• اقتصاد برای همه و پرسش‌نامه تاثیرات اجتماعی وبلاگ‌ها

    ۱) در تعطیلات فرصتی شد تا روی نسخه اولیه و پیش‌نویس کتاب کار کنم. هر چند بعد از آن سرم مجددا شلوغ شد و نتوانستم ادامه بدهم. گفتم قبل از این ‌که ادامه دهم نسخه اولیه را روی سایت بگذارم که شما هم بخوانید و به طور اساسی نقدش کنید. البته هنوز کتاب تا کامل شدن فاصله زیادی دارد. متنش هنوز اتصال منطقی لازم را ندارد، سوالات برخی بخش‌ها هنوز نهایی نشده است، نمودارها در داخل متن نیامده است، مشخصات کتاب‌شناختی کامل نیست، متن‌ها در بخشی قسمت‌ها بیش از حد طولانی است، برخی مباحث خوب باز نشده و الخ. از این گذشته شما ممکن است به نظرتان برسد که برخی مباحث بی‌فایده یا نامتناسب با مخاطب این کتاب است یا جای برخی مطالب دیگر خالی است یا برخی نتیجه‌گیری‌ها می‌تواند به‌تر شود و الخ. ممنون می‌شوم اگر نظراتتان و نقدهایتان را بگویید. ۲) محمدرضا واعظی از رفقای قدیمی است که الان در دانش‌گاه نوادا فوق لیسانس می‌خواند و مشغول نوشتن تز فوق لیسانسش است که در مورد تاثیرات اجتماعی وبلاگ‌ها است. پرسش‌نامه الکترونیکی‌شان در این آدرس قرار دارد. کمک بزرگی خواهد بود اگر به این آدرس سر بزنید و با صرف چند دقیقه وقت پرسش‌نامه را پر کنید. من از طرف رضا از شما تشکر می‌کنم. پ.ن ۱) یک نقد مشترک این بود که انگلیسی کلمات کلیدی را هم بیاورم. این موضوع را به کل فراموش کرده بودم و بسیار ممنونم بابت این تذکر.
  • نوستالِِژی

    به خودم می‌گویم نوستالژی‌ها را آسان به باد نده و خودم وسوسه می‌شوم که توصیه‌ام را زیر پا بگذارم. پارسال ناپرهیزی کردم و مجموعه آثار صمد را بعد از نزدیک به بیست سال دوباره خواندم و آن برج عاجی که از خواندن حریصانه تک‌تک‌ کتاب‌هایش در نه سالگی و ده سالگی ساخته شده بود برایم فرو ریخت. دی‌شب هم دو سه قسمتی از هزاردستان را دیدم (شاید بعد از پانزده سال) وحس کردم با آن شاه‌کاری که در ذهنم بود فاصله زیادی دارد. تصمیم برای حفظ یا نابودی آگاهانه نوستالژی یک جور انتخاب برای ماندن در ذهنیت کودکی و غوطه خوردن عمرانه در لذت آن یا شکستن بت‌های ذهنی و رو به رو شدن با حقیقت تلخ است. انتخاب دوم شاید به بالغ زیستن نزدیک‌تر باشد ولی بهایش رها کردن لذت مجانی است که می‌توانست تا آخر عمر به عنوان مخدر روح به کار برود. پ.ن: ممنونم از ساغر بانو. نیم‌فاصله‌ درست شد.
  • سرهمنوشتنکلمات

    من دانشی در باب زبان شناسی یا اصول نگارش ندارم ولی چون بارهای بار با کامنت های اعتراضی دوستان مواجه شده ام فقط توضیح می دهم که از چه نظری پیروی می کنم که کلمات را جدا می کنم. بر حسب آن چیزی که از بزرگان ماجرا آموخته ام اعتقاد دارم که هر قدر زبانی که استفاده می شود معنای روشن تری داشته باشد اندیشه مان روشن تر و دقیق تر خواهد بود. از روشنی زبان هم این را می فهمم که هر کلمه تا حد امکان به معنی دقیق و واقعی خود نزدیک باشد. کوروش علیانی سال ها قبل این مثال را برایم زد که سلام معنی مشخصی دارد (آرزوی سلامتی) ولی وقتی به کسی می گوییم “سلام” منظورمان این نیست که “من آرزو می کنم تو سلامت باشی” بل که فقط فقط یک چیزی می گوییم که به طرف احترام گذاشته باشیم. کلمه “سلام” این جا معنی واقعی خودش را به تدریج از دست داده است. این یک جور نابود کردن زبان است. به متن های راهنمایی و دبیرستان مراجعه کنیم. “دهقان” در واقع بوده ده گان یا دانشجو در واقع بوده دانش جوینده. همان طور که دهقان برای مان یک کلمه بسیط جلوه می کند “دانشجو” هم اگر سر هم نوشته شود فقط یک معنی قراردادی- ضمنی را منتقل خواهد کرد حال آن که اگر بنویسیم ” دانش جو ” به مخاطب گفته ایم که من دارم راجع به کسی صحبت می کنم که دانش می جوید. اگر بگویم “بیچارگی” چیزی در مایه های بدبختی و درد و این ها گفته ام ولی اگر بنویسم “بی چاره گی” یعنی وضعیتی که طرف در آن فاقد چاره است و لذا مثلا بی چاره گی از “بد بختی” متمایز می شود. تمایل شخصی من این است که در موقع نوشتن یا موقع سخن گفتن دقیق به این تفکیک معنایی...ادامه مطلب ...
  • اثرات منطقه ای جنوب خلیج فارس

    اثرات جغرافیایی در رشد اقتصادی موضوعی شناخته شده است. مجاورت یک منطقه با یک منطقه توسعه یافته تر باعث می شود تا منابعی مثل فن آوری به منطقه مجاور سرریز شود (مثلا از طریق تاسیس مراکز مونتاژ در مناطق کناری) و در مقابل نیروی کار منطقه کم تر توسعه یافته امکان حضور در بازار هم سایه گان توسعه یافته تر را به دست آورد. از طرف دیگر مشاهده توسعه یافتگی روی سطح انتظارات سیاست مداران و مردم کشورهای مجاور تاثیر گذاشته و آن ها را تشویق به پیروی از این رفتار می کند. نهایتا این که چون معمولا ساختار جغرافیایی و جمعیتی کشورهای هم سایه به هم نزدیک است امکان تقلید از کشورهای موفق بیش تر فراهم است. خوشه های رشد را در مناطق مختلف دنیا می توان دید. یک نمونه بسیار مشهود آن کشورهای آسیای شرقی هستند که مثل دومینو یکی پس از دیگری مسیر رشد را طی کردند و هم اکنون هم استراتژی توسعه خود را به کشورهای کم تر توسعه یافته تر منطقه مثل فیلیپین و ویتنام صادر کرده اند. رفتار مشابهی در کشورهای اروپای شرقی و خصوصا بخش های مرکزی تر آن مثل چک، اسلواکی، مجارستان و لهستان مشاهده می شود. نهایتا سیستم اسکاندیناوی مثال دیگری از پیروی از سیستم اقتصادی و مسیر رشد مشابه در چهار کشور هم سایه در شمال اروپا است. کشورهای عرب جنوب خلیج فارس ظاهرا این مسیر را آغاز کرده اند. الگویی که دوبی به عنوان یک کشور مناسب برای سرمایه گذاری خارجی آغاز کرد هم اکنون توسط قطر و بحرین در حال دنبال شدن است. امیر فعلی قطر با کنار زدن پدرش این کشور را در زمان کوتاهی از یک جامعه بدوی به سمت دنبال کردن مسیر توسعه یافته گی سوق داد. الجزیره و خطوط هوایی قطر به عنوان دو نماد مهم تصویر قطر را در اذهان عمومی زیر و...ادامه مطلب ...
  • منزلت اجتماعی و تحصیل

    در بسیاری موارد منافع ناشی از تحصیل ممکن است تماما به خود فرد باز نگردد و مثلا منافعی را برای نسل های آینده به دنبال داشته باشد یا منجر به گسترش علم یا فرهنگ در جامعه شود بی آن که دست مزدی بابت آن به فرد پرداخت شود. از تئوری اقتصاد می دانیم که اگر چنین اتفاقی بیفتد میزان سرمایه گذاری افراد روی آموزش کم تر از میزان بهینه اجتماعی آن خواهد بود. به زبان ساده تر اگر مثلا کسی در رشته باستان شناسی تحصیل کند از یک طرف خودش از طریق دست مزد بالاتر در آینده منتفع می شود و لذا برای تحصیل انگیزه خواهد داشت. از طرف دیگر کار او ممکن است منافعی هم برای کل جامعه داشته باشد که تمام ارزش آن در قالب دست مزدی که به فرد داده می شود متجلی نمی شود. فرض کنیم که این امکان بود که حقوق باستان شناسان دقیقا معادل ارزشی می شد که برای جامعه و نسل های آینده تولید می کنند. در این صورت حقوق باستان شناسان بالا می رفت و افراد انگیزه بیش تری برای سرمایه گذاری روی این حوزه داشتند. در حالی که وقتی دست مزد باستان شناس کم تر از این رقم (منظور رقم معادل ارزش اجتماعی) است طبعا از میزان سرمایه گذاری افراد روی تحصیل در این رشته کاسته می شود و لذا جامعه با میزان کم تری از سرمایه گذاری روی آموختن باستانی شناسی نسبت به وضعیت بهینه مواجه خواهد شد. این مساله در تمامی جوامع وجود دارد و به دلایل مختلف امکان بازگرداندن کل ارزش کار افراد در قالب پرداخت های پولی وجود ندارد و لذا مکانیسم های دیگری فعال می شود. یکی از مکانیسم ها این است که جامعه از طریق اعطای پرستیژ و منزلت اجتماعی به افراد تحصیل کرده سعی می کند بر مطلوبیت ناشی از تحصیل بیفزاید. فکر کنم...ادامه مطلب ...
  • سهمیه بندی جنسیتی

    ظاهرا بحث سهمیه بندی جنسیتی دانش گاه ها دوباره مطرح شده است. به نظرم از دو زاویه مختلف می توان به قضیه نگاه کرد: ۱) اگر تحصیلات دانش گاهی را فرصتی برای گسترش مهارت های عمومی افراد و زمینه ای برای ارتباط اجتماعی آنان بدانم در این صورت اساسا سهمیه بندی موضوع نادرستی است. من برعکس معتقدم در جامعه ای مثل ما باید به نفع زنان تبعیض مثبت اعمال کرد چون تحصیلات دانش گاهی برای زنان می تواند برخی تبعیض های دیگر را کاهش دهد. ضمن این که نفس سهمیه بندی با عدالت در تضاد است چرا که با وجود برتری یک زن در رقابت ورودی دانش گاه جای او به یک مرد داده می شود. این عین تبعیض است. ۲) در نگاه دوم اگر هدف از تحصیلات دانش گاهی را تربیت متخصص برای زمینه کاری مشخص بدانیم موضوع ممکن است کمی فرق کند. دقت کنید که همه بحث ما با فرض یارانه ای بودن تحصیلات دانش گاهی در ایران است و گرنه در یک نظام آموزش عالی که خود دانش جو هزینه اش را می پردازد که اساسا این جور بحث ها منتفی است. اگر این فرض “تربیت متخصص” را بپذیریم آن وقت این نتیجه را هم خواهیم داشت که منابع ملی کشور باید به طریقی هزینه شود که بالاترین بازدهی را داشته باشد. به عبارت دیگر تحصیلات دانش گاهی فقط یک سرمایه گذاری خصوصی برای فرد نیست چون هزینه اش از طرف جامعه تامین می شود و لذا در کنار بازده خصوصی بازده اجتماعی آن هم باید در نظر گرفته شود. در این چارچوب ممکن است استدلال برخی طرف داران سهمیه بندی از یک حیث درست باشد که بازده سرمایه گذاری روی نیروی کار زن در برخی رشته ها ممکن است کم تر باشد چون نهایتا زنان در مقایسه با مردان به نسبت کم تری در بازار کار...ادامه مطلب ...
  • شکست فجیع در تحقیق

    نمی توانم روی نوشتن مطلب جدی تمرکز کنم. خودم را بدجوری توی دردسر انداخته ام. دیدم کلا شش هفت ماه بیش تر ممکن است در این موسسه نباشم (امیدوارم که این طور نباشد و سال بعد هم این جا باشم) و لذا باید از فرصت استفاده کنم و تا می توانم چیز یاد بگیرم. در نتیجه چند تا درس و گروه سمینار اضافی برداشته ام و حالا تقریبا هر هفته یک امتحان و یکی دو تا ارائه سنگین دارم. تا از یکی خلاص می شوم فوری آن یکی سر و کله اش پیدا می شود. کنارش هم باید دو سه تا مقاله ای که دستم است را تمام کنم. دو در هم که اصلا نمی شود کرد. خصوصا ارائه ها را که باید تک تک کلمات و نقدهایت را با دقت انتخاب کنی. این جور که برنامه ام نشان می دهد دقیقا تا سه ماه دیگر اوضاع همین طوری است (هفته ای حداقل یک امتحان و یک ارائه) و اگر بخواهم همین طور به گرفتن درس های مورد علاقه ادامه دهم فکر کنم تا آخر سال همین طور بماند. به حال اوضاع بدجوری فشرده شده است. حالا این وسط یک دردسر جدید هم پیدا شد. مقاله اصلی ام که راجع به رفتار رای دهندگان تحت تعادل هماهنگ شده بود، داشت خوب جلو می رفت. اثبات قضیه کلیدی را تمام کردم و چند هفته متوالی سرش با استادم بحث کردیم و کلی خوش حال بودیم که از زمان بندی جلو هستیم. گفت آماده اش کن که برای جایی بفرستیمش. نشستم و مقاله را توی لاتک تایپ کردم. فقط یک چیزی کمی اذیتم می کرد و آن این که یک جوری تعادلی که پیدا کرده بودم زیادی از حد خوش رفتار بود. همش فکر می کردم یک جای کار باید ایراد داشته باشد. شب آخر که می خواستم بروم پیش استاد گفتم...ادامه مطلب ...
  • رفقای مقیم یو اس می گم بهتون بد نگذره یک موقع. تا الان سه تا درس با سه تا استاد آمریکایی از سه دانشگاه خیلی معروف داشتم. سری های زمانی مالی با تسای از شیکاگو، نظریه تصمیم با بلوم از کرنل و قیمت گذاری دارایی ها با ورنر از مینه سوتا. امتحان هر سه نفر گلابی به معنای واقعی بود. دقیقا مدل آمریکایی: اگر تعریف ها را بدانی می توانی همه سوالات را حل کنی. هر سه را شب امتحان خواندم و از هر سه هم نمره الف گرفتم یا می گیرم. ما واقعا داریم این جا شکنجه می شویم با این امتحان های مدل المپیادی استادان اروپایی. بعدش هم موقع پذیرش نمره ها را نگاه می کنند و می گویند چرا معدلتان ب است و الف نیست. پ.ن: آقا من این پست را با لحن شوخی و مزاح نوشتم ولی انگار قضیه جدی شد و مخالف و موافق پیدا کرد. ظاهرا باید برای برخی رفقا که متوجه لحن نوشته نشده اند توضیح بدهم که نمونه آماری من فقط این سه تا است (ان شاا… به زودی یک نفر از ایلی نوی و یک نفر از برکلی را هم تجربه خواهیم کرد) و معلوم است که نمی شود روی آن حرف زد. مجبور شدم این را بنویسم که کسی برداشت جدی بودن از این پست نکند و احیانا رگ های غیرت آمریکاییش بیرون نزند (برخی کامنت ها را ببینید). متاسفانه بر خلاف آمریکا حداقل در موسسه ما نمره ها را روی منحنی نمی برند و این از حیث معدل خیلی به ضرر ما تمام می شود. ضمنا جهت اطلاع برخی دوستان دیگر این جا بحث بیزنس اسکول نیست بل که بحث تحصیلات تکمیلی اقتصاد است. بین اقتصاد و بیزنس مقدار قابل توجهی تفاوت وجود دارد!
  • مهندسی صنایع

    اجازه بدهید این پست را از بحث فقر فاصله بگیرم و برگردم. این پست ممکن است برای همه جالب نباشد ولی چون عده قابل توجهی از کسانی که این جا را می خوانند مهندس صنایع هستند یا به نوعی با آن سر و کار دارند فکر کردم بحث های چگالی آموزش را به یک سرانجامی برسانیم. ۱) من در آن جا ادعا کردم که مهندسی صنایع جذابیت خودش را از دست داده است. دوستان در مقابل به آگهی های استخدام اشاره کردند. فکر می کنم اکثر این دوستان کمی جوان تر از من هستند و بازار کار سال های ۷۲-۷۵ را در تحلیل وارد نمی کنند. مهندسی صنایع تا قبل از دهه هفتاد به شدت مهجور بود و فارغ التحصیلان آن به ندرت کاری پیدا می کردند. در اوایل دهه هفتاد این رشته کشف شد و در نیمه اول این دهه با یک رشد ناگهانی مواجه شد. کارفرمایان تازه به اهمیت مسایل سازمانی و مدیریتی پی برده بودند و فکر می کردند مهندسان صنایع می توانند برایشان معجزه کنند. در نتیجه تقاضا برای مهندسان صنایع و دست مزد پیش نهادی برای آنان به شدت بالا رفته بود و فاصله قابل توجهی با بقیه رشته های مهندسی پیدا کرده بود. این حباب به دو دلیل اصلی در نیمه دوم دهه هفتاد شکست. یکی افزایش قابل توجه عرضه مهندسان صنایع (فکر کنم واحد جنوب به تنهایی سالانه ۱۰۰۰ نفر فارغ التحصیل داشت) و یکی هم عدم تطبیق قابلیت ها و عمل کرد مهندسان صنایع با انتظاراتی که کارفرمایان از آنان داشتند. کافرمایان دریافتند که مسایل سازمانی پیچیده تر از این حرف ها است و درس هایی که مهندسان صنایع می آموزند آن قدر قوی نیست که مسایل آنان را حل کند. در واقع کیسه شعبده مهندسان صنایع لو رفت و بسیاری از مهندسان فنی در مدت کوتاهی با مفاهیمی مثل کنترل پروژه،...ادامه مطلب ...
  • امنیت غذایی

    بخش مهمی از تور تامین اجتماعی به بخش خوراک مربوط می شود که دلایل آن و تاثیراتش در سلامت و قابلیت های نسل های آینده روشن است. روی کرد کلی برای تامین امنیت غذایی همان طور که در کشور ما هم رایج است پرداخت یارانه به برخی محصولات پایه و یا ارائه سهمیه های غذا به طبقات محروم است. این سیاست ها باید چند ویژگی اصلی داشته باشند تا منجر به ناکارآمدی و شکست برنامه ها نشوند: ۱) یارانه آن ها به طبقه نیازمند برسد. تجربه جهانی می گوید اگر یارانه عمومی باشد در این صورت ممکن است طبقات ثروت مندتر به علت مصرف کل بیش تر یارانه بیش تری دریافت کنند. ما در ایران سوبسید گسترده عمومی روی مواد غذایی نداریم ولی موضوع درباره آب و برق و بنزین صادق است. ۲) یارانه ذایقه مصرف کنندگان را به سمت کالاهای وارداتی یا گران متمایل نکند. این اتفاق فی المثل در مورد برنج در ایران افتاده است. برنج یارانه ای باعث شد تا این ماده وارد سبد غذایی بسیاری از طبقات شود که قبلا مصرف کننده آن نبودند. ۳) فرصت سوء استفاده از شبکه درگیر در توزیع آن را به حداقل برساند. مثلا اگر نان را دو نرخی کنیم در این صورت احتمال خیلی زیادی دارد که نانوایی های سوبسیدی آرد خود را پنهانی در بازار آزاد بفروشند. ۴) یارانه ها متوجه طرف تقاضا باشد تا طرف عرضه. به این ترتیب هم انگیزه تولیدکننده برای افزایش بهره وری از بین نمی رود و هم مصرف کننده قدرت انتخاب کافی متناسب با ترجیحات خود را دارد. یارانه نان در ایران باعث هدردهی گسترده آن می شود. ۵) با بزرگ کردن بخش ناکارآمد دولتی باعث ایجاد کسری بودجه پایدار و در نتیجه تورم های ناشی از آن نشود. باز یارانه سوخت یک مثال است که هر ساله با بلعیدن چیزی بین هفت...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها