمرکز شدهام تا مقاله “اختیار مهاجرت و انباشت سرمایه انسانی” را جلو ببرم (بر خلاف انتظارم این مقاله تفریحی مورد استقبال چند نفر آدم معروف قرار گرفت و من هم تصمیم گرفتم خیلی جدی رویش کار کنم). راستش در ایران کارهای جمعیتشناسی دیده بودم و آنها را بسیار ابتدایی و ضعیف یافته بودم ولی آنرا به شرایط ایران ربط داده بودم. متاسفانه در این همایش دقیقا مقالهها و نظراتی شنیدم که تکرار کننده همان خاطرات بود. گوشههایی را نقل میکنم. ۱) این مقاله را چند نفر از چند مرکز مهم نوشته بودند. ایده این بود که از طریق نگاه کردن به جمعیت و مساحت کشور مقصد و مبدا نرخ مهاجرت را پیشبینی کنند. برای این کار از مدل بسیار قدیمی جاذبه استفاده کرده و فقط توان جمعیت را متغیر گرفته بودند و نهایتا دیده بودند که برخی متغیرها معنیدار و برخی غیرمعنیدار هستند. (چند اسلاید آخر فایل مال این مقاله نیست). کامنت من به ارائهدهنده: اولا لازم است یک مدل تئوریک بسازید که رابطه بین جمعیت و مساحت و مهاجرت را توضیح دهد. تا جایی که من یادم هست جمعیت از یک طرف پراکسی اقتصاد مقیاس است و از طرف دیگر اگر بر مساحت تقسیم شود شاخص چگالی جمعیت است...
ادامه مطلب ...