• محیط زیست و بیمه

    دو شرکت بیمه در اتریش تصمیم گرفته اند تا به کسانی که اتومبیل های سازگار با محیط زیست دارند تخفیف بدهند. بیایید تلاش کنیم تا بفهمیم پشت این تصمیم چه می گذرد. فرض اول) کسانی که محیط زیست را کم تر آلوده می کنند باید از طرف جامعه پاداش بگیرند. این حرف درست است ولی این وظیفه شرکت های تجاری بیمه نیست و کار دولت است. چون اتریش رییس جمهور مردمی ندارد که به شرکت های بیمه دستور بدهد که برای رضایت مردم تعرفه ها را کاهش بدهند این فرض رد می شود. فرض دوم) معمولا اتومبیل های سازگار با محیط زیست کوچک تر بوده و قدرت پایین تری دارند و لذا شانس تصادف آن ها پایین تر است لذا تعرفه کم تر برای آن ها توجیه دارد. این فرض به لحاظ فنی درست است ولی اثر اسب بخار ماشین روی احتمال تصادف به صورت صریح در حق بیمه محاسبه شده است (فکر می کنم در ایران این طور نیست ولی در اتریش حق بیمه خودرو متناسب با اسب بخار موتور خودرو است) و نیازی به درنظر گرفتن این فاکتور نیست. فرض سوم) کسانی که اتومبیل سازگار با محیط زیست می خرند افراد اخلاقی تر و مسوولیت پذیرتری هستند و لذا احتمال این که موقع رانندگی هم اصولی تر رانندگی کنند بیش تر است. لذا ریسک کم تری دارند و لذا توجیه دارد که حق بیمه شان پایین آورده شود. در واقع در این جا از علامت خرید خودرو محیط زیستی به عنوان علامتی برای تخمین نوع راننده استفاده می کنیم (به پست سازگاری مشوق ها مراجعه کنید). من طرف دار این فرض هستم و به نظرم معقول می رسد. فرض چهارم) اگر اتومبیل های محیط زیستی گران تر باشند افراد ثروت مندتر آن را می خرند و چون افراد ثروت مندتر به طور متوسط سن بالاتری دارند محتاط تر...ادامه مطلب ...
  • در اهمیت کارت اعتباری

    ما در ایران مکانیسم فراگیر و کم هزینه ای برای تامین مالی کوتاه مدت که نمونه عملی آن کارت اعتباری است نداریم. متاسفانه گسترش کارت های اعتباری یا امکان منفی شدن حساب بانکی (با پرداخت بهره نسبتا بالا) در ایران با موانع متعدد حقوقی – فقهی – فنی رو به رو است و یکی از این موانع به باور من ذهنیت مدیران تصمیم گیر است که اهمیت و فایده چنین مکانیسمی را در دنیای مدرن دست کم می گیرند. بگذارید یک مثال بزنم: الان بین دو تا سه هفته است که در بسیاری از شهرهای ایران برف آمده است و ظاهرا تا مدتی هم این وضعیت ادامه پیدا خواهد کرد. کاملا قابل تصور است که در اثر برف و سرمای نسبتا ناگهانی صاحبان برخی مشاغل مجبور شده اند که برای مدت حداقل دو سه هفته خانه نشین شوند و صاحبان بسیاری مشاغل هم به دلیل رکود بازار یا نرسیدن مواد اولیه عملا درآمدی نداشته اند. برای نمونه به راننده کامیون یا وانتی فکر کنید که به علت بسته بودن جاده ها مدتی است که درآمدی ندارد. خیلی از افراد این نوعی ممکن است پس انداز محدودی داشته باشند و در واقع اتکای گذران زندگی شان به درآمد مستمر روزانه یا دوره ای شان متکی باشد (خوب می دانیم که حتی امثال ما که به نوعی طبقه متوسط هم به حساب می آییم به سختی می توانیم یک ماه عدم دریافت حقوقی که روی آن حساب می کردیم را تحمل کنیم). کردیت کارت و حساب بانکی منفی در واقع مکانیسم های کم هزینه ای برای مدیریت کردن شوک های ناگهانی هزینه یا درآمد در زندگی هستند. با داشتن چنین تسهیلاتی افراد لازم نیست نگران این باشند که اگر نصف شب مجبور شدند به بیمارستان مراجعه کنند و بیمه نبودند چه باید بکنند و برای جلوگیری از آن پول نقد نگه دارند...ادامه مطلب ...
  • پیش بینی پذیری در بازار مسکن

    بازار مسکن در ایران رفتار جالبی دارد. به طور متوسط رشد قیمت در این بازار (خصوصا در بخش زمین) با میزان تورم درازمدت هماهنگ بوده است ولی رشد آن حالت جهشی دارد. معمولا یکی دو سال بعد از یک جهش قیمت های ظاهری ثابت است و در سال سوم جهتش های ۵۰-۶۰ درصدی در قیمت مشاهده می شود که تقریبا به اندازه جمع (مرکب) اثر تورم های چند سال قبل است. حال این جا یک سوال پیش می آید: اگر به طور تاریخی به رفتار بازار مسکن نگاه کنیم این جهش های سه ساله را به طور متناوب مشاهده می کنیم. تقریبا می دانیم که بعد از هر جهش قیمت واقعی برای یکی دو سال نزولی خواهد بود و با فاصله گرفتن از جهش قبلی و نزدیک شدن به سال سوم و چهارم احتمال شرطی جهش به شدت بالا می رود. در نتیجه یک سرمایه گذار می تواند هم واره این استراتژی را انتخاب کند که در سال سوم وارد بازار مسکن شود و با نسبت شارپ (Sharp Ration) بالایی سود کسب کند. (نسبت شارپ تقسیم سود انتظاری به واریانس سرمایه گذاری است و هر چه بالاتر باشد در ریسک یک سان سود بیش تری به دست آمده است). قاعدتا سرمایه گذاران باید چنین الگویی در بازار را بشناسند و لذا فرآیند یادگیری بازار باید کم کم این رفتار جهشی را محو کند. چرا که در سال های قبل از جهش تقاضا برای سرمایه گذاری در مسکن بالا می رود و در نتیجه انتظار افزایش قیمت خودش را در قیمت های سال های قبل هم منعکس کرده و جهش ها را تبدیل به رشد هموار می کند. جالب است که این اتفاق نیفتاده است. توجیه استاندارد قاعدتا می تواند این باشد که بازار مسکن نقدشوندگی پایین داشته و آستانه ورود به آن بالا است (شما حداقل باید چیزی حدود ۶۰...ادامه مطلب ...
  • سازگاری مشوق ها

    بهاره خواسته تا توضیح دهم سازگاری مشوقی (Incentive Compatibility) چیست. راستش این مفهوم یکی از قشنگ ترین مفاهیمی است که در اقتصاد دیده ام. از قول دکتر لافون فقید (نویسنده کتاب معروف نظریه مشوق ها) نقل می کنند که گفته بود اقتصاد مدرن یک محدودیت به محدودیت منابع که به طور سنتی در مسایل بهینه سازی اقتصاد بوده اضافه کرده و آن هم محدودیت مربوط به سازگاری مشوق ها است. حالا سازگاری مشوق ها یعنی چی؟ اگر چند مطلب قبلی راجع به بازی علامت دهی و طراحی مکانیسم ها را به خاطر بیاورید مساله مهم در طراحی مکانیسم های اقتصادی این است که ما “نوع” (Type) عوامل اقتصادی را نمی دانیم (خود فرد معمولا نوعش را می داند ولی طرف مقابلش قادر به تشخیص نوع او نیست). نوع در واقع اطلاعاتی است که مشخصه های ذاتی یا رفتاری عامل اقتصادی که متناسب با بستر مساله مورد علاقه طراح مکانیسم است مشخص می کند. به عنوان مثال در بحث وام بانکی نوع به میزان ریسک خریدار، در مساله استخدام نیروی انسانی به توانایی فرد، در بحث بیمه سلامتی به وضعیت جسمانی فرد و احتمال بیماری یا مرگ او، در بحث خرید سهام شرکت ها به کیفیت عمل کرد شرکت در آینده، در طراحی فروش بلیط هواپیما به تمایل به پرداخت مشتری و … اشاره می کند. حتما برایتان روشن است که در هر کدام از این مسایل نوع های “بد” (از دید طرف دیگر) سعی می کنند خود را “خوب” نشان دهند. مثلا میزان ریسک خود را پایین یا میزان توانایی خود را بالا نشان دهند. اصل سازگاری مشوق ها به این اشاره می کند که در طراحی مکانیسم (مثلا قرارداد یا حراج) باید گزینه های موجود طوری طراحی شود که هر نوع از عامل ها دقیقا بسته مربوط به خود را انتخاب کند و انگیزه ای برای جا زدن خود...ادامه مطلب ...
  • مارکسیسم و تئوری انگیزه ها

    دانش آموختگان و استادان رشته های مهندسی، تحقیق در عملیات و حتی اقتصاد مقدماتی می توانند به جد طرف دار نظریه برنامه ریزی مرکزی شوند. مهندسان کنترل بلوک دیاگرام سیستم را ترسیم می کنند و با دانستن تابع تبدیل آن و تعبیه کنترل کننده های مناسب (و حتی پایدار) می توانند تا حد خوبی سیستم را تحت کنترل درآورند. در تحقیق در عملیات برای بسیاری از توابع هدف بردار مشخصی از متغیرهای کنترل کننده پیدا می شود که اوضاع را بهینه می کند و نهایتا در اقتصاد می توان نقشی برای برنامه ریز مرکزی تعریف کرد که با انتقال ثروت توزیع بهینه پارتو را ایجاد کند. نقد هایک بر تصورات مبتنی بر مدل های پاراگراف قبل معروف است: حل آن مدل ها و یافتن جواب های بهینه مستلزم داشتن اطلاعات کلیدی در باب نیازها و هزینه های تولید کالای مختلف است و چون دست گاه اداری قادر به تولید و پردازش چنین حجم عظیمی از اطلاعات نیست نقش بازار به عنوان آشکارکننده قیمت و تخصیص دهنده منابع کلیدی می شود. در مقابل استدلال هایک معمولا اولین استدلالی که به ذهن می رسد این است که نقد هایک مربوط به ۵۰ سال پیش است ولی چه می شود اگر دولت مجهز به نظام پردازش اطلاعاتی قدرت مندی باشد (مثلا در وضعیت فعلی که دولت ها می توانند اطلاعات بسیاری را از طریق شبکه های رایانه ای جمع آوری و توسط رایانه های پرقدرت پردازش کنند) که چنین ضعفی را از میان بردارد؟ آیا به تر نیست در چنین شرایطی اجازه دهیم تا دستگاه مرکزی برنامه ریزی تصمیمات تولیدی لازم را بگیرد و لذا نیازی به فرآیند سعی و خطایی و پرهزینه بازار برای تولید محصولات مختلف (و در نتیجه مازاد یا کم بودهای مداوم در بخش هایی از بازار) نباشد؟ به نظر من نظریه برنامه ریزی مرکزی تا این جا مشکل...ادامه مطلب ...
  • حدس هایی در باب اصلاح طلبی فردگرا

    نوشته ها و ایمیل هایی از دوستان قدیمی که نشان گر خستگی آن ها از تلاش برای تغییر امور است من را به فکر برده است. به این فکر می کنم که در اصیل ترین و غیرنمایشی ترین شکل ماجرا فلسفه اساسی اصلاح طلب بودن چیست و چرا برخی ممکن است آن را جدی بگیرند. کلمه اصلاح طلبی که این جا به کار می گیرم ربطی به جناح بندی سیاسی فعلی ایران و وضعیت ده سال گذشته ندارد و واژه ای عام است که شاید تنها بتوان آن را در بستر یک تاریخ صد و چند ساله محدود کرد و شاید پیش از آن معنی قوی نداشته باشد. من این جا حرف خیلی خاصی برای تئوری پردازی ندارم ولی دوست دارم در حد فهم خودم مساله را صورت بندی کنم و با دوستان راجع به این صورت بندی به بحث بنشینیم. ۱) روی کرد اصلاح طلبی قاعدتا شاخصی صفر و یک ندارد و احتمالا صدها هزار نفر از ایرانیان را با شدت های متفاوت شامل می شود. تعریف ابتدایی از آن می تواند صرف هزینه (در معنای عام آن) شخصی برای تغییر ساختارهای جامعه به سمت نقطه مطلوب باشد. این جا هزینه را محدود نکرده ایم و لذا مثلا می تواند شامل صرف پول، وقت، حیثت اجتماعی، فرصت های کاری، روابط خانوادگی و هر چیز دیگری باشد. تنها شرط این است که فرد منابعی را که می توانست صرف مصرف شخصی کند صرف تولیداتی می کند که باعث “تغییراتی” (معمولا در بلندمدت) می شود که بقیه هم بدون پرداخت هزینه از منافع آن تغییرات بهره مند خواهند شد. نکته مهم این است که عبارت هایی مثل “نقطه مطلوب” و “بهره مندی از منافع” هم تعریف محدودکننده ای ندارند و لذا مفهوم اصلاح طلبی احتمالا هم مبارزین چپ و هم مذهبیون و هم فعالین لیبرال را پوشش می دهد. ۲) برای...ادامه مطلب ...
  • چند لینک

    ۱) حسین نوروزی را بخوانید و لذت ببرید. ۲) حجت قندی چیزی نوشته با عنوان “کمبود چپی های عاقل در ایران” ۳) پویان مشایخ توضیح خوبی راجع به اوراق قرضه رهنی (Mortgage Backed Securities) داده است. بلاگ رول از کار افتاده. مدل کسب و کار مبتنی بر سرویس مجانی همین چیزها را هم دارد. اگر پولی بود آن قدر ایمیل شکایتش برایش می رفت که دو ساعت بعد مشکل را حل می کرد. جالب است که در مدل خدمات مجانی (ایمیل، بلاگ، …) مصرف کننده ممکن است از طریق از دست دادن اطلاعات یا خوانندگانش هزینه های ناگهانی به مراتب بالاتری را به نسبت خرید یک ابزار معقول بپردازد ولی به نظر می رسد که این هزینه های نامشهود در شرایط فعلی حقی برای اعتراض به فروشنده ایجاد نمی کند.
  • چرا روشن فکران با سرمایه داری مخالفند؟

    متفكران در جامعه سرمايه داري بسيار موفق هستند، در اين نظام براي طرح، امتحان و ترويج ايده هاي نو و خواندن و بحث آن ها آزادي بسيار دارند، جامعه به مهارت هاي شغلي آن ها نياز دارد و درآمدشان بسيار بالاتر از حد متوسط است. پس چرا تا اين حد با سرمايه داري مخالفند؟ درواقع، برخي شواهد نشان دهنده آن است كه هرچه متفكري موفق تر و ثروتمندتر باشد، احتمال مخالفت او با سرمايه داري نيز بيشتر مي شود. اين مخالفت با سرمايه داري اساساً ازسوي چپ گراهاست، البته نه هميشه، ييتس، اليوت و پاوند، راست گراهايي بودند كه با جامعه سرمايه داري مخالفت مي كردند. مخالفت متفكران گفتارساز با سرمايه داري ازنظر اجتماعي امري مهم تلقي مي شود. آنها هستند كه به عقايد و تصورات ما از جامعه شكل مي دهند و سياست هاي جايگزين ادارات دولتي را تعيين مي كنند. ما براي بيان ايده هايمان، چه در رساله و چه در تبليغ، از حرف هاي آن ها استفاده مي كنيم. پس مخالفت آن ها اهميت دارد، به خصوص در جامعه اي كه به نحو رو به افزايشي به پي ريزي و اشاعه آشكار اطلاعات وابسته است. اين واقعيت را كه تعداد زيادي از متفكران ضد سرمايه داري هستند مي توان به دو صورت توضيح داد. توضيح اول به عاملي كه خاص متفكران ضد سرمايه داري است مي پردازد. توضيح دوم به دنبال عاملي است كه به تمام متفكران مربوط مي شود، نيرويي كه آن ها را به سمت گرايشات ضد سرمايه داري سوق مي دهد. ولي اين نيرو براي اين كه عقايد يك متفكر را كاملاً ضد سرمايه داري كند به نيروهاي ديگري نيز احتياج دارد كه بر او تاثيرگذار باشند. بااين حال، اين عامل به طوركلي با افزايش احتمال گرايش ضد سرمايه داري در هر متفكر، به ضد سرمايه داري شدن تعداد بيشتري متفكر مي انجامد. توضيح من از نوع دوم است. توضيح تشخيص عاملي كه متفكران را به سمت نگرش ضد سرمايه داري مي كشاند، ولي به هيچ وجه ضمانتي براي آن نيست. تیتر: ارزش متفكران درحال حاضر، متفكران انتظار دارند باارزش ترين قشر جامعه به شمار بيايند؛ قشري با بيشترين اعتبار و قدرت و بالاترين دستمزد. متفكران اين ها را حق خود مي دانند. ولي روي هم رفته، جامعه سرمايه داري به متفكرانش ارج نمي نهد. لودويگ وون ميسس اين انزجار خاص متفكران را، در مقايسه با كارگران، اين گونه توضيح مي دهد كه متفكران به لحاظ اجتماعي با سرمايه داران موفق مي آميزند و درنتيجه، آن ها را قشر مهم مشابه خود مي دانند و از جايگاه اجتماعي پايين تر خود نسبت به آن ها سرافكنده مي شوند. بااين حال، متفكراني كه ازنظر اجتماعي نيز آميخته نشده اند، به طور مشابهي از نظام سرمايه داري منزجرند، پس آميزش تنها كافي نيست همان طوركه مربيان ورزش و رقصي كه درخدمت ثروتمندان هستند و با آن ها رابطه دارند، به طور بارزي ضد_سرمايه داري نيستند. ولي چرا متفكران امروز خود را مستحق دريافت بيشترين پاداش ها از جامعه خود مي دانند و اگر آن را دريافت نكنند ازآن جامعه منزجر مي شوند؟ متفكران خود را باارزشترين افراد مي دانند، افرادي با برترين شايستگي، و مي پندارند كه جامعه بايد برطبق ارزش و شايستگي افراد به آن هاپاداش دهد. ولي جامعه سرمايه داري اين اصل توزيع را كه هر فرد براساس شايستگي يا ارزشش سهم ببرد رعايت نمي كند. در يك جامعه آزاد، جدا از هديه، ارث و قمار كه در آن مشاهده مي شود، بازار به كساني تعلق مي گيرد كه به نيازهاي بازاري ديگران پي برده و آن ها را برآورده نمايند، و ميزان درآمد نيز در بازار به ميزان تقاضا و كيفيت كالاي عرضه شده بستگي دارد. مخالفت بازاريان و كارگران ناموفق با نظام سرمايه داري به اندازه دشمني متفكران گفتارساز با اين نظام نيست. فقط يك احساس برتري ناشناخته و حق پايمال شده، چنين دشمني اي را برمي انگيزد. چرا متفكران گفتارساز خود را برترين مي دانند، و چرا مي پندارند كه توزيع بايد براساس ارزش افراد باشد؟ توجه كنيد كه اين دومي يك اصل واجب نيست. الگوهاي توزيع ديگري نيز تاكنون پيشنهاد شده اند كه شامل توزيع مساوي، توزيع براساس شايستگي اخلاقي و توزيع براساس نياز بوده است. درواقع، نيازي نيست كه يك جامعه الگوي توزيع داشته باشد، حتي جامعه اي كه به رعايت عدالت بها مي دهد. عادلانه بودن يك توزيع ممكن است در نشات گرفتن آن از يك فرايند عادلانه تبادل اختياري كار و دارايي عادلانه كسب شده باشد. نتيجه اين فرايند هرچه كه باشد عادلانه است، ولي هيچ الگوي خاصي وجود ندارد كه اين فرايند لزوما با آن تطابق داشته باشد. پس چرا متفكران خود را با ارزشترين انسانها مي دانند و اصل توزيع را براساس ارزش مي گذارند؟ تیتر: تدريس متفكران در مدرسه چه عاملي احساس با ارزش تر بودن را در متفكران ايجاد كرده است؟ من به يك نهاد به خصوص اشاره دارم: مدرسه. با افزايش روزافزون اهميت دانش كتابي، تدريس آموزش خواندن و كسب دانش از كتاب به جوانان در كلاس گسترش يافت. مدرسه تبديل به نهاد اصلي بيرون از خانواده شد تا نگرش جوانان را شكل دهد، و تقريبا تمام متفكران در مدرسه تحصيل كرده اند. در مدرسه آن ها موفق بوده اند. در آنجا آن ها را متفاوت و برتر از ديگران مي پنداشتند. تحسين مي شدند، پاداش مي گرفتند، و محبوب معلمان بودند. پس چه طور مي توانستند خود را برتر ندانند؟ آنها هرروز تفاوت هايشان را در مهارت در نظرپردازي و تند ذهني احساس مي كردند. مدرسه به آن ها مي گفت و نشان مي داد كه بهترند. به علاوه، در مدرسه بود كه اصل پاداش براساس شايستگي متفكران ارائه و آموزش داده شد. افرادي كه ازنظر فكري ارزشمند بودند مورد تحسين و توجه معلمان قرار مي گرفتند، و بهترين نمره ها به آن ها داده مي شد. ازنظر هداياي پولي مدرسه، بيشترين ها به تيزهوشترين ها اختصاص مي يافت. متفكران در مدرسه آموخته اند كه درمقايسه با ديگران ارزش بيشتري دارند و اين ارزش بيشتر آن ها را مستحق دريافت پاداش هاي بزرگتر مي كند، هرچندكه اين ها جزو برنامه درسي رسمي مدرسه نبوده است ولي جامعه بزرگتر بازار مدار درسي متفاوت به متفكران آموخته است. در اينجا بهترين پاداش ها را به افرادي كه ازنظر زباني بهترين هستند نمي دهند و مهارت هاي متفكران را باارزشترين مهارت ها نمي دانند حال چه گونه متفكراني كه آموخته اند باارزش ترين افرادند و محق ترين آن ها براي دريافت پاداش، از جامعه سرمايه داري كه آن ها را از پاداش عادلانه اي كه برتري شان حق آن ها دانسته است، متنفر نباشند؟ عجيب است كه احساس متفكران تحصيل كرده نسبت به جامعه سرمايه داري دشمني اي عميق و ملال انگيز بوده است كه با دلايل ظاهرا مناسبي بيان شده، و بااينكه ثابت شد كه آن دلايل كافي نيستند، بازهم ادامه يافته است. منظور من از اين كه متفكران احساس مي كنند محق برترين پاداش هاي جامعه هستند (ثروت، مقام وديگر چيزها) اين نيست كه متفكران اين پاداش ها را باارزشترين كالاها تلقي مي كنند. شايد آن ها بيشتر به ارزش هاي غيرمادي فعاليت هاي متفكران يا ارزش زماني آن ها اهميت مي دهند. بااين حال، آن ها بيشترين تقديرات جامعه را حق خود مي دانند، بيشترين و بهترين از هرچه كه بايد تقديم كند، حتي اگر ازنظر مادي بي ارزش باشد. قصد من تاكيد بر پاداش هاي مالي يا شخصي كه به متفكران داده مي شود نيست. اين واقعيت كه جامعه باارزش ترين فعاليت ها را فعاليت فكري نمي داند و بيش ترين پاداش ها را به آن اختصاص نمي دهد، اين افراد را، ازآنجايي كه خود را متفكر مي دانند، آزرده خاطر ميكند. متفكر انتظار دارد كه كل جامعه مانند مدرسه باشد، جايي كه او بهترين بوده و بهترين تقديرها از او به عمل مي آمده است. مدرسه با تعيين ملاك هاي پاداش متفاوت با جامعه بزرگتر، سقوط برخي افراد را در جامعه بيرون مدرسه تضمين مي كند. كساني كه در مدرسه بالاترين جايگاه را دارند نسبت به اين جايگاه، نه تنها در اين جامعه كوچك بلكه در جامعه بزرگتر نيز احساس حقانيت پيدا مي كنند و اگر اين جامعه بزرگتر نتواند خواست ها و حقوق خودتجويزي آن ها را برآورده كند، ازآن منزجر مي شوند.درنتيجه نظام مدرسه احساسات ضد سرمايه داري را در متفكران به وجود مي آورد. البته در متفكران گفتارساز. چرا نگرش شماره سازان مانند گفتارسازان نمي شود؟ من فكر مي كنم كه اين افراد اگرچه شاگرداني تيزهوش بودند و در امتحانات مربوطه نمرات خوبي مي گرفتند ولي توجه و تاييد رودررويي را كه شاگرداني كه ازنظر زباني هوشيار بودند، دريافت نمي كردند. اين پاداش هاي شخصي را معلمان به مهارت هاي زباني مي دهند و ظاهرا همين پاداش ها است كه چنين احساس حقانيتي را به وجود مي آورد. تیتر: برنامه ريزي محوري در كلاس بايد يك نكته ديگر را هم اضافه كنم، متفكران گفتارساز (آينده) در نظام اجتماعي رسمي و اداري مدرسه كه در آن پاداش ها را معلم، كه قدرت اصلي است توزيع مي كند، موفق هستند. مدرسه نظام اجتماعي غيررسمي ديگري نيز در كلاس، راهرو و حياط مدرسه دارد كه درآنجا توزيع پاداش ها ازطريق مديريت مركزي صورت نمي گيرد، بلكه به صورت خودجوش و براساس عشق وعلاقه هم شاگردي ها به هم انجام مي گيرد. در اينجا متفكران به اندازه هميشه خوب عمل نمي كنند. درنتيجه عجيب نيست اگر به نظر متفكران توزيع كالا و پاداش ازطريق يك مكانيسم توزيعي كه سازماندهي مركزي دارد مناسب تر از بي نظمي و هرج ومرج بازار است. زيرا رابطه توزيع در يك جامعه سوسياليستي مركزمدار و يك جامعه سرمايه داري مانند رابطه توزيع ازطريق معلم در كلاس و توزيع در حياط و راهروي مدرسه است. توضيح من بر اين فرض نيست كه متفكران (آينده) اكثريت شاگردان اول مدرسه و يا حتي دانشگاه را تشكيل مي دهند. اكثر اين نوع شاگردان مهارت هاي اصولا (البته نه بسيار) كتابي، همراه با رفتار اجتماعي خوب و رغبت زياد براي جلب رضايت ديگران دارند، خوش مشرب و جذاب هستند و قادرند تا درعين حال كه به پيروي از قوانين تظاهر مي كنند، آن ها را به بازي بگيرند. معلمان به اين دانش آموزان نيز بسيار توجه مي كنند و به آنها بهترين پاداش ها را مي دهند؛ اين افراد در جامعه بزرگتر نيز به همين منوال عملكردي بسيار عالي دارند. (و ازآنجايي كه در نظام اجتماعي غيررسمي مدرسه نيز خوب عمل مي كنند، فقط قوانين نظام رسمي مدرسه را تصديق نخواهند كرد.) فرض من بر اين است كه متفكران (آينده) بيش ازحد در گروه شاگردان اول مدرسه معرفي مي شوند به بيان دقيق تر در گروهي كه براي خود آينده اي نزولي پيش بيني مي كندـ كه اين، باعث تنزل نسبي آن ها مي شود.دشمني پيش از ورود به دنياي بزرگ تر و تجربه سقوط واقعي پيش مي آيد، زماني كه دانش آموز هوشيار پي مي برد كه در جامعه بزرگ تر كم تر از وضعيت كنوني اش در مدرسه موفق خواهد بود. اين پيامد ناخواسته نظام مدرسه، يعني مخالفت متفكران با سرمايه داري، مسلما زماني بيشتر مي شود كه دانش آموزان كتاب هاي متفكراني را كه معرف اين نگرش هاي ضدسرمايه داري هستند، بخوانند و يا شاگرد آن ها باشند. شكي نيست كه برخي از متفكران دانش آموزاني پرخاشگر و پرسشگر و درنتيجه مورد نكوهش معلمانشان بوده اند. آيا آن ها نيز آموخته اند كه بهترين ها بايد بيشترين پاداش ها را دريافت كنند و برخلاف معلمانشان فكر مي كنند كه بهترين هستند و درنتيجه با توزيع نظام مدرسه مخالف مي شوند؟ بي ترديد، براي اين مورد و موارد ديگري كه دراينجا بحث كرديم، به شواهدي براساس تجربيات مدرسه از متفكران گفتارساز آينده نيازمنديم تا فرضياتمان را اصلاح و امتحان كنيم. به طوركلي نمي توان در اين اصل كه معيارهاي درون مدرسه عقايد هنجاربنياد افراد را بعداز اتمام آن تحت تاثير قرار مي دهند، ترديد كرد. به هرحال مدرسه اصلي ترين جامعه غيرآشنايي است كه بچه ها مي آموزند عمل كنند، ودرنتيجه تحصيل در مدرسه آن ها را براي جامعه ناآشناي بزرگ تر آماده مي كند. پس عجيب نيست اگر كساني كه در قوانين نظام مدرسه موفق بوده اند از جامعه اي كه به علت پايبندي به قوانين متفاوت به آن ها همان موفقيت را اعطا نمي كند، بيزار باشند. همچنين وقتي اين افراد كساني هستند كه به تصور جامعه از خودش شكل مي دهند و ارزش گذاري جامعه از خودش دردست آن هاست، عجيب نيست اگر بخش زباني جامعه مخالف آن باشد. اگر شما مي خواستيد جامعه اي را طراحي كنيد،آيا آن را طوري طراحي مي كرديد كه متفكران گفتارساز، با چنين نفوذي، درآن به دشمني با قوانين جامعه آموزش ببينند؟ توضيح من از احساس ضدسرمايه داري بي حد متفكران براساس يك تعميم جامعه شناختي توجيه پذير است. در جامعه اي كه تنها يك نظام يا بنياد غيرخانوادگي، اولين مركزي كه جوانان وارد آن مي شوند، پاداش ها را توزيع مي كند، كساني كه در آن بسيار عالي عمل مي كنند، قوانين اين بنياد را دروني مي كنند و انتظار دارند كه جامعه بزرگتر نيز براساس اين قوانين عمل كند. آن ها تقسيمات توزيعي را كه براساس اين قوانين باشند و يا وضعيت مشابهي را كه با اين قوانين سازگاري داشته باشد، حق خود مي دانند. علاوه بر اين، آن هايي كه بالاترين جايگاه را در اين اولين بنياد غيرخانوادگي دارند و در آينده نزول به وضعيت نسبتا پايين تري را در جامعه بزرگ تر تجربه مي كنند (يا آن را پيش بيني مي كنند) به علت سرخوردگي در احساس حقانيت خود، با نظام اجتماعي بزرگ تر مخالفت و با قوانين آن عداوت مي كنند. توجه كنيد كه اين يك قانون ثابت نيست. تمام كساني كه سير نزولي تحرك طبقاتي را تجربه مي كنند به مخالفت با نظام موجود برنمي خيزند. بااين حال، اين نوع تحرك طبقاتي نزولي عاملي است كه ممكن است چنين نتايجي را درپي داشته باشد. و درنتيجه، درسطح كلي به نسبت هاي متفاوتي خود را نشان مي دهد. مي توان انواع تنزل طبقه اعيان جامعه را ازهم متمايز كرد؛ ممكن است اين گروه از گروه ديگري درآمد كمتري داشته باشد ويا (ازآنجايي كه هيچ گروهي به سطح بالاتري نرسد) نتواند از گروهي كه پايين تر از خود مي پنداشته درآمد بيشتري داشته باشد و درنتيجه با آن مساوي شود. اولين نوع تحرك تنزلي است كه بيشتر عذاب آور و درنتيجه نفرت برانگيز مي شود؛ نوع دوم قابل تحمل تر است. بسياري از متفكران (همان طور كه خود مي گويند) موافق تساوي هستند؛ درحالي كه فقط تعداد بسيار اندكي از آنان متقاضي اشرافيت هستند. فرضيه من، نوع اول تحرك تنزلي را مولد نفرت و دشمني مي داند. نظام مدرسه فقط به بعضي از مهارت ها كه بعدها به موفقيت فرد مي انجامند اهميت و پاداش مي دهد (به هرحال مدرسه يك بنياد تخصصي است)، درنتيجه نظام پاداش دهي آن با جامعه بزرگتر تفاوت دارد. اين تحرك طبقاتي نزولي بعضي افراد در ورود به جامعه بزرگتر ونتايج آن را حتمي مي كند. قبلا گفتم كه متفكران مي خواهند جامعه، مدرسه اي در ابعاد بزرگ باشد.اكنون مي دانيم كه نفرت متفكران كه به خاطر ناكامي احساس حقانيت در آن هاست، ريشه در اين واقعيت دارد كه مدرسه (به عنوان اولين نظام اجتماعي غيرخانوادگي تخصصي) جامعه در ابعاد كوچك نيست. اكنون به نظر مي رسد كه توضيح ما نفرت بيش ازحد متفكران تحصيل كرده را نسبت به جامعه شان، از هرنوع كه باشد چه سرمايه داري و چه سوسياليستي، پيش بيني مي كند. (متفكران درمقايسه با ديگر گروه هاي مشابه خود، ازنظر وضعيت اجتماعي اقتصادي در جامعه سرمايه داري، بيش ازحد با نظام سرمايه داري مخالفند. اين سوال هم ممكن است پيش بيايد كه آيا مخالفت متفكران با جامعه سرمايه داري درمقايسه با مخالفت متفكران در جوامع ديگر بيش ازحد است يا نه.) آشكار است كه اطلاعات درباره نگرش متفكران كشورهاي سوسياليستي نسبت به صاحب منصبانشان بي ربط نيست؛ آيا اين متفكران نيز نسبت به نظام جامعه شان احساس نفرت مي كنند؟ اين فرضيه را بايد اصلاح كنم تا به هر جامعه اي اعمال نشود (يا چنين قوي اعمال نشود.) آيا نظام مدرسه در هر جامعه اي ناگزير نفرت به نظام اجتماعي را در متفكراني كه برترين پاداش هاي آن جامعه را دريافت نمي كنند، برمي انگيزد؟ احتمالا نه. جامعه سرمايه داري در اينكه ظاهرا ادعا مي كند كه فقط پذيراي مهارت، ابتكار فردي و شايستگي شخصي است، جامعه ويژه اي است. كسي كه در يك طبقه اجتماعي موروثي و يا جامعه فئودال بزرگ شده است انتظار ندارد كه پاداش ها براساس ارزش شخصي افراد توزيع شوند. برخلاف انتظار موجود، جامعه سرمايه داري به افراد فقط تا جايي كه خواسته هاي بازاري ديگران را فراهم كنند، پاداش مي دهد. پاداش در اين جامعه براساس مشاركت اقتصادي است نه ارزش شخصي. بااين حال اين سيستم به نظام پاداش دهي براساس ارزش نزديك مي شود ارزش و مشاركت بسياري از اوقات يكي مي شوند تا توقعاتي را كه در مدرسه به وجود آمده، برآورده كند. ويژگي هاي جامعه بزرگتر به اندازه كافي به ويژگي هاي مدرسه شباهت دارد و همين شباهت نفرت را به وجود مي آورد. جوامع سرمايه داري به مهارت افراد پاداش مي دهند يا بهتر بگويم اين طور ادعا مي كنند، ولي متفكران را كه به نظر خود ماهرترين هستند، ناخوشنود باقي مي گذارند. من فكر مي كنم عامل ديگري نيز دراينجا كارگر است. هرچه شاگردان مدارس متفاوت تر باشند، احتمال ايجاد اين نگرش ضدسرمايه داري نيز بيشتر مي شود. اگر تقريباً تمام كساني كه ازنظر اقتصادي موفق هستند به مدارس جداگانه اي بروند، در متفكران اين احساس برتري نسبت به بقيه ايجاد نمي شود. ولي حتي اگر بسياري از فرزندان خانواده هاي اشراف نيز به مدرسه هاي جداگانه اي بروند، در يك جامعه آزاد مدرسه هاي ديگري هم وجود دارد كه در آن ها بسياري از كساني كه در آينده ازنظر اقتصادي به اندازه سرمايه گذاران موفق خواهند شد، تحصيل مي كنند و متفكران بعدا با تلخي به ياد خواهند آورد كه چقدر ازنظر درسي از آن دسته از هم سن و سالانشان كه ثروتمندتر و قدرتمندتر شده اند، برتر بوده اند. آزاد بودن جامعه نتيجه ديگري نيز دارد. شاگردان، گفتارسازان و ديگران، نخواهند دانست چقدر در آينده موفق خواهند بود. آن ها مي توانند اميد هرچيزي را داشته باشند. جامعه اي كه درهاي خود را به پيشرفت بسته است، اين اميدها را خيلي زود ازبين مي برد. يك جامعه آزاد سرمايه داري، شاگردان را وادار به محدود كردن پيشرفت و تحرك طبقاتي نمي كند. ظاهرا اين جامعه ادعا مي كند كه تواناترين و باارزش ترين افراد را به بهترين ها مي رساند و مدرسه نيز پيش از آن به بااستعدادترين افراد ازنظر درسي فهمانده كه آن ها باارزشترين هستند و لياقت بهترين پاداش ها را دارند، ولي بعدا همين افراد با دلگرمي و اميد زياد همسالان خود را كه به نظر آن ها شايستگي كمتري داشتند مي بينند كه نسبت به آن ها به درجات بالاتري رسيده اند و بهترين پاداش ها را كه آن ها حق خود مي دانستند دريافت كرده اند. حال آيا تعجبي دارد اگر آن ها به اين جامعه دشمني بورزند؟ تیتر: چند فرضيه ديگر حالا فرضيه من تاحدودي اصلاح شده است. پس نه مدارس رسمي، كه تدريس در يك بافت اجتماعي مشخص است كه نفرت متفكران (گفتارساز) را نسبت به نظام سرمايه داري برمي انگيزد. شكي نيست كه اين فرضيه به اصلاحات بيشتري احتياج دارد. ولي تا همين جا كافي است. زمان آن رسيده كه فرضيه مان را از حدس و گمان بي مدرك گرفته و به دانشمندان علوم اجتماعي كه بيشتر با واقعيات و شواهد سروكار دارند تحويل دهيم. بااين حال، مي توان به زمينه هايي كه در آن ها اين فرضيه نتايج و پيش بيني هاي آزمون پذير به دست مي دهد، اشاره كرد. اولين مورد اين است: هرچه نظام مدرسه يك كشور بيشتر شايسته سالار باشد، احتمال اين كه متفكرانش چپ گرا باشند بيشتر خواهد بود. (فرانسه را درنظر بگيريد.) مورد دوم اين است كه متفكراني كه در مدرسه ديرشكوفا بوده اند، اين احساس حقانيت را نسبت به برترين پاداش ها پيدا نمي كنند؛ و درنتيجه درصد كمتري از متفكران ديرشكوفا نسبت به متفكران زودشكوفا گرايشات ضد سرمايه داري پيدا مي كنند و مورد سوم اين كه ما فرضيه مان را به آن دسته از جوامعي محدود كرديم كه در آن (برخلاف جامعه طبقاتي هند) دانش آموزان موفق مي توانند به طرز معقولانه اي انتظار موفقيت بيشتري را در جامعه بزرگ تر داشته باشند. تاكنون در جوامع غربي معقولانه نبوده كه زنان چنين انتظاراتي داشته باشند، درنتيجه انتظار نمي رود دانش آموز دختري كه جزو بهترين هاي دانشگاه بوده ولي بعدا سير نزولي تحرك طبقاتي را طي كرده، به اندازه متفكران مرد نگرش ضدسرمايه داري نشان دهد. پس ما مي توانيم پيش بيني كنيم كه هرچه يك جامعه بيشتر به سمت برقراري تساوي امكانات شغلي بين زنان و مردان پيش برود، تعداد بيشتري از متفكران زن آن جامعه احساسات ضد سرمايه داري بيش ازحد متفكران مرد را نشان مي دهند. بعضي از خوانندگان ممكن است نسبت به اين توضيح براي ضد سرمايه داري بودن متفكران شك داشته باشند. اين طور هم كه باشد من معتقدم به واقعيت مهمي دست پيدا كرده ام. تعميم اجتماعي من به صرافت گزيرناپذير است؛ چنين چيزي بايد باشد. درنتيجه در آن دسته از بهترين شاگردان مدرسه كه سير نزولي تحرك طبقاتي را تجربه مي كنند بايد تاثيرات مهمي ايجاد شود، نوعي نفرت به جامعه بزرگتر بايد به وجود آيد. اگر اين تاثير مخالفت بي اندازه متفكران نباشد پس چيست؟ در آغاز مقاله يك پديده سوال برانگيز را مطرح كردم تا به جوابي برسم. فكر مي كنم به يك عامل توضيح دهنده دست يافتم كه آن قدر واضح است كه مي توانيم باور كنیم که برخی پدیده های دنیای واقع را توضیح می دهد.
    ادامه مطلب ...
  • مدتی بود این جا بیش تر شربت آب لیمو فروخته می شد. امیدوارم از امروز به بعد بیش تر به کار عرضه چای داغ لب سوز بپردازم.
  • انواع ایمیل ها

    فکر کنم در روز حداقل یک ساعت وقت من برای پاسخ گویی به ایمیل ها می گذرد. بخش مهمی از این زمان گریزناپذیر است چرا که ایمیل کاری یا دانشگاهی یا دوستانه است و یا سوالاتی است از خوانندگان وبلاگ که خودم را ملزم می دانم پاسخ دهم (همیشه می گویم که سیاست من پاسخ گویی به همه ایمیل های مرتبط ولو با تاخیر است). تازگی ها تعداد ایمیل ها این قدر زیاد شده که واقعا نمی رسم همه را جواب بدهم و گروه های خاصی را بی پاسخ می گذارم. این گروه ها عبارتند از: ۱) ایمیل هایی که من را با گوگل یا ویکی اشتباه می گیرند: مثلا ایمیل های متعددی که از من می پرسند که “ام بی “ا یعنی چی و می خواهند در موردش توضیح بدهم. ۲) ایمیل هایی که من را با بخش فرهنگی سفارت اتریش اشتباه می گیرند: پسری ۲۰ ساله هستم و علاقه مند به تحصیل در دو رشته فیزیک هسته ای و فلسفه زبان. من را راهنمایی کرده و هر چه سریع تر بگویید که برای گرفتن بورس کامل چه کار باید کنم. ضمنا من علاقه ای به یادگیری زبان آلمانی ندارم! ۳) ایمیل هایی که من را با آژانس مسافرتی آسیای شرق دور اشتباه می گیرند: من لیسانس گیاه شناسی دارم و علاقه مند هستم تا برای ادامه تحصیل به دانشگاه … مالزی بروم. لطفا از جوانب مختلف این تصمیم من را بررسی و نظر خود را اعلام فرمایید. ۴) ایمیل هایی که من را با سایت کتاب خانه ملی اشتباه می گیرند: دانشجوی سال دو رشته حسابداری هستم. لطفا فهرست کتاب های فارسی خوب برای افزایش دانشم در زمینه کاربرد رایانه در حساب داری را برای من ارسال دارید. ۵) … مشکل من با این ایمیل ها این است که صاحبشان هیچ تلاش اولیه ای نمی کند و کار...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها