• فمینیسم لیبرال

    تجربه ام می گوید هر بار که راجع به فمینیسم از منظر اقتصادی چیزی نوشتم و به تور یکی از معدود فمینیست های “عجیب و غریب” وبلاگستان افتادم با حجم انبوهی از سر و صدا و تبلیغات مواجه شدم. با این همه خوش بختانه هنوز پوستم آن قدر کلفت مانده که چیزی که درست می دانم را بگویم. دقت کنید که “عجیب و غریب” صفت محدودکننده در جمله های آغازین است و لذا بحث را به تعداد معدودی آدم با این صفت محدود می کند. برایم جالب هم هست که تا به حال تقریبا با هیچ کدام از دوستان فمینیست مقیم ایران برخوردی نداشته ایم و رابطه همیشه دوستانه بوده است (علی رغم تفاوت نگاهمان) ولی از “برخی” فمینیست های مقیم اروپا و آمریکای شمالی تا دلتان بخواهد چیغ و داد شنیده ام. خودم هم در فهم راز این قضیه مانده ام. بگذریم. من این پاراگراف را در بخش شب یلدا نوشتم و به تک تک جملاتش اعتقاد دارم : “یک سری از دوستان خیلی صمیمی و خوب من جزو فمینیست های فعال و تندرو هستند و در مقابل تعداد معدودی فمینیست ایرانی برایم سمبل شخصیت بیمارگونه و غیر قابل تحمل هستند. جالب این جا است که من شخصا به شدت به روی کرد فمینیستی اعتقاد دارم و در مقابل برداشت بقیه این است که ضد فمینیسم هستم. در جلسه مجله زنان دلیلش را فهمیدم. عمیقا به فمینیسم لیبرال اعتقاد دارم که خواهان برداشتن هر نوع مانع “قانونی” و “حقوقی” بر سر برابری زن و مرد است ولی با فمینیست های چپ گرا که اکثریت را در دست دارند و مساله نابرابری زن و مرد را به رفع نابرابری های دیگر پیوند می زنند به لحاظ فکری اختلافات جدی دارم. لذا عجیب نیست که ضد فمینیسم شناخته شوم.” حالا این نازلی سیبیل طلا (شورشی محبوب من در وبلاگستان) برداشته و...ادامه مطلب ...
  • رمز سلوک

    در نوجوانی در یک کتاب عرفانی خوانده بودم که “روزی مردی ثروت مند پسرش را پیش عارفی می برد که در بازار حجره داشت و از او می خواهد که رمز سلوک را به پسر بیاموزد. اتفاقا همان موقع بامیه فروشی دوره گرد از جلوی حجره می گذشت. عارف او را صدا زد و گفت سینی ات را بگذار این جا. به پسر ثروت مند گفت این سینی را بزار بالای سرت و تا ته بازار برو و برگرد. رمز سلوک را می آموزی” بازار و سینی بامیه زندگی ما کجا و در چه موقعیت های است؟
  • تعطیلات

    تعطیلات بیست روزه ما عملا از دی روز ظهر شروع شد. به توصیه هژیر که گفته بود خودم را مجبور کنم که درس را بگذارم کنار، عمل کردم و با وجود وسوسه های شیطانی فعلا می خواهم دو سه روزی هیچ کاری در باب مقاله ها و امتحان ها و ارائه های بعد از تعطیلات نکنم. چند تا پروژه برای تعطیلات دارم. از همه مهم تر این که این کتاب راهنمای اقتصاد برای همه را که پارسال تقریبا کارش را تمام کردم و نیاز به ویراستاری و اصلاح داشت نهایی کنم. از امروز کار را شروع می کنم. پروژه بعدی که از صبح زود تا الان یک سره رویش کار کردم راه انداختن دوباره سایت شخصی ام است. قبلا سایت داشتم ولی با تغییر میزبان اینترنتی از دست رفت. برای سایت انگیزه مهمی دارم. چند وقت پیش که فایل های روی رایانه را مرتب می کردم دیدم چه قدر ارائه و مقاله و یادداشت و گزارش دارم که از سال ۷۸ به این طرف تولید کرده ام و به طور عمومی منتشر نشده و یا جایی منتشر شده و فراموش شده است. فکر کردم خوب است همه تولیدات نوشتاری ام را یک جا روی سایت جمع کنم. شاید بعضی هایش به درد برخی بخورد. برای خودم هم خوب است که سیر فکری و کاری ام را دنبال کنم. اگر هم کسی کارنامه ام را خواست می توانم به سایت حواله بدهم. فعلا مقاله هایی که در روزنامه ها نوشته ام را جمع کردم. رزومه را هم به روز کردم. قدم بعدی این است که گزارش هایی که جنبه عمومی دارند و قابل انتشار هستند آماده کنم. از گزارش های اختصاصی هم شاید بخش های نمونه ای را بگذارم. ارائه های عمومی و مقالات کنفرانس ها را هم آماده می کنم. مشکل اصلی ام نداشتن تولیدکننده فایل پی دی اف است....ادامه مطلب ...
  • کلوپ تفریحی برای کار فیزیکی

    ام روز یکی از دوستان زنگ زد که رایانه ام از کار افتاده و تو کسی را می شناسی که تعمیر رایانه بلد باشه؟ منم هر کسی را که می شناختم سفر بود. از فردا هم تعطیلات شروع می شه و اگر ام روز کاری نمی کرد رایانه اش مدت نسبتا طولانی خراب می ماند، آن هم درست در روزهایی که مشغول نوشتن پایان نامه است. اگر هم دست تعمیرکار می داد اولا خدا یورو پیاده می شد و بعد هم باید یکی دو هفته صبر می کرد. چاره ای نبود. گفتم من چیزی بلد نیستم ولی شاید از منبع تغذیه باشد بیا امتحانش کنیم. با هم رفتیم یکی از این مراکز خرید الکترونیکی و یک منبع تغذیه ۲۰ یورویی خریدیم. آوردیم دفتر من و منبع تغذیه را برایش عوض کردم و یک کم سیم و پیچ باز و بسته کردم. الان اس ام اس زد که رایانه دوباره مشغول کار شده. بعد از روزهای متمادی پای مونیتور نشستن و الکی مقاله خواندن خستگی ام در رفت و سر حال شدم. احتمالا یک جوری به همان علاقه قدیمی به ابزارآلات و تعمیرات بر می گردد. می گم کاش یک کلوپ تفریحی چیزی بود که وقتی آدم از کار فکری خسته می شد می رفت آن جا و چند تایی وسیله خراب را تعمیر می کرد یا نجاری و آهنگ ری و سیم کشی و لوله کشی می کرد و عرق می ریخت و جانی دوباره می گرفت. یک بار یک فیلم می دیدم که یک پزشک انگلیسی را نشان می داد که هفته ای یک روز می رفت و به عنوان هیزم شکن (البته با اره برقی) کار می کرد. الان حسش را می فهمم.
  • زنجیره شب یلدا : چیزهایی که راجع به من نمی دانید

    در راستای دستور سلطان بانو بزار من هم در این بازی شرکت کنم. ۱) دوره دانش جویی وقتی تنها بودم مقداری نخود لوبیا خیس کردم که آب گوشت (غذای مورد علاقه) درست کنم. ولی بعدش قرار شد که چند روزی جایی بروم و وقتی برای آب گوشت نبود. با حماقت تمام آب نخود لوبیا ها را خالی کردم و گذاشتم “خشک” بشوند که دوباره بریزم سر جایشان! وقتی بعد از یکی دو روز برگشتم خانه را بوی گند برداشته بود. ۲) یک بار بعد از ازدواج مهمان داشتیم و سعی کردیم جوجه کباب درست کنیم. ذغال های منقل ریخته بود دور و بر و بالکون را کثیف کرده بود. من هم جارو برقی را آوردم که تمیز کاری کنم که ناگهان یکی از ذغال های نیمه روشن رفت توی جارو برقی و حسابی سرخ شد. توی کیسه جارو برقی هم که جز پرز و کاغذ و اینا نیست و هوای کافی هم در آن دمیده می شود. در عرض کسری از ثانیه کل ماجرا آتش گرفت و … ۳) در دوره دانش جویی نزدیک بود بروم دادگاه انقلاب. مداخله یک روحانی نیک نفس و بزرگ وار که من را می شناخت مانع از این قضیه شد (این را بعدها برایم تعریف کرد). در تریبون آزاد چیزی گفته بودم که ناطق نوری از آن پس هر جا می رفت حرفم را نقل می کرد و می گفت ببینید تهاجم فرهنگی دشمن به کجا رسیده است که یک دانش جو در تریبون آزاد این حرف را می گوید. با شمارش من ناطق ۱۵ بار این حرف را در مجالس مختلف نقل کرد و البته هر بار هم صحبت من را دست خوش تغییراتی می کرد. رفقا هم قضیه را می دانستند و آخرین تحولات در صحبت های ناطق را خبر می دادند. ۴) از سال سوم دبیرستان به ترتیب قرار بوده این...ادامه مطلب ...
  • قرارداد آتی در نفت

    دارم روی بحث ریسک متغیر در بازار نفت و روش های یافتن نسبت بهینه قراردادهای آتی(Futures) کار می کنم. یاد خاطره ای افتادم. سال ۸۱ که استراتژی توسعه صنعتی در حال تدوین بود در یکی از جلسات کاری یکی از رفقا که شما هم می شناسیدش و الان آمریکا است بحثی را راجع به اقتصاد جهانی ارائه کرد و بخشی از صحبتش راجع به تحولات قیمت نفت و تاثیر آن بر اقتصاد ایران بود. نظر او این بود که به تر است ایران همه نفت خود را تحت قراردادهای آتی به مدت پنج سال پیش فروش کند و از این تلاطم ها خلاص شود. آن موقع قیمت نفت دور و بر ۲۰ دلار بود و احتمالا قیمتی که بابت قرارداد آینده می شد دریافت کرد دور و بر همین مبلغ می بود. همیشه بهش می گویم که خدا را شکر کسی حرفت را جدی نگرفت و گرنه احتمالا بعد از این که قیمت نفت به بالای ۶۰ دلار رسید به جرم اتلاف میلیاردها دلار از منابع ملی اعدامت می کردند. * قراردادهای آتی چیزی مثل سلف خری در سیستم سنتی بازار ما است. طرفین معامله آینده قراردادی را امضاء می کنند که یک طرف موظف به تحویل مقدار مشخصی از یک کالا (مثلا نفت) در زمان مشخصی است و طرف دیگر قیمت تضمینی را برای جنسی که در آن تاریخ تحویل می شود پرداخت می کند. اگر قیمت آن روز کالا بیش از قیمت قرارداد باشد فروشنده کالا ضرر می کند و اگر کم تر باشد فروشنده قرارداد آتی. قیمت آتی و قیمت امروز همیشه در یک تعادل با هم هستند و قیمت های پیش نهاد شده در قراردادهای آتی تخمینی از انتظارات متوسط معامله گران را نشان می دهد.
  • تحصیل اقتصاد در اروپا

    ایمیل های زیادی از دوستان دریافت می کنم که راجع به تحصیل در اروپا می پرسند. قول داده بودم که چیزی می نویسم. اول از همه باید بگویم که مدارس اروپایی اقتصاد در ایران تقریبا ناشناخته هستند. من غیر از بچه های موسسه خودمان، یکی از دوستان در مانهایم، دوست دیگری در تینبرگن و دوست دیگری که اخیرا به فرانکفورت رفت ایرانی دیگری را در اروپا ندیده ام. نکته ای که باید به طور جدی به آن توجه کرد تغییرات اساسی است که در برنامه های اقتصاد اروپا رخ داده است. نکته های مهم در این رابطه که به ذهن می رسد شامل این موارد است: ۱) بسیاری از مدارس خوب شیوه قدیمی اروپایی را که تز محور بود کنار گذاشته اند و سیستم آمریکایی مبتنی بر دو سال درس و امتحان جامع را پیاده کرده اند. من هیچ برنامه خوب اقتصاد در اروپا نمی شناسم که فاقد این دو سال درس باشد. ۲) تغییر دیگر پرداخت پول به دانش جویان است که پیش از این معمول نبوده است. اتفاقا یک حسن اروپا این است که بسیاری از مدارس اروپایی پول را در قالب بورس و نه دست یاری استاد پرداخت می کنند و لذا هیچ انتظاری جز درس خواندن و تحقیق از دانش جو ندارند. تقریبا در تمام مدارسی که من می شناسم پولی که پرداخت می شود بسیار مناسب است و برای یک زندگی دو نفری راحت (سبک اروپایی) کفایت می کند. ۳) یک اشکال بزرگ اروپا این است که همان طور که قبلا گفتم اکثر مدارس اروپا روی حوزه های خاصی ریاضیات و تئوری اقتصاد متمرکز هستند و روش های اقتصادسنجی در آن ها ضعیف است یا دید جامعی از اقتصاد به دانش جویان نمی دهند. اگر بخواهم از قیاس استفاده کنم اروپا ریاضی دان هایی تربیت می کند که کمی هم اقتصاد بلدند ولی آمریکای شمالی...ادامه مطلب ...
  • بازار کار اقتصاد

    یک فرق بسیار مهم و کلیدی در بازار کار رشته های علوم انسانی به طور عام و اقتصاد به طور مشخص با مهندسی وجود دارد. در علوم انسانی باید جزو یکی دو درصد بالای کشور باشی تا بتوانی کار مناسب و دل خواهت را انجام دهی و گرنه اگر یک اقتصاددان متوسط باشی احتمالا مجبور خواهی شد تن به پروژه ها و کارهایی بدهی که چندان رضایت بخش نیست. در مهندسی این طور نیست. اگر دانش و توانایی ات از یک حداقلی بالاتر باشد و یک مهندس متوسط باشی معمولا کار مناسب (مناسب با تعریف ایران) گیر می آوری. هزاران نفر از بچه هایی که مهندسی خوانده اند در شرکت های مهندسی مشاور یا پیمانکاری یا رایانه ای یا مراکز تحقیقاتی مشغول کارهایی هستند که برایشان جدی و ارضاء کننده است در حالی که عدد بچه هایی که اقتصاد خوانده اند و کار دل خواه خود را انجام می دهند بسیار کم تر از این است. دقت کنید که بحث من فقط از زاویه مالی نیست و کیفیت خود کار در این جا محور بحث است. تعداد پروژه های تحقیقاتی / مشاوره ای اقتصادی که واقعا نیاز به دانش و تخصص بالا دارد در کشور بسیار محدود است. در مقابل تعداد زیادی کار سطح پایین تر هست که کسی انتظار حرف دقیق در آن را ندارد (یا اصلا نمی توان چنین حرفی را در آن فضا زد) و باید با بلا بلا گفتن پرش کرد. این جور پروژه ها معمولا زینت بخش تصمیماتی است که از قبل مشخص شده و فقط نیاز به یک توجیه ظاهرا علمی دارد. از زاویه مالی اتفاقا ممکن است بازار کار لایه دوم جذاب تر هم باشد ولی ارضای شغلی آن قابل مقایسه با مورد اول نیست. با این تعریف اگر فرد سخت گیری باشید ورود به رشته ای مثل اقتصاد از حیث بازار کار...ادامه مطلب ...
  • روزمره

    دارم از بوداپست می نویسم. همین الان از امتحان جی آر ای برگشتم. ریاضی را شدم ۸۰۰/۸۰۰ و بخش لغت را گند زدم و شدم ۸۰۰/۳۳۰، امیدوارم بخش نوشتن را خوب بشوم و این نمره پایین را جبران کنم. دی روز شروع کردیم به بوداپست گردی تا سومین پایه امپراطوری عظمت باخته اتریش- مجارستان (به همراه وین و پراگ) را از نزدیک ببینیم. بوداپست از آن چیزی که فکر می کردم ثروت مندتر و منظم تر بود. در مقایسه با پراگ که میراث حکومت کمونیستی در آن هنوز هم به چشم می خورد بوداپست تقریبا فرق خیلی اساسی با شهرهایی مثل وین یا مونیخ نداشت. بخش اعظم وقت دی روز را برای مجموعه یهودیان صرف کردیم که شامل یک کنیسه خاص (با معماری نشات گرفته از کلیساهای مسیحی و مسجد مسلمانان شامل دو مناره) و موزه و گورستان یهودیان بود. مجارستان پیش از جنگ جهانی دوم با ۲۵% یهودی بزرگ ترین درصد جمعیت یهودی در کل اروپا را داشته که بنا بر اسناد این موزه از مجموع یک میلیون نفر یهودی ساکن مجارستان نزدیک به ۶۰۰ هزار نفر آن ها در عرض ۵۰ روز و در اواخر جنگ کشته شدند. در این قتل عام هیتلر تنها نبود و حکومت مجارستان نیز به کمک نازی ها رفته بود. در حیاط گورستان بنای بزرگ داشتی بود که نام سیاست مداران اروپایی که با تهیه اسناد هویت جعلی یا اعطای پناهندگی توانستند جان عده قابل توجهی از یهودیان را نجات دهند بر آن نوشته شده بود. ماجرای هلوکاست بوداپست و یادبودهای قربانیان سرشناس آن را که دنبال می کردم دائما لبخندهای احمقانه حضرت مهرورز که فاجعه به این بزرگی را به تمسخر می گیرد و برایش مسابقه کاریکاتور راه می اندازد جلوی چشمم بود. کامنت های مطلب قبلی را چک کردم و دیدم که عده ای از دوستان اعتراض کرده اند که من...ادامه مطلب ...
  • رمز پیروزی انتخاباتی اصول گرایان چیست؟

    من خودم جواب سوال فوق را ندارم ولی از امروز صبح که نتایج انتخابات را بررسی کرده ام این سوال یکی دو سال اخیر در ذهنم دوباره جرقه زده است. به عنوان کسی که وقایع سیاسی را از سال ۷۰ دقیقا دنبال می کنم در فهم رفتار دو سال اخیر مردم ایران تقریبا عاجز مانده ام. ۱) جناح راست یکی از مهم ترین پیروزی هایش را در انتخابات مجلس چهارم به دست آورد. در آن سال ها فضای به شدت تخریبی علیه نیروهای موسوم به خط امام درست شده بود. به خوبی خاطرم هست که شایعه کرده بودند که کروبی فرار کرده، آیت الله موسوی اردبیلی از دنیا رفته، محتشمی در ماجرای لاکربی دست داشته و الخ. این فضا باعث شده بود تا مردم مشکلات جنگ و بعد از آن را به تندروی نیروهای چپ گرا نسبت دهند و در مقابل هاشمی و جناح راست را که در آن زمان متحدد یک دیگر بودند نویدبخش یک سیاست خارجی کم تنش و اقتصاد بازتر بدانند. ۲) با قدرت گرفتن راست در دولت هاشمی – وزارت کشور و علوم و اقتصاد و فرهنگ و الخ – و آشکارتر شدن سیاست های محافظه کارانه و بسته آن ها از یک طرف و جان گرفتن دوباره نیروهای خط امام و ارائه تحلیل های مستمر راجع به خطر راست سنتی، جامعه تحصیل کرده به نوعی در مقابل این جریان موضع گرفت. به گونه ای که اگر پاره ای اتفاق ها در انتخابات مجلس پنجم اتفاق نمی افتاد این جناح ممکن بود اکثریت را در مجلس از دست بدهد. رفتار مردم در مجلس پنجم برای من کاملا قابل فهم بود. راست سنتی به عنوان جریان بسته و بی کفایتی مطرح شده بود که از یک طرف اگر بر سر کار بیاید آزادی های نسبی ایجاد شده در زمان هاشمی را برخواهد چید و از طرف دیگر...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها