• چند لینک

    ۱)کسی از دوستان از پاریس یا مونیخ این جا را می خواند؟ ما فردا برای چند روز عازم این دو شهر هستیم و خوش حال می شوم اگر کسی از دوستان فرصت و علاقه داشت گپی با هم در یکی از کافه های شهر بزنیم. ۲) دانشگاه وین یک برنامه دکترای جدید در حوزه مسایل کاربردی اقتصاد راه اندازی کرده است که دنیس مولر معروف هم جزو هیات علمی برنامه است. اگر علاقه مند هستید سایتشان را ببینید و درخواست بفرستید. ۳) از طریق پیام های دوستان متوجه شدم که مجله اینترنتی هفت سنگ یک لیوان چای داغ را به عنوان وبلاگ برتر سال در حوزه سیاسی اجتماعی انتخاب کرده است. از لطف دوستان خصوصا شخص مصطفی قوانلو ممنونم. جعفر خیرخواهان عزیز هم که جدیدا نوشتن را از سر گرفته است تذکری در این رابطه به صاحب چای داغ داده است. ۴) نمی دانم با سایت اینومیکز آشنا هستید یا نه؟ سایت بسیار مفیدی برای دنبال کردن اتفاقات در حوزه اقتصاد است. از مفیدترین قسمت هایش برای ما یکی بخش شغل ها است که بیش تر دانشگاه های اروپایی اطلاعیه پذیرش دانشجوی خود را به آن جا ارسال می کنند و دیگری هم بخش کنفرانس ها. می توانید عضو ایمیل لیستشان شوید و خبر تمامی فرصت های شغلی و سمینارهای جدید را هر هفته دریافت کنید.
  • اندازه دولت در ایران

    احمد سیف عزیز مطلبی درباره اندازه دولت در کشورهای مختلف نوشته و با استناد به آمار نشان داده که سهم دولت از تولید ناخالص ملی (۱۴%) بسیار کم تر از متوسط کشورهای توسعه یافته است و لذا مدعی شده که طرف داران کوچک سازی دولت در ایران در واقع بر اساس داده های فرضی غلط راجع به این موضوع صحبت می کنند و آدرس اشتباه می دهند. چند نکته در این رابطه مهم است: ۱) آن ۱۴% فقط بودجه جاری دولت ایران است. بخش مهمی از فعالیت های دولت در ایران در قالب دخالت های مستقیم در اقتصاد از طریق سهام داری شرکت های اقتصادی است که در آن ۱۴% لحاظ نشده است. اگر فهرست ۱۰۰ شرکت برتر ایرانی را ببینید ملاحظه می کنید که غیر از چند مورد معدود سهام بقیه شرکت ها یا به دولت و یا به نهادهای بخش عمومی تحت سلطه دولت (مثل سازمان تامین اجتماعی) تعلق دارد. اگر این رقم را اضافه کنید آن وقت آن ۱۴% ما ممکن است به رقم های خیلی بالاتری برسد و وضعیت نسبی ما و بقیه کشورها معکوس شود. برای این که حس به تری پیدا کنید توجه کنید که جمع فروش سازمان گسترش، سازمان صنایع معدنی، شرکت پتروشیمی و چند بانک بزرگ دولتی به تنهایی تقریبا معادل ۱۵% تولید ناخالص ملی ایران است. ۲) در این که اندازه ظاهری دولت در ایران (با شاخص سهم از تولید ناخالص ملی) و بسیاری از کشورهای در حال توسعه پایین تر از کشورهای توسعه یافته است شکی نیست. در یک تحقیقی که من خودم انجام دادم این رقم برای گروه منتخب کشورهای در حال توسعه حدود ۲۲% و برای کشورهای توسعه یافته اروپایی بالای ۴۰% به دست آمد. با این همه این عددها نباید ما را گول بزند. در واقع اگر بخواهیم دقیق صحبت کنیم – و به سوال احمد سیف...ادامه مطلب ...
  • رستاک

    رستاک ویژه نامه عید منتشر کرده است. من هم مطلبی در مورد رابطه تورم و نابرابری نوشته ام.
  • تعطیلات عید

    این روزها این قدر سرم شلوغ شده که تقریبا حساب عید هم از دستم در رفته است. حس و حال پارسال را هم نداشتم که لااقل بهارانه بنویسم. به هر حال تبریک من را با کمی تاخیر بپذیرید. نوشتن این وبلاگ در سال قبل هم مثل دو سال قبل از آن فرصت خیلی خوبی برای آموختن از نظرات دوستان را فراهم آورد و لذا باید تشکر عمیق خودم را از این بابت ابراز کنم. مطابق یک سنت حسنه هم اگر در بین بحث ها توهینی به کسی شد و نابردباری یا تعصب نظری نشان داده شد عذرخواهی می کنم و امیدوارم بحث های وبلاگی متفاوت از روابط شخصی در نظر گرفته شود. اگر ایران بودیم و دید و بازدید می رفتیم یک موضوع تکراری – غیر از خوردن زورکی پرتقال و سیب – بحث در مورد طولانی بودن تعطیلات نوروزی در ایران و این که این موضوع چه قدر باعث عقب ماندگی ما است و الخ می بود. من راستش خیلی با این تصور موافق نیستم. اطلاعاتم از کشورهای دیگر دقیق نیست ولی حداقل می توانم راجع به اتریش نظر دقیق بدهم. البته باید تذکر بدهم که اتریش در بین کشورهای اروپایی کشور نسبتا پر تعطیلاتی است ولی این موضوع باعث نشده که خیلی عقب مانده باشد. ضمن این که قاعدتا آمار تعطیلات مراکز آموزشی که من به عنوان شاخص مقایسه استفاده می کنم نباید در بین کشورهای اروپایی تفاوت زیادی داشته باشد. ترم تحصیلی این جا از اوایل اکتبر (نیمه اول آبان) شروع می شود و ۲۴ دسامبر (اوایل دی) تعطیلات شروع شده و عملا تا هفته دوم ژانویه ادامه می یابد. (این خودش حدود دو هفته تعطیلی است). امتحانات اوایل ژانویه برگزار می شود و بعد از آن تعطیلات بین ترم یا هفته اسکی (متناسب با فشرده بودن برنامه تحصیلی) شروع می شود که مدتش بین دو هفته...ادامه مطلب ...
  • رای استراتژیک

    رای استراتژیک (یا با کمی اغماض رای غیر صادقانه) زمانی است که یک فرد یا گروه در می یابد که رای دادن به گزینه مطلوب خودش و افزایش شانس او برای برنده شدن نهایتا به ضررش تمام خواهد شد. لذا فرد به گزینه های دیگری رای می دهد که لزوما انتخاب اول او نیست و به معنای دیگر ترجیحات خود را صادقانه ابراز نمی کند. این اتفاق معمولا در رای گیری بین چند گزینه که در آن برخی گزینه ها حذف شده و رای گیری تکرار می شود می تواند بیفتد. یک مثال کاملا عینی آن در دنیای سیاست در انتخاب ریاست جمهوری فنلاند در سال ۱۹۵۶ رخ داده است. در این سال چهار حزب کمونیست و سوسیالیست و محافظه کار و نهایتا حزب کشاورزان باید از بین سه کاندیدا یکی را به ریاست جمهوری انتخاب می کردند. ترجیحات احزاب طوری بود که اگر کمونیست ها به کاندیدای مورد علاقه خود (ککونن) رای می دادند این فرد با نفر مورد علاقه محافظه کاران (و ترجیح دوم سوسیالیست ها) به دور دوم می رفتند و چون تمام طرف داران کاندیدای سوم به شدت با ککونن مخالف بودند تمام رای های او هم به نفر دوم می رسید و نهایتا کاندیدای کمونیست ها شکست خورده و کسی که کم ترین اولویت را برای آن ها داشت انتخاب می شد. کمونیست ها چون دارای انضباط حزبی قوی بودند و ضمنا ترجیحات بقیه احزاب را هم می شناختند بخشی از رای خود را به جای کاندیدای اول خود به نفر بعدی دادند به گونه ای که نفر مورد نظر خودشان و این نفر به دور دوم برسند. در دور دوم رای خود را از آن فرد قبلی برگردانده و به کاندیدای اصلی خود دادند و به این ترتیب او رییس جمهور فنلاند شد.
  • یک سی چهل سالی طول کشید تا جامعه ما تا حدی قانع شد که سرمایه دار بودن و ثروت داشتن و پیمان کاری و کارخانه داری و کارآفرینی و الخ چیز بدی نیست و موتور رشد اقتصادی جامعه همین آدم ها هستند. ظاهرا باید همین قدر یا شاید هم بیش تر وقت و انرژی صرف کنیم تا به “روشن فکران اصولا مخالف” جامعه مان حالی کنیم که نفس بودن در یا مرتبط بودن با قدرت الزاما چیز بدی نیست و تجربه جوامع نشان داده که راه رشد و اصلاح جز از مسیر پیوند قدرت و تکنوکراسی مسوولانه نمی گذرد. ضمنا این را هم باید اضافه کرد که مسوولانه کار کردن و سالم ماندن در فضای قدرت خیلی شاق تر از بیرون گود نشستن و حرف های جذاب توخالی زدن است.
  • انتخاب اجتماعی و تئوری امکان ناپذیری آرو

    معمولا وقتی راجع به دموکراسی صحبت می شود ذهن ها فورا متمایل به جنبه نرماتیو مساله می شود و جنبه های فنی مساله کم تر مورد توجه قرار می گیرد. انتخاب اجتماعی (Social Choice) با استفاده از مفاهیمی که در تئوری تصمیم و بقیه حوزه های اقتصاد توسعه داده شده است روی کردی مثبته (Positive) به مقوله تصمیم گیری جمعی را در پیش می گیرد و خلاءهای مهمی را در این فرآیند نشان می دهد. انتخاب اجتماعی با این مقدمه شروع می کند که برای رسیدن به یک تصمیم جمعی از بین چندین گزینه یک روش استاندارد وجود ندارد. ما معمولا با روش رای گیری اکثریتی که در سیستم های انتخابات سیاسی استفاده می شود آشنا هستیم ولی در واقع این فقط یک روش است و انواع و اقسام روش های دیگر را می توان تصور کرد – مثلا شماره دادن به گزینه ها بر حسب اولویت و جمع شماره ها یا مقایسه دو به دو گزینه ها – که ممکن در همان تصمیم خاص منجر به نتایج کاملا متفاوتی شود. در قدم بعدی قضایای مهمی در انتخاب اجتماعی نشان می دهند که اگر چند شرط پایه برای ارزیابی روش های مختلف رای گیری قایل شویم “هیچ” روش رای گیری گروهی قادر نیست همه این شروط را به طور هم زمان برآورده سازد. تئوری امکان ناپذیری ارو یکی از قدیمی ترین و مهم ترین این قضایا است. خلاصه یکی از سه نسخه این قضیه این است که اگر شروط زیر را قایل شویم: ۱) عدم وجود دیکتاتوری: یعنی این که این طور نباشد که فقط یک نفر در جمع تصمیم گیرنده باشد و نتیجه تصمیم گروهی همیشه مطابق با علایق او باشد. ۲) خاصیت پارتو: اگر همه افراد به یک گزینه رای دادند آن گزینه انتخاب شود. ۳) استقلال از گزینه های غیرمرتبط: اگر روش ما نهایتا بگوید که جمع...ادامه مطلب ...
  • سایمون فریزر

    بررسی ها تمام شد. سایمون فریبزر به طور مطلق بر همه گزینه های اروپایی که داشتم غلبه کرد. تصمیمم را گرفتم و پیش نهاد پذیرش را تایید کردم. دلایلی که به این تصمیم رسیدم هم این ها بود: ۱) سرعت رشد سایمون فریزر در سال های اخیر خیلی بالا بوده است. رنکش خیلی بالا نیست ولی در همین یکی دو سال بیش از ده نفر استاد جدید از دانشگاه های خوب جذب کرده و تقریبا با هر کس که صحبت کردم معتقد بود که آن جا به زودی اعتبار بالایی کسب می کند. ۲) درس های سال اول را لازم نیست بگذرانم. این طوری یک سال را صرفه جویی می کنم و این دو سالی هم که خوانده ام هدر نمی رود. ۳) یکی از به ترین استادانش که در کار خودش آدم معروفی است و ارتباطات گسترده ای دارد من را می شناسد و من هم سبک کارش را بسیار دوست دارم پیش نهاد داده که از بدو ورود دست یارش شوم. ۴) در حوزه های کاربردی و مورد علاقه من به اندازه کافی آدم دارد از جمله در حوزه متدولوژی و تاریخ اقتصاد و حوزه اقتصاد منابع. ۵) پولش بد نیست. شهرش هم بد نیست. نکته منفی بزرگش این است که ممکن است لازم باشد مدتی دور از هم زندگی کنیم. ولی کاریش نمی شود کرد. به قول محسن نامجو “جبر جغرافیایی” است. رفقای ساکن ونکوور هم شهری جدید نمی خواهید؟ (البته اگر ویزا بدهند).
  • اقتصاد فن آوری

    برای خودم خوش حال بودم که از یک جایی که به علایق و قد و قواره من بخورد پذیرش گرفته ام و داشتم کارهایم را می کردم که برای ویزای کانادا اقدام کنم که یک دفعه امروز نامه پذیرش همراه با بورسیه این جا همه برنامه هایم را ریخت بهم. راستش چون فکر می کردم که از آن جا پذیرش نمی گیرم کلا بی خیالش شده بودم و فکر می کردم بروم همان کانادا. ولی حالا بین دو گزینه گیر کرده ام. سه تا از جاهایی که پذیرش گرفته ام برنامه اقتصاد به شیوه معمول است و جاهای نسبتا خوبی هم هستند که اگر آن جا خوب درس بخوانم بعدا احتمالا می توانم در یک دانشگاه اروپایی یا یک دانشگاه لایه سه آمریکای شمالی کار آکادمیک گیر بیاورم. از این طرف این موسسه ای که امروز پذیرشش آمد کمی وضعیت خاصی دارد. اسم برنامه اش هست “اقتصاد تحولات فن آوری” و موسسه مشترکی است بین سازمان ملل و دانشکده اقتصاد ماستریخت. هر دو سال یک بار ده نفر بر می دارد و مدرکش را هم دانشگاه ماستریخت می دهد. ظاهرا در حوزه خودش هم جای مطرحی است. برنامه دروسش هم کاملا روی مدل های رشد درون زا و پویایی تحولات فن آوری متمرکز است. فضایش نیمی آکادمیک – نیمی حرفه ای است و بیش تر به درد این می خورد که آدم بعد از فارغ التحصیل شدن به سازمان های بین المللی و جاهای مشابه آن بپیوندد. دلم این جا را بیش تر دوست دارد چون هم فضای کاربردی دارد و هم متمرکز روی مباحث توسعه از زاویه مدل های اقتصاد خرد است. از این طرف اشکالش این است که شانس یافتن کار آکادمیک بعد از فارغ التحصیلی کم تر می شود. تا یکی دو هفته دیگر باید تکلیفم را معلوم کنم و الان بدجوری سر دو راهی گیر کرده...ادامه مطلب ...
  • این کاغذ پاره

    اثبات قضیه و حل مساله برای من تا حد زیادی مثل شعر گفتن شاعران است. اگر یک ورقه سفید و تمیز جلویم بگذارم و مداد را تیز کنم و یک لیوان چای شکلات پهلو هم برایم خودم بریزم و بنشینم پای مقاله ام تقریبا هیچ کار خاصی انجام نمی دهم و فقط دانسته های قبلی مغزم را روی کاغذ خالی می کنم و دور خودم می چرخم. در عوض موقعیت های عجیب و غریبی مثل اتوبوس در حال حرکت و مهمانی شلوغی که حوصله ام را سر ببرد و انواع صف های مختلف برایم به ترین وضعیت برای کار روی اثبات های ریاضی و مسایل مفهومی است. تقریبا تمام قضایای مقاله ام را در چنین وضعیت هایی اثبات کرده بودم و فقط آخریش مانده بود که از صبح هیچ کاری نتوانسته بودم برایش بکنم. عصر رفتم دکتر و یک مجموعه داستان کوتاه با خودم بردم که زود تمام شد و من هنوز منتظر نوبتم بودم. حوصله ام که سر رفت کمی جیب هایم را گشتم و دیدم یک خودکار و یک تکه کاغذ پرینت شده دارم. شروع کردم در حاشیه های کاغذ با مساله ور رفتن و یک دفعه اثبات پیدا شد و پرونده این مقاله بسته شد. البته انصافا نقش کاغذ را هم نباید دست کم گرفت. مطمئنم که اگر یک کاغذ سفید آ چهار داشتم کاری از پیش نمی بردم ولی چون کاغذ پرینت شده بود و مجبور بودم روی گوشه ها و جاهای خالی کار کنم جواب پیدا شد. حالا نکته جالب این است که اگر مثلا فردا که دیدم مقاله دیگری پیش نمی رود عمدا بروم مثلا در صف دیگری منتظر شوم مطمئنم که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. شهود مساله فقط موقعی می آید که کاملا پاک پاخته باشی یعنی اصلا و ابدا موقع حرکت از خانه نیتی برای کار روی مساله نداشته باشی و به...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها