دارم از راه دور مختصر مشورتی به پروژه ای می دهم که راجع به برنامه ریزی جامع یک صنعت خاص است و عده ای از رفقای مهندس صنایع مسوولیت اجرای آن را بر عهده دارند. در اصل دقیقا نمی دانم که منظورشان از برنامه ریزی جامع چیست چون فقط به صورت موردی روی موضوعات اقتصادی پروژه کار می کنم. بخشی از کار من این شده که به این دوستان مهندس تفاوت بین نگاه مکانیکی – مهندسی و نگاه داروینی – اقتصادی را متذکر شوم. یک جایی از کارشناس پروژه شان خواسته بودند که بر اساس تقاضای موجود ظرفیت بهینه تولیدی این صنعت در کشور را حساب کند و او هم داشت با من مشورت می کرد. دیدم برداشتی که دوستان از مقوله ظرفیت دارند درست مثل برداشتی است که در برنامه ریزی تولید هست. یک کارخانه ای داری و سعی می کنی حساب کنی که چند تا ماشین برای تولید لازم داری. محاسبه ظرفیت بهینه در این مساله خاص معنی دارد ولی وقتی راجع به یک صنعت که از هزاران بنگاه کوچک تشکیل شده صحبت می کنی اساسا این نگاه بی معنی است. برای دوستان توضیح دادم که در نگاه اقتصادی بنگاه اصولا روی مرز بهینه خود تولید می کند و به محض این که از آن فاصله بگیرد سعی می کند به مقدار بهینه برگردد. این موضوع خصوصا در صنایعی که بحث چسبندگی ظرفیت ندارند بیش تر صادق است. لذا داده هایی که دوستان از میزان کل سرمایه و نیروی کار در صنعت دارند و تابع تولیدی که برای بنگاه ها تخمین زده شده است دقیقا نمایان گر وضع بهینه است (این فرضی است که در ابتدای هر کار اقتصادسنجی خرد انجام می دهیم) دوباره دوستان از این کارشناس خواسته بودند که توجیه کند که دوره صنایع با ارزش افزوده پایین گذشته و باید این صنعت را تعطیل کرد....
ادامه مطلب ...