• نگاه سیستمی؟

    “من فکر می کنم شما یا سیستم اقتصادی ایران را نمی شناسی یا اصلا سیستمی نگاه نمی کنی. اگر بصورت سیستمی به اقتصاد ایران نگاه کنیم و اقتصاد ایران را در قالب یک سیستم ببینیم. تمای اجزا سیستم باید با هم هماهنگ باشند. بعنوان مثال نظام سیاست گذاری برنامه ریزی و تصمیم گیری با نظام اجرایی با نظام آمار و اطلاعات با نظام آموزشی و تربیت منابع انسانی هم جور باشند. خانه از پای بست …… شما میخواهی درون سیستم پیکان موتور زانتیا قرار بدی . شما چطوری تا پایان مقطع کارشناسی ارشد در ایران بودی و سیستم و اجزای آن را نشناختی ” این را حسین جعفری گرامی نوشته است. خب من ترجیح می دهم که وقتی متنی با بحث به اصطلاح نگاه سیستمی شروع می شود خیلی وارد بحث نشوم چون ماجرا خیلی ابطال پذیر نیست. البته امیدوارم زودتر چیزی بنویسم و در آن توضیح دهم که چرا به این کلمه “نگاه سیستمی” آلرژی عجیبی دارم و چرا فکر می کنم که یک نسخه قدیمی و ساده این اصطلاح در ایران جای نگاه کاربردی تر مبتنی بر دینامیک سیستم ها را گرفته است. ولی علی الحساب این کامنت حسین باعث شد تا یاد آگهی که چند هفته پیش در اکونومیست دیده بودم بیفتم و چیزی بنویسم. چون الان آن شماره مجله پیشم نیست جزییات را ذکر نمی کنم ولی فقط این را بگویم که یک آگهی تمام صفحه از طرف دانشگاه (در حال تاسیس) “فن آوری ملک …” در عربستان چاپ شده است که در آن از متخصصان برجسته دانشگاهی در سطح جهانی برای فعالیت به عنوان رییس این دانش گاه دعوت به هم کاری شده است و برای کاندیداها هم شرایط بسیار سختی گذاشته است. تازه رییس را هم شیخ جاسم و زاید انتخاب نمی کنند بل که یک شرکت بین المللی مدیریت منابع انسانی وظیفه بررسی...ادامه مطلب ...
  • کارت گزارش کیفیت و اثر معکوس

    در دو ایالت آمریکا برنامه ای را اجرا کردند که بیمارستان ها را مجبور می کرد تا آمار حمله قلبی و مرگ و میر بیمارانی که سال گذشته در آن بیمارستان عمل قلب انجام داده اند را منتشر کنند. طبعا این کار با این هدف انجام شد که مردم از کیفیت بیمارستان ها اطلاع بهتری پیدا کرده و بیمارستان ها انگیزه بیش تری برای بهبود عمل کرد خود پیدا کنند. ولی متاسفانه مثل خیلی از اوقات نتیجه سیاست خلاف شهودی بود. دو محقق نتایج را بررسی کردند و در مقاله ای که در ژورنال اقتصاد سیاسی منتشر شد به این نتیجه رسیدند که بعد از این سیاست تعداد عمل های قلب افراد سالم افزایش پیدا کرده و در مقابل تعداد کسانی که هم ناراحتی شدید قلبی داشته و دچار سکته قلبی شده اند زیاد شده است. به عبارت دیگر این سیاست درست به زیان جامعه تمام شد. جالب است نه؟ فکر می کنید چه مکانیسمی باعث این ماجرا شده است؟ جالب توجه علی براتی عزیز: تیتر مقاله هست: “آیا اطلاعات بیش تر همیشه به تر است؟ …” 🙂
  • روابط و ضوابط

    راستش را بگویم اولش که رفته بودم دانش گاه و قرار بود مهندس بشوم اصلا به تحصیل بالاتر از لیسانس فکر نمی کردم. دوست داشتم یک آدم عملی آچار به دست بشوم و بروم در صنعت کار کنم. چند اتفاق مشخص باعث شد که از این ایده دست بکشم که اولینش یک بازدید از یکی کارخانجات مواد شوینده بود که به من فهماند که آدم این نیستم که بروم و روزی ۸ ساعت در یک کارخانه کار کنم (خدا را شکر این را همان سال اول فهمیدم). ولی ماجرا یک دلیل جدی تر هم داشت. سال دوم بودم که مشغول کار شده بودم و می دیدم که شرکتی که باهاشان کار می کنم برای گرفتن پروژه چه قدر محتاج “روابط” است و چه کارهایی را باید بکند که من دوست نداشتم و ندارم. تازه این شرکت به نسبت بقیه خیلی سالم تر بود و چون آدم هایش مذهبی بودند روش هایش از چیزهایی مثل “رشوه دادن” و “پورسانت دادن” مستقیم دور بود ولی به هر حال مجبور بودند وارد مسایل دیگری بشوند که از نظر من دست کمی از پول دادن مستقیم نداشت. آن جا بود که دیدم باید تصمیم خودم را بگیرم و ببینم که آیا دوست دارم برای گرفتن کار وارد این روابط بشوم یا نه و خب نمی خواستم و همان جا بود که دلیل محکمی برای درس خواندن و تخصص داشتن پیدا کردم. دیدم اگر نخواهم وارد زد و بندها شوم باید آن قدر معتبر بشوم یا تخصصم آن قدر کم یاب باشد که کارفرمایان حاضر باشند بدون زد و بند هم بهم کار بدهند. این استراتژی اتفاقا خیلی خوب کار کرد. روی یکی دو حوزه خاص مثل استراتژی در سطح شرکت های هولدینگ که تقریبا کسی رویش کار نکرده بود متمرکز شدم و در نتیجه در ۵-۶ سالی که در ایران کار مستقل (Free Lance)...ادامه مطلب ...
  • رده بندی در بازار کار

    بازار کار در اکثر کشورهای دنیا ساختار لایه لایه ای از جذابیت را پیش نهاد می کند. رشته های دیگر را دقیق نمی دانم ولی در اقتصاد و فاینانس و توسعه و سیاست گذاری عمومی و رشته های نزدیک به آن می شود چند لایه مشخص را مشاهده کرد. احتمالا آرزوی هر فارغ التحصیل دکترا در این رشته ها این است که در یک دانش گاه خوب شغل دانش گاهی بگیرد. در کنار این گزینه بحث بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و بقیه سازمان های بین المللی است که به لحاظ مالی و شغلی از دانش گاه جذاب تر ولی به لحاظ محتوی تا حدی روتین تر هستند. در لایه بعدی شرکت های مشاوره معروف مثل مک کینزی و اکسنچر و بی سی جی و بقیه می آیند و به موازات آن ها بانک های بزرگ و موسسات مشاوره مالی مثل گولدمن اند ساکس و کردیت سویس و جی پی مورگن و مودی گروپ و غیره. بانک های مرکزی و برخی موسسات تحقیقاتی مشخص و معتبر گزینه بعدی هستند و نهایتا اگر کسی در هیچ کدام از این ها موفق نشود باید شغل های رده پایین تر مثل تدریس در دانشگاه ها و کالج های نه چندان سرشناس یا کار در بخش ستادی شرکت ها یا وزارت خانه ها یا دستیاری تحقیق در دانشگاه ها را برگزیند. نکته من این است که موقعیت (Position) بخش تقاضا در بازار کار کامل روشن است. افراد در بازار کار به شدت با هم رقابت می کنند و معمولا هم نهادهای رده اول (مثل دانشگاه های برتر آمریکا و بانک جهانی و صندوق پول) بهترین ها را بر می دارند و بعد نوبت به لایه بعدی می رسد و الخ. این طوری هر دانش جویی هم برای خودش یک سری ایده آل برای محل شغلی آینده اش دارد و تمام انرژی اش...ادامه مطلب ...
  • قیمت بنزین و دستمزد (دور دوم)

    من دو پاسخ و محسن مهدیان یک پاسخ به بحث قبلی بنزین اضافه کردیم که می توانید این جا بخوانید. به نظر من نوشته مهدیان دارای اشکالات متعددی بود که سعی کردم به آن جواب دهم (از جمله اصرار بر قیمت ۵۲ ریال برای بنزین وارداتی) ولی یک نکته جالب در صحبت های او بود که به نظرم کم تر در بحث های ما مطرح می شود و آن اقتصاد سیاسی توزیع درآمدهای بنزین پس از آزادسازی قیمت است. هر چند من چهار سال پیش مقاله ای در همشهری با عنوان “دموکراسی و بنزین” نوشتم و بر اساس مقاله ای از دکتر صالحی اصفهانی کمی به این موضوع پرداختم ولی به نظرم جا دارد که بیش از این به بحث ساختار دولت پس آزادسازی بپردازیم. این نکته مثبتی بود که من از بحث با مهدیان آموختم.
  • تو مگه درس نداری؟

    پارسال با یکی از رفقای اقتصاد خوانده در ایران که ادعای عجیب و غریبی مطرح می کرد و بعدش هم یک باره غیب شد در حال جنگ کامنتی بودیم که یک دفعه گفت تو مگه درس نداری؟ چقدر علافی که این کار را می کنی؟ منم گفتم امروز یک شنبه است و من در حال استراحت هستم ولی تو که باید سر کار باشی چرا داری کامنت بازی می کنی؟ و ماجرا ختم به خیر شد. راستش این موضوع را چند بار از رفقای شفیق و رقبای عزیز شنیده ام که تو مگر کار و زندگی نداری که این همه می نویسی و اصلا این همه وقت را از کجا می آوری. گفتم شاید بد نباشد که برای روشن شدن اذهان توضیح مختصری بدهم. ۱) آن هایی که من را می شناسند می دانند که اصولا تند تند راه می روم و می خورم و حرف می زنم و البته می نویسم. چون باور نمی کنید نمی گویم که نوشتن هر مطلب چه قدر از من وقت می گیرد (در واقع نمی گیرد). این زمان غیر از زمان لازم برای فکر کردن (فکر؟ آهان از اون جنبه!) راجع به مطالب است. خوش بختانه روزانه حدود یک ساعت پیاده راه می روم و فرصت کافی برای فکر کردن به تمامی مشکلات بشریت! را دارم. ۲) زندگی در وین بهره ور است و لذا یکی دو ساعتی که در تهران از من برای امور جاری صرف می شد تقریبا به صفر می رسد. این جا نه در صف بانک و نان می ایستم و نه برای کار اداری باید ساعت ها علاف شوم و نه در مراسم های اجتماعی-خانوادگی شرکت می کنم. کار حرفه ای هم که مثل ایران ندارم که بخواهم با اشتیاق از این جلسه به آن یکی بروم و برایش پرزنتیشن درست کنم و گزارش بنویسم. از این حیث...ادامه مطلب ...
  • تجارت آپشن

    مازیار یوسفی زاد از دوستان قدیمی من الان در کانادا ساکن شده است شرکتی تاسیس کرده که روی بحث تجارت حق خرید (آپشن) فعالیت می کند و الان هم در تهران کارگاهی در این زمینه برگزار می کند. هفته قبل چند سمینار رایگان داشتند که من دوست داشتم خبرش را بدهم تا اگر دوست داشتید شرکت کنید که متاسفانه این جا خراب شد. به هر حال این لینک شرکتشان است که می توانید اطلاعات تکمیلی را از آن جا دریافت کرده و در صورت تمایل ثبت نام کنید. الان دیدم مازیار اسلایدهای پیش سمینارها را هم این جا گذاشته که می توانید آن را مطالعه کنید. بحث آپشن یکی از اجزای کلیدی موضوع مهندسی مالی و بازارهای مالی است که متاسفانه هنوز در ایران شکل نگرفته است و باید راجع به آن کار شود.
  • مغالطه قیمت بنزین و دست مزد

    ظاهرا این جا بعد از چند روز درست شد. امروز یک مقاله از من در سایت الف چاپ شد که آقای محسن مهدیان هم نقدی بر آن نوشته است و کنار نوشته اصلی چاپ شده است. به نظر من نوشته آقای مهدیان دارای ایرادهای اساسی است که باید در دور بعدی به آن ها پاسخ دهم.
  • زنگ تفریح: تغذیه سالم

    فکر کنم حوصله همه از دست این بحث های اقتصادی سر رفته است. پس به تر است زنگ تفریح بدهیم و به بحث شیرین شکم بپردازیم. الان نزدیک دو ماه است که برنامه غذایی ام را تغییر داده ام. چند قلم ماده غذایی مثل برنج و نان سفید و ماکارونی و روغن و کره و گوشت قرمز و تخم مرغ و شیرینی و شکلات و بستنی و کباب ترکی و پیتزا و مک دونالد و نوشابه و ماء الشعیر را تقریبا به طور کامل حذف کرده ام (هفته ای یک وعده به خودم مرخصی برای غذای ایرانی می دهم). چای سیاه را با چای سبز جای گزین کرده ام و قهوه را دارم حذف می کنم. صبحانه فقط نان سیاه و پنیر کم چرب و گوجه و فلفل می خورم. ناهار هر روز یک ظرف سالاد با یک چیزی کنار آن (پنیر، ماهی، مرغ آب پز) و شام هم چیزی در مایه های عدسی یا خوراک سبزیجات. در همین مدت حدود ۵ کیلو وزن کم کرده ام. از آن مهم تر این که دو ماه است که دیگر بعد از غذا خوابم نمی گیرد و کسل نمی شوم و احساس سنگینی نمی کنم. خلاصه از سیستم تغذیه جدیدم که ایده آن را از طبقه بندی سه گانه یوگا گرفتم حسابی راضی هستم و کاملا هم به آن عادت کرده ام. رمز موفقیت این سیستم غذایی جدید که کالری ورودی ام را روزانه تقریبا ۱۵۰۰ واحد کم تر کرده و ورودی کلسترولم را تقریبا به صفر رسانده وجود محیط تشویق کننده است. هر روز ظهر به یکی از این سوپرمارکت ها می روم و صاف می روم سراغ قفسه مورد علاقه ام که انواع غذاهای این طوری را دارد. از انواع سالادهای بسته بندی شده گرفته تا خلال هویج و ترب با سس ماست و مخلوط گوجه و خیار و پنیر...ادامه مطلب ...
  • فرهنگ؟

    حمید بوستانی مقاله جالبی در رستاک نوشت با عنوان “فرهنگ توضیح دهنده ای نادرست” و سعی کرد تا در مقابل این ایده (به باور من مخرب) رایج بین دوستان اقتصادخوان در ایران که در هر مساله ریز و درشتی وزن بسیار زیادی به متغیرهای غیرقابل کنترل و سنجش مثل فرهنگ و تاریخ می دهند موضوع را به چالش بکشد. من مخالف این نیستم که فرهنگ (خصوصا در شکل عرف روزمره) بلاخره روی سازماندهی فعالیت های اقتصادی تاثیر دارد (شکل برخورد هتل داران در ایتالیا تفاوت زیادی با همین برخورد در هلند و آلمان دارد) ولی مخالف این هستم که اولا این وزن را خیلی زیاد کنیم و ثانیا با ربط دادن بسیاری از مسایل به فرهنگ خیال خودمان را از تحلیل جزیی نگر و اقتصادی آن خلاص کنیم. یک بار سخن رانی آمده بود این جا و روی یک رفتار عجیب (عجله برای فروش سهام خوب و تاخیر برای فروش سهام بد) در بازار سهام مقاله ای ارائه می کرد. به طور معمول این موضوع در چارچوب مدل های فاینانس رفتاری بررسی می شود که در آن فرض عقلانیت کنار گذاشته می شود. با این همه این آدم در مقاله مفصلی مدل پیچیده ای مبتنی بر عدم تقارن اطلاعاتی و تعادل انتظارات عقلانی ساخته بود و در آن ماجرا را تا حد قابل قبولی توضیح داده بود. اولش هم حرف جالبی زد. گفت ما باید به جای این که همان اول فرض عقلانیت را رها کنیم و با توجیه های رفتاری خودمان را خلاص کنیم اول تا می توانیم فرض عقلانیت را روی مساله اعمال کنیم و عرق بریزیم و دنبال جواب بگردیم و بعد اگر دیدیم نمی شود کاری کرد سراغ تحلیل های دیگر برویم. محمدرضا فرهادی پور در وبلاگش خاطره ای از رفتار بد کارکنان بانک خصوصی نوشته است. این خاطره ای است که هر کدام از ما...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها