• حراج پول

    به این بازی فکر کنید و اگر چند نفر بودید اجرایش کنید. یک هزار تومانی را به حراج می گذاریم و مثل همیشه آن را به کسی که بیش ترین قیمت را پیش نهاد بدهد می دهیم. منتها این بازی یک فرق کوچک با حراج های دیگر هم دارد و آن این که کسی که دوم می شود هم باید آخرین قیمت پیش نهادی خودش را بپردازد و البته چیزی هم دریافت نمی کند. فراموش نکنید که مثل هر حراج دیگری هر کسی که می خواهد قیمت جدید پیش نهاد بدهد باید رقمی بیش تر از بالاترین قیمت قبلی را پیش نهاد بدهد. فرض کنید بازی را شروع می کنیم. نفر اول مثلا قیمت صد تومان را پیش نهاد می دهد و پیش خودش فکر می کند که اگر ببرد ۹۰۰ تومان سود کرده است. طبیعی است که خروجی بازی در این نقطه در تعادل نخواهد بود. نفر بعدی احتمالا می گوید دویست تومان و سعی می کند ۸۰۰ تومان سود ببرد و همین طور قیمت ها بالا می رود تا به نزدیک هزار تومان برسد (تا وقتی قیمت کم تر از هزار تومان است هم چنان سود برنده شدن مثبت است). وقتی به هزار نزدیک بشویم سود رفته رفته کم تر می شود و احتمالا تمایل برای بالا بردن قیمت کم تر است ولی یک موضوع مهم را فراموش نکنید: نفر دوم باید آخرین قیمتی که گفته را بدهد (مثلا ۹۰۰ تومان) و چیزی هم دریافت نکند. در این شرایط هر کس که اول شود سود خیلی مختصری می برد و نفر دوم زیان هنگفتی می کند. پس جنگ بسیار سختی بین دو نفر اول و دوم در می گیرد. هر کدام سعی می کند چند تومانی به قیمت نفر قبلی اضافه کند تا از دوم شدن خودش جلوگیری کند و این زنجیره تا وقتی که یک نفر جیبش...ادامه مطلب ...
  • Exapnsion Economics

    آقا ببخشید من زبانم ضعیف است و نمی‌توانم بفهمم اقتصاد با گرایش Expansion یعنی چه؟ اقتصاد با گرایش Science هم همین طور! نقش Guide در پایان‌نامه فوق‌لیسانس و دکترا را هم نمی‌فهمم. به نظرتان کسی که این صفحه انگلیسی پایان‌نامه‌های دانش‌کده اقتصاد دانش‌گاه تهران را تهیه کرده منظورش کلمه‌های دیگری مثل Development Economics , Theoritical Economics and Supervisor بوده؟ راستی بچه‌های گروه بلاگ ساینس دانش‌گاه شریف یک تحقیق در مورد وبلاگ‌های فارسی انجام می‌دهند. این‌جا پرسش‌نامه‌شان را گذاشته‌اند و از شما دعوت می‌کنند چند ثانیه وقت صرف کنید و به دو سه سوال پاسخ دهید.
  • نقدشوندگی و آدم بدبین

    حس عمومی ما می گوید که اگر در مقابل دو گزینه سرمایه‌گذاری با بازده یک‌سان ولی قابلیت نقدشوندگی متفاوت قرار گرفتیم آن را که نقدشوندگی بالاتری دارد انتخاب کنیم. مثالش می تواند دو پروژه سرمایه گذاری مسکن باشد که در اولی هر زمان که بخواهیم می توانیم پولمان را بیرون بکشیم و سود تا آن جا را بگیریم و برویم پی کارمان ولی دومی ما را مجبور می کند که تا آخر دوره مقرر صبر کنیم و اگر خواستیم وسط کار برویم جریمه سنگینی بپردازیم. اگر سود مورد انتظار دو پروژه در آخر دوره یک‌سان باشد قاعدتا اولی را به دومی ترجیح می دهیم. حالا قضیه ناسازگاری دینامیکی را که قبلا بحث کردیم به یاد بیاورید. فردی با این شکل از رفتار – که البته ممکن است خیلی از ما ها را شامل شود – خصوصا با شکل رایج آن یعنی تنزیل هیپربولیک ترجیحاتش در مورد پروژه سرمایه گذاری قبل از شروع سرمایه گذاری و در حین آن متفاوت خواهد بود. یعنی ممکن است در ابتدا خیلی عاقلانه تصمیم بگیرد که مقدار مشخصی پول را برای مدت معینی در این پروژه بگذارد ولی بعد از یکی دو سال به خودش بگوید بی‌خیال! بگذار پول را پس بگیریم و با آن کار دیگری کنیم یا حتی آن را خرج کنیم. ماجرا جالب تر می شود اگر فرد خود را بشناسد و بداند که آیا بدبین است یا خوش‌بین. پیش‌رفت کار هر سرمایه گذاری با دریافت اطلاعات و اخبار جدیدی از آن هم‌راه است. فرد بدبین به اطلاعات بد و منفی واکنش شدیدی نشان می دهد و انتظارش از سود آینده پروژه را متناسب با آن پایین می آورد. اگر شما یک فرد بدبین باشید و در عین حال ترجیحات ناسازگار داشته باشید در نقطه شروع می دانید که به محض دریافت اخبار بد تمایلش برای خروج از سرمایه گذاری بالا خواهد...ادامه مطلب ...
  • سرنوشت وبلاگ

    هفته قبل از یکی از دوستانم ایمیلی دریافت کردم که گفته بود از امروز دیگر وبلاگم را نمی خواند چون به قول خودش به علت دوری از فضای عمومی ایران دچار “سندرم ناشی از تنهایی” شده ام و نوشته هایم خیلی انتزاعی است. این سندرم تنهایی و تاثیر بودن در فضای ایران برای درک عمیق تر مسایل را به خوبی می فهمم و لذا از همان موقع به این نکته فکر می کنم. امروز در حالی که داشتم به آن ایمیل قبلی فکر می کردم از یک دوست قدیمی دیگر ایمیلی دریافت کردم که هشدار می داد ممکن است به بیماری غلبه تولید خروجی بر یادگرفتن مبتلا شده باشم. فکر می کنم بی راه نمی گویند و هر دو در یک موضوع مشترک بودند: این که تحلیل هایی که راجع به ایران می نویسم پخته نیست. از طرف دیگر خودم از مدتی قبل داشتم فکر می کردم که باید یک جایی حتی به قیمت کاهش قابل توجه در تعداد مخاطبین روند فعلی را متوقف کنم و شکل دیگری به وبلاگ بدهم. چند وقت پیش ها دوست بلاگری ازم خواست که در یکی از برنامه های مصاحبه – میزگرد وبلاگ نویسان شرکت کنم و من با وجود علاقه زیاد به او عذرخواهی کردم و گفتم ترجیح می دهم این کار را نکنم. دلیلش را هم برایش شرح دادم و گفتم که خودم را “وبلاگ نویس” نمی دانم. وبلاگ نویسی برای من یک فعالیت حرفه ای نیست و تنها ابزاری برای پر کردن “تنهایی معنوی” است که قبلا ازش صحبت کرده ام (نوشتن در رستاک در مقابل یک فعالیت حرفه ای برایم به حساب می آید). من دارم درسم را می خوانم و مدت ها است که هیچ کاری جز درس خواندن ندارم و البته توان جسمی و ذهنی ام بهم اجازه نمی دهد که روزانه بیش از مقدار مشخصی روی کار...ادامه مطلب ...
  • بازهم قیمت گوجه

    نمی دانم شما هم این تجربه را داشته اید یا نه ولی به هر حال من در ایران بارها با این تصور مواجه شده ام که مردم فکر می کنند تفاوت بین قیمت خرده فروشی اجناس در فروش گاه های مختلف جز همان پدیده های مختص ایران است و هیچ جای دنیا چنین پدیده ای مشاهده نمی شود. مضاف بر این که تصورات گنگی هم از خاطراتی که این و آن از زمان حضورشان در خارج نقل می کنند دارم که مثلا می گویند آقا هر جا می رفتی قیمت فلان چیز دقیقا همان قدر بود و نه یک سنت این طرف و آن طرف. ریشه این توقع برای یک سان بودن قیمت احتمالا می تواند از دو چیز ناشی شود. یا مردم ایران در عمق وجودشان خیلی کمونیست هستند و فکر می کنند که دولت باید بیاید و برچسب قیمت نارنگی و پنیر را در همه بقالی ها کنترل کند و اگر کسی از قیمت مصوب تخلف کرد گردنش را بزند و یا بر عکس همه عمیقا به تئوری های اولیه کتاب های درسی مقدماتی اقتصاد باور دارند و فکر می کنند که به علت وجود بازارهای رقابتی کامل و فقدان وجود اثرات فضایی و اقتصاد مقیاس و عدم تقارن اطلاعات و غیره قیمت همه چیز همه جا باید دقیقا یک سان باشد و گرنه گران فروش از بازار اخراج می شود. حالا با مبانی نظری این تفاوت قیمت کاری ندارم ولی به عنوان یک مورد تجربی باید بگویم وضع ما این جا از ایران هم خراب تر است. این جا حداقل پنج فروش گاه زنجیره ای بزرگ وجود دارد که عمده خریدهای مردم از آن جا صورت می گیرد. قیمت های این فروش گاه ها هم به طور کاملا مشخصی قانون خودش را دارد به طوری که یک جنس کاملا مشابه (مثلا تیغ ریش تراشی یا نان یا...ادامه مطلب ...
  • پیش گویی محقق کننده

    سعی کرده اید که روی تیرآهن های سقف یک خانه در حال ساخت که هنوز دیوارها و سقف هایش تکمیل نشده راه بروید؟ اگر مثل من امتحان کرده باشید می بینید که ترس از این که بیفتید باعث می شود که دلهره داشته باشید و همین گاهی اوقات باعث افتادن می شود. فردا که سقف آماده شود و خطر افتادن بر طرف شد می توانید رد همان تیرآهن قبلی را بگیرد و جست و خیز کنید و هرگز از تیرآهن آن طرف تر نیفتید. آیا باور داشته اید که یک امتحان بسیار مشکل است و قرار است امتحان را بیفتید و دقیقا به خاطر فشار ناشی از همین تصور امتحان را بیفتید؟ آیا تصور کرده اید که یک نفر آدم بدی است و به خاطر این تصورتان رفتارتان را با او عوض کرده اید و باعث شده اید واکنش بد نشان بدهد و سرانجام آدم بد بودنش به حقیقت بپیوندد؟ آیا گاهی فکر کرده اید که خیلی باهوش یا خیلی احمق هستید و اعتماد به نفس / تزلزل ناشی از این موضوع باعث تا دقیقا همان طور که فکر می کردید رفتار کنید؟ این مثال ها فراوان است و از آن به عنوان پیش گویی محقق کننده (Self Fulfilling Prophecy) یاد می شود. خاصیت این پیش گویی یا تصورها این است که در ابتدا اساسا حاوی اطلاعات نادرستی هستند ولی صرف باور اولیه به این اطلاعات نادرست باعث می شود تا در سیستم تحولاتی اتفاق بیفتد که همان اطلاعات نادرست اولیه را در واقعیت محقق کند. بروز چنین باورهایی در سیستم ها باعث می شوند تا سیستم از یک تعادل به تعادل دیگری منتقل شود. ما می دانیم که سیستم های اقتصادی – اجتماعی دارای تعادل های چندگانه هستند و با خارج شدن از یک تعادل نهایتا در تعادل دیگری قرار می گیرند. تذکر این نکته هم بد نیست که...ادامه مطلب ...
  • سندرم ان.جی.او بازی

    تجربه مختصری در کار کردن با ان.جی.او ها و نهادهای بین المللی دارم. تجربه ام می گویم که ان.جی.او ها به دو گروه اصلی تقسیم می شوند: آن هایی که کار می کنند و آن هایی که حرف می زنند. آن هایی که حرف می زنند بعد از مدتی دچار یک سندروم می شوند که فکر می کنند این حرف ها و بیانیه ها و کنوانسیون ها واقعا تاثیری به حال دنیا دارد. غافل از این که دنیا هم به دو بخش اصلی تقسیم می شود: بخش حقیقی و بخش مجازی. بخش حقیقی امور را پیش می برد و بخش مجازی در دنیای خودش محکوم می کند و توصیه می کند و گردهمایی می گذارد و خلاصه دنیای شیرین خودش را دارد. امروز دیدم خانم عبادی گفته که به سازمان ملل متحد پیشنهاد کرده کنوانسیون جدیدی را تنظیم کند که در صورت تصویب آن کشورهای امضاء کننده، اجازه ندارند بیش از بودجه بهداشت و آموزش برای مصارف نظامی خود هزینه کنند و همچنین بدهی های آن دسته از کشورهایی که ارتش خود را منحل می کنند بخشوده شود. این همان دنیای مجازی است که فکر می کند اگر کشوری فرضا این کنوانسیون را امضاء کرد در بخش حقیقی می اید و بودجه نظامی اش را شفاف می کند تا بقیه بدانند که بیش از بهداشت و آموزش برای مصارف نظامی خرج کرده است و جلویش را بگیرند. ضمنا خانم عبادی فراموش کرده که اولا هیچ کشوری ارتش خود را منحل نمی کند و ثانیا بدهی ها متعلق به سازمان ملل نیست که آن ها را ببخشد. این بدهی ها یک سری صاحب دیگر هم دارد. من مدت ها است به نتیجه ای که باید برسم رسیده ام. اگر می خواهید تغییر مثبتی ایجاد کنید باید در بخش حقیقی نفوذ کنید. در بخش مجازی البته شادتر و “کول تر” خواهید بود...ادامه مطلب ...
  • خوراک مرغ استعلایی

    این یکی از تجارب من برای پختن غذای رژیمی لذیذ است. اسم این غذا مرغ استعلایی* است که البته در برخی موارد مرغ ویتگنشتاینی (در مقابل مرغ پوپری) هم خوانده می شود. احتمالا در منزل یا خوابگاه پلوپز دارید و احتمالا پلوپزتان از این قطعات فلزی که برای بخارپز است دارد. ابتدا مقدار قابل توجهی سیر درشت را پوست بکنید (نگران بوی سیر نباشید. سیر بخارپز بو ندارد) و روی سوراخ های صفحه فلزی بچینید. لایه بعدی را از حلقه های پیاز بچینید و وسط آن بال مرغ به مقدار دل خواه گذاشته و مابقی فضا را با سیب زمینی و هویج پوست کنده و بادمجان پوست نکنده پر کنید. ظرف پلوپز را تا میزان ۴۰% با آب پر کنید و به آن نمک و فلفل و در صورت تمایل آب لیموی تازه اضافه کنید. اگر علاقه مند هستید می توانید کمی سبزی معطر هم به آب اضافه کنید. نهایتا به مخلوط بالای سینی نمک و فلفل و در صورت تمایل کمی روغن زیتون اضافه کنید. در پلوپز را بسته و آن را روشن کنید و بگذارید یک ساعت و نیم تا دو ساعت بخار کند. غذا آماده است. در قسمت پایین هم سوپ بسیار خوش مزه رقیق (Clear Soup) تشکیل شده است. کافی است کمی از سیرهای بالای صفحه را در آن خرد کنید تا خوش مزه تر شود. اگر علاقه داشتید مقداری سیب زمینی و هویج را هم می توانید داخل آن له کنید. این غذا کالری قابل قبولی دارد و زحمت تهیه آن هم خیلی کم است. می توانید به جای بال مرغ از سینه مرغ هم استفاده کنید ولی سوپ پایین به اندازه سابق غلیظ و خوش مزه نخواهد شد. * استعلایی به دلیل صعود مرغ به بالای پلوپز به این غذا اطلاق می شود. دلیل اطلاق نام ویتنگشتاین هنوز کاملا روشن نیست.
  • زنان در اقتصاد

    اقتصاد یکی از مردانه ترین حوزه های علمی در دنیا است و سهم زنان در آن بسیار اندک است. طبعا آمارها برای کشورهای مختلف کمی تفاوت می کند ولی مطالعات مختلف یک واقعیت مشترک را نشان می دهند. زنان در برنامه های لیسانس اقتصاد حضور تقریبا قابل قبولی دارند (چیزی بین ۳۰ تا ۴۰) درصد ولی این رقم وقتی به دوره دکترا می رسد نصف می شود و در لایه مشاغل آکادمیک به شدت افت می کند. مثلا این تحقیق نشان می دهد که فقط ۵% استادان اقتصاد در انگلیس زن هستند. این رقم در مورد مربیان اقتصاد به ۱۵% می رسد. مقاله دیگری موضوع را برای استرالیا بررسی کرده و به نتایج کمابیش مشابه رسیده است. بر اساس داده های این مقاله از بین ۶۶۰ نفر کارکنان دانشکده های اقتصاد بررسی شده فقط ۴ نفر استاد زن وجود دارد. نهایتا گزارش کمیته وضعیت زنان در اقتصاد می گوید که ۲۷% ورودی های دوره های دکترا و ۹% استادان اقتصاد در آمریکا را زنان تشکیل می دهند. تمامی این گزارش ها تاکید دارند که در مقایسه با متوسط حضور زنان در مشاغل آکادمیک اقتصاد وضعیت کاملا ضعیف تری را نشان می دهد. مثلا در استرالیا ۳۸% کارکنان علمی دانش گاه زن هستند ولی این رقم در اقتصاد به ۲۰% می رسد. چند فرضیه برای این ماجرا وجود دارد. فرضیه اول این است که چون زنان در ریاضیات ضعیف تر هستند در دور رقابت در اقتصاد کنار گذاشته می شوند. البته می شود به این حدس خدشه وارد کرد که با وجود نیاز یک سان به مهارت های ریاضی وضعیت زنان در مهندسی و ریاضیات و فیزیک از اقتصاد به تر است. فرض دوم ماجرا را به کم بود مدل های نقش (Role Model) زنانه در اقتصاد مربوط می داند و می گوید چون زنان موفق در اقتصاد به لحاظ تاریخی...ادامه مطلب ...
  • اقتصاد کلان جدید

    یک نفر نقل می کرد که وقتی دانش جو بوده ادوارد پرسکات که آن موقع هنوز خیلی معروف نشده بود و نوبل نبرده بود برای سخن رانی می رود دانش گاه شان. می گفت یکی دو دقیقه این ور و آن را نگاه کرد و بعد رفت روی تخته یک منحنی بی تفاوتی مطلوبیت کشید و با آن لحن خاص خودش گفت: هر تحلیل و مقاله اقتصادی حتما باید حداقل یک عدد از این منحنی ها را در داخل خودش داشته باشد. از دیشب دارم به این جمله ظاهرا ساده ولی عمیقا تاثیرگذار که علم اقتصاد را در دو دهه اخیر زیر و رو کرده فکر می کنم. اشاره پرسکات در واقع به بازنویسی اقتصاد کلان بر پایه های خرد است. ایران که بودم بر خلاف اقتصاد خرد به اقتصاد کلان هیچ علاقه ای نداشتم و آن را مبحثی غیرعمیق و کسالت بار می دانستم. دلیلش هم این بود که بر خلاف اقتصاد خرد که خیلی روشن بر پایه فردگرایی روش شناختی بنا شده بود و می توانستی چارچوب منظم بهینه سازی را در تک تک مسایل آن ببینی حس من این بود که اقتصاد کلان به مبحثی حفظی شبیه است که بر پایه یک سری اتحاد روی مفاهیم گنگ کار می کند. متاسفانه خیلی از کتاب های اقتصاد کلان موجود در بازار ایران همین تصویر کسالت بار از اقتصاد کلان را ارائه می کنند و به این خاطر من معمولا به کسانی که مشتاق مطالعه اقتصاد کلان هستند توصیه می کنند که با احتیاط به کتاب های ترجمه شده نگاه کنند. خوش بختانه بعدا که با اقتصاد کلان جدید و روی کردهایی مثل بهینه سازی دینامیکی و مدل های بین نسلی آشنا شدم این تصورم تغییر کرد و فهمیدم که مرز بین اقتصاد خرد و کلان کاملا فرو ریخته است و به قول یکی از اساتیدمان اقتصاد کلان چیزی...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها