• چگونه می توان وضع علم اقتصاد را در ایران به تر کرد؟ پرده دوم

    دوره تابستانی المپیاد فیزیک که بودیم یک سری از اساتیدمان فارغ التحصیل یا دانش جوی اولین دوره های دکترا در ایران بودند (از جمله همین دکتر شیرزاد معروف که البته استاد دوره بالاتر بود ولی باهاش گپ می زدیم) و ما هم یک جوری به این تیپ ها علاقه مند بودیم. حرف اکثر آن ها این بود که ما با این که می توانستیم خارج برویم نرفتیم که بنای این قضیه در ایران شکل بگیرد. من اطلاع دقیقی از وضعیت فعلی علم فیزیک در ایران ندارم ولی بر اساس مشاهدات پراکنده ای که دارم به نظرم می رسد که اساتید خوبی از این دوره ها بیرون آمده اند و خیلی هاشان هم در ایران ماندنی شدند. در واقع ایده دکترای با کیفیت فیزیک در داخل اثرات خوبی برجای گذاشته است.(جناب کاساندرا نظر شما به عنوان یک وبلاگ نویس فارغ التحصیل دکترای فیزیک شریف چیست؟) حالا موضوع را به حیطه علم اقتصاد ببریم. دغدغه ای که آن دوست کمبریجی ما ابراز می کرد این بود که فرض کن ما برگشتیم و کار دانشگاهی هم کردیم و یک دوره خوب فوق لیسانس هم در ایران شکل گرفت. نتیجه بعدی اش برای کشور چه خواهد بود؟ آیا تجربه موسسه دوباره تکرار نمی شود که اکثر بچه های قوی بگذارند بروند و عملا هم درصد بسیار کمی از آن ها متمایل به برگشتن باشند. در واقع سوال را می توان این طوری طرح کرد که ما اگر در داخل ظرفیت کافی برای نگهداری آدم های توانمند را نداشته باشیم (چه به لحاظ جذابیت کاری و حرفه ای و چه شرایط عمومی زندگی) و در مقابل در کشورهای دیگر بازار کار جذابی در انتظار فارغ التحصیلان رشته های اقتصاد و مالی باشد آیا ارتقاء سطح دانش جویان داخلی به حدی بالاتر از “ظرفیت نگهداشت کشور خودمان” عملا فقط منجر به تسریع خروج آن ها از...ادامه مطلب ...
  • آموزش عمومی علوم

    این دوره ای که برای تافل تست می زدم چیزی به زبان انگلیسی ام اضافه نشد ولی در عوض مقدار زیادی اطلاعات راجع به زیست شناسی و زمین شناسی و ستاره شناسی و تاریخ هنر (خصوصا تاریخ رقص و موسیقی) و الخ کسب کردم. نمی دانم قطعات بخش ریدینگ و لیسنینگ تافل تا چه حد به واقعیت کلاس های درس در آمریکای شمالی نزدیک است ولی اگر واقعا دروس عمومی دوره لیسانس به این شکل تدریس شود به شدت هیجان انگیز است. وقتی بحث های زیست شناسی و زمین شناسی که می شنیدم را با کلاس های خواب آور و خسته کننده خودمان در ایران – که باعث تنفر شدید من از این دو علم شد – مقایسه می کنم می بینم که از یک طرف چه قدر شیوه تدریس ما عقب مانده بود (شاید هم هنوز هم هست) و از طرف دیگر تا چه حد به عنوان یک فرد تحصیل کرده دانش عمومی ام در حوزه هایی از این جنس پایین است. چیزی که من را به شدت به این قطعات درسی و محتوای آن ها علاقه مند کرد شیوه ای است که به کار می برند: توضیح دادن مکانیسم حاکم بر پدیده ها و ترسیم تصویر کلی و قابل فهم از آن چه اتفاق می افتد به جای پرداختن به جزییات خسته کننده و بی فایده موجود در کتاب های درسی ما. از بین همه مباحث هم تاریخ هنر از همه برایم جذاب تر و جدیدتر بود. عجیب هم نیست. در سیستم گل و بلبل کشور ما اصولا این بحث در دروس جایی ندارد. راستی یک سوال : کسی سری کتاب های صوتی که به موضوعات عمومی مثل زیست شناسی (خصوصا تکامل)، تاریخ جهان، زبان شناسی، تاریخ هنر و روان شناسی بپردازد سراغ دارد؟ پ.ن : باورتان می شود اگر نمره لیسنینگ تافلم زیر %۱۰۰ بشود تقصیر همین...ادامه مطلب ...
  • چگونه می توان وضع دانش اقتصاد در ایران را به تر کرد؟ پرده اول

    چند شب پیش با یکی از دوستان قدیمی که در کمبریج دکترای اقتصاد می خواند گپ تلفنی زدیم. همان طور که حدس می زدم علاقه مند هست برگردد (شاید با یکی دو سال تاخیر) و به دلیل سابقه بسیار عالی اش به احتمال زیاد عضو هیات علمی شریف می شود. مثل همیشه سوال هوش مندانه ای مطرح کرد که بحث طولانی راجع بهش کردیم. این بحث احتمالا دغدغه کسان دیگری هم می تواند باشد و فکر کردیم خوب است من در این جا طرحش کنم. کمی مقدمه می گویم و در پست بعدی می روم سراغ سوال مهدی برکچیان. ما در ایران بعد از انقلاب دو تجربه از ایجاد جزیره های کیفیت در رشته اقتصاد یا حوزه های نزدیک به آن را داریم که اتفاقا هر دو هم توسط دکتر مشایخی راه اندازی شد. اولین تجربه دوره فشرده فوق لیسانس برنامه ریزی سیستم ها در دانشگاه صنعتی اصفهان بود که از سال ۶۲ تا ۶۵ اجرا می شد و بعد از آن هم چند سالی ولی با افت کیفیت ادامه داشت. ورودی های این برنامه را طیفی از فارغ التحصیلان رشته های مهندسی، اقتصاد، تحقیق در عملیات و نیز عده ای از کارشناسان سازمان برنامه تشکیل می دادند و در آن ترکیبی از ریاضیات، رایانه، اقتصاد و مباحث برنامه ریزی و مدیریت تدریس می شد. ظاهرا دوره بسیار سنگینی هم بوده به طوری که یکی از دوستان ما که فارغ التحصیل اقتصاد دانشگاه بهشتی بوده بعد از یک سال دوره را به خاطر ریاضیاتش ترک می کند. به هر حال این دوره سه ساله در آن سال های کم بود نیروی متخصص توانست عده قابل توجهی کارشناس آشنا به اقتصاد و برنامه ریزی را تحویل دستگاه های دولتی کشور بدهد که به سرعت هم جذب رده های مدیریتی شدند. معروف ترین فارغ التحصیل آن برنامه دکتر نیلی است (که به...ادامه مطلب ...
  • تافل دادیم رفت

    هفته ای قبل از امتحان تافل : خدایا به قدرت خود این رایتینگ و اسپیکینگ را یک کاریش بکن. ریدینگ و لیسنینگ را خود خواهم آموخت. بعد از امتحان تافل : خدایا لیسنینگ که به خوبی و خوشی گذشت. بر سهم رایتینگ و اسپیکینگ در تافل هر چه بیش تر بیفزا. فقط هوای ریدینگ ما را داشته باش با این کلمه هایی که در وربال جی ار ای هم نمونه اش پیدا نمی شود. هدفم ۶۷۷/۶۴۰ قدیم و ۱۲۰/۱۱۰ جدید به بالا بود. اگر زیر این نمره بشم دوباره امتحان می دم. تازه راه و چاه دستم اومده. نکته بدش این جا است که نمره ریدینگ و لیسنینگ را همان موقع نمی دن و باید سه هفته صبر کنی. پ.ن : یکی از دوستان پرسیده که آیا لازم بوده تافل بدهم؟ پاسخ این سوال توجیه گر این موضوع است که چرا اگر زیر ۱۱۰ بشوم دوباره امتحان می دهم. تا جایی که فهمیده ام خیلی از جاها قانونا نیازی به تافل ندارم چون یک سال و نیم در یک محیط انگلیسی کار کرده ام و مدرک بعدی ام را هم از یک برنامه انگلیسی زبان گرفته ام. اگر این شرط را داشته باشید معمولا نمره تافل نیاز نیست. اتفاقا به همین دلیل نمره امتحان تافل فقط وقتی به دردم می خورد که خیلی بالا باشد تا بتواند در نظر کمیته پذیرش تمایز ایجاد کند. چون اگر قرار بشود مثلا نمره ای حول و حوش ۶۰۰ بیاورم فقط نشان می دهد که در زبان انگلیسی خنگ نیستم (حداقل لازم). علامتی در این سطح را همین مدرک تحصیلی فعلی ام می دهد و نمره تافل چیزی به آن اضافه نمی کند.
  • شواهدی نیمه کمی برای این که چرا می گوییم اقتصاددان خوب در ایران کم داریم؟

    ۱) دانشگاه های ام.آی.تی ، استانفورد و برکلی جزو معتبرترین مراکز آموزشی دنیا در مهندسی و علوم هستند. در دانشکده های مهندسی و علوم دانشگاه شریف تعداد قابل توجهی استاد فارغ التحصیل این دانشگاه ها وجود دارند. اگر حافظه ام خطا نکند فقط از دانشگاه ام.آی.تی چهار نفر در دانشکده برق و همین تعداد در دانشکده مکانیک عضو هیات علمی وجود داشت. احتمالا وضع بقیه دانشکده های مهندسی دانشگاه های خوب کشور خیلی متفاوت از این نیست. ۲) دانش جویان فنی احتمالا کمابیش این را حس کرده اند که تفاوت معنی داری بین کیفیت تدریس و تحقیق اساتید فارغ التحصیل این تیپ دانشگاه ها و کسانی که از دانشگاه های رده پایین تر فارغ التحصیل شده اند وجود دارد. طبعا این یک قاعده خدشه ناپذیر نیست و حتما استثنا دارد ولی تجربه خود من می گوید این تیپ اساتید یک سر و گردن بالاتر از بقیه بودند (فی المثل دکتر معصوم نیا برق و دکتر دورعلی مکانیک) و بسیاری از تحولات دانشگاهی توسط همین این تیپ اساتید کلید زده می شد. ۳) همین دانشگاه صنعتی شریف در کل دانشکده مدیریت و اقتصادش فقط دو استاد فارغ التحصیل آمریکا دارد. شاید بگویید این دانشکده جوان است ولی اگر به بقیه دانشکده های اقتصاد کشور هم سر بزنید وضع خیلی متفاوت نیست. من یک بار سعی کردم “تعداد کل اساتید رشته اقتصاد در ایران” که فارغ التحصیل چند دانشگاه برتر دنیا هستند را به دست آورم. منظورم دانشگاه هایی مثل شیکاگو، نورت وسترن، ام.ای.تی، پرینستون، هاروارد، ییل و مدرسه اقتصادی لندن است. تعداد کسانی که من در کل کشور شناسایی کردم به تعداد انگشتان یک دست نرسید. البته قطعا شمارش من دقیق نبوده و شاید کسانی این طرف و آن طرف از قلم افتاده باشند. ولی به هر حال از مجموعه اطلاعات ناشی از مصاحبه ها و وب سایت دانشکده ها و...ادامه مطلب ...
  • اقتصاددان ها به درد می خورند؟

    یک سوال قدیمی: اگر علم اقتصاد به درد می خورد پس چرا اقتصاددانان ایرانی نتوانسته اند کاری بکنند؟ یک دلیل از چند دلیل اصلی: برای این که تعداد اقتصاددانان برجسته این کشور که سرشان به تنشان بیرزد شاید به تعداد انگشتان دو دست هم نرسد. آن هم در کشوری که طی سال ها سیاست هایش در عمده بخش ها از عقلانیت اقتصادی فاصله گرفته است و قاعدتا به حجم عظیمی از مطالعات اقتصادی نیاز دارد. نتیجه این می شود که صدها نقص در بخش های مختلف می ریزد سر تعداد محدودی اقتصاددان که مجبورند وقت خود را به جای تمرکز دقیق روی مسایل صرف بحث راجع به مبانی و بدیهیات بکنند. ضمن این که بخشی از همین چند نفر هم به لحاظ سیاسی قدرت نفوذ ندارند. آن وقت ما از علم اقتصاد انتظار معجزه هم داریم. اگر متناسب با جمعیت و اندازه اقتصاد ایران، صدها اقتصاددان ورزیده آشنا با مباحث روز و دارای قدرت تحلیل بالا داشتیم که در سطوح مختلف سیاست گذاری کشور به طور تخصصی فعال بودند و قدرت تاثیر گذاری هم داشتند آن وقت می شد راجع به مفید بودن یا نبودن علم اقتصاد حرف زد. اگر دنبال مثال می گردید ترکیه را ببینید که در کنار برنامه گسترده تربیت اقتصاددان، آدمی مثال کمال درویش را از بانک جهانی آورد و کرد وزیر اقتصاد و توانست تورمش را از ۵۰ درصد به کم تر از ۱۰ درصد برساند. دلایلی که برخی دوستان می آورند مبنی بر این که با وجود داشتن “چند نفر اقتصاددان” چرا ما این قدر مشکل اقتصادی داریم شبیه این است که یک نفر پزشک برود افغانستان و بشود وزیر بهداشت و شروع کند راجع به اصول بهداشتی این ور و آن صحبت کردن. آن وقت دو سال بعد یکی در بیاید و بگوید که تو که راست می گی و وزیر هم هستی...ادامه مطلب ...
  • بازار پیوند اعضاء

    آمارهای پزشکی نشان می دهد که صدها هزار نفر در کشورهای مختلف می توانند با پیوند کلیه به جای استفاده از دستگاه دیالیز زندگی خیلی به تری داشته باشند. از طرف دیگر فرد اهداء کننده می تواند با یک کلیه هم زندگی تقریبا در سطح قبلی داشته باشد. در این بین مساله تطابق بافت پیونده دهنده و پیوند گیرنده هم مهم است. می دانیم که هر قدر سبد اعضای اهدایی بزرگ تر باشد شانس این که افرادی که نیازمند عضو هستند عضو متناسب با بافت بدن خود را پیدا کنند بیش تر می شود. می بینید که مساله مهم این است که افراد زیادی با کلیه اضافی زندگی می کنند و عده ای هم به خاطر نداشتن یک کلیه از دنیا می روند یا زندگی سختی را تجربه می کنند. پس اگر بتوانیم کاری بکنیم که تمایل افراد دارای دو کلیه به انتقال یک کلیه خود به فرد نیازمند بیش تر شود رفاه اجتماعی را افزایش داده ایم. پس ما می خواهیم سبد کلیه ها را بزرگ کنیم. این یک سوال سیاست گذاری مهم است که چه مکانیسمی می توان برقرار کرد که این سبد را بزرگ تر کند. این گزینه ها مطرح است: ۱) یک راه این است که چیزی مثل بیمه عضو ایجاد شود. افراد در باشگاه اهدای اعضاء مشارکت می کنند و متعهد می شوند که هر وقت کسی از اعضاء به مرحله خطرناک رسید یکی از کلیه های خود را (طبعا اگر دو کلیه داشتند) به او اهداء کنند. اهداء کننده هم کسی خواهد بود که بافت بدنش شباهت بیش تری به بیمار داشته باشد. با این روش افراد ریسک را بین خود تقسیم می کنند. مشکل این روش سرباز زدن افراد از اجرای تعهد است. افراد موقعی که خودشان نیاز دارند حاضر خواهند شد ولی وقتی وظیفه اهدای عضوشان را داشته باشند غیبشان می زند...ادامه مطلب ...
  • حاشیه ای بر سقف ثروت

    در پست مربوط به سقف ثروت از دوستان خواسته بودم به جای اقتصاددان طرف دار بازار جواب بدهند که جواب ها اکثرا خواندنی بودند. من به طور ویژه از جواب خانمی به اسم مریم خیلی خوشم آمد. عین کامنتشان را این جا کپی می کنم و یک توضیح مختصر اضافه می کنم. “البته رشته تحصیلی من علوم سیاسی است و چیز خیلی زیادی از اقتصاد نمی دانم اما تصور می کنم جواب کسی که به اقتصاد بازار و طبعا داروینیسم معتقد باشد به این استدلال این خواهد بود که هر گونه دخالت در جریان طبیعی اقتصاد که بقا و رشد اصلح را یا به خطر اندازد و یا محدود کند و در مقابل به کسانی امکان رشد دهد که از توانمندی کافی برخوردار نیستند موجب به خطر افتادن رشد اقتصادی خواهد شد که از جریان طبیعی آن در نهایت همه افراد جامعه سود خواهند برد. حتی اگر به قیمت وجود شکاف طبقاتی در جامعه تمام شود. ” تنها نکته ای که من می خواهم به طور جزیی تر به توضیح ایشان اضافه کنم این است که در کنار بقیه منابع کم یاب، “شخصیت های کارآفرین” و “ثروت آفرین” در جوامعی مثل ما به شدت کم یاب هستند. حتی شاید بشود گفت یکی از کم یاب ترین ها، چون به هر حال سرمایه و نیروی انسانی تا اندازه ای در دست رس هست. در نتیجه سیاستی که بخواهد انگیزه این تیپ آدم ها را از بین ببرد جامعه را از یکی از کم یاب ترین منابع خود محروم کند قطعا وضع همه را بدتر می کند. لذا اگر ایده معلم اجتماعی مرحوم ما عملی شود و سقف ثروت (یا شکل ملایم تر آن مالیات های سنگین بر درآمد های بالا) اجرا شود احتمالا ما شاهد ظهور تعداد زیادی شرکت متوسط هم ارزش شرکت های قبلی نخواهیم بود بل که بهره وری...ادامه مطلب ...
  • این است وضع ما

    فکر کنم بد نیست یک بار بخشی از تعارف ها و ملاحظه ها کنار گذاشته شود و برخی مسایل آشکارتر به بحث گذاشته شود. ۱) در بین وبلاگ نویسان اقتصادی دوستی به اسم احمد هست که من نمی دانم کجا ساکن هستند ولی از نوشته هایشان کاملا معلوم است که به حوزه اقتصادسنجی تسلط دارند. احمد بر خلاف بقیه اهل جنجال هم نیست و گاهی می آید و مطلب آموزنده ای می نویسد و هر کس می خواند دقت و تسلط ایشان را تمجید می کند. ۲) روزبه در دانشگاه مینه سوتا درس می خواند. مینه سوتا یکی از به ترین دانشگاه های دنیا در اقتصاد کلان است ( دانشکده اقتصاد مینه سوتا در شکل گیری روی کرد جدید خرد به اقتصاد کلان نقش کلیدی داشته) و هر کسی که کمی دستش در کار باشد می داند که رفتن به آن جا کار ساده ای نیست. اگر از احسان ابراهیمی (شیکاگو) و یکی دو دوست جوان تر دیگر فاکتور بگیریم روزبه به لحاظ کیفیت محل تحصیل بین کل بچه های ایرانی تقریبا بالاترین موقعیت را دارد و یکی از امیدهای آینده برای احراز شغل آکادمیک در یک دانشگاه خوب آمریکایی است. باز کسی که با الفبای کار آکادمیک آشنا است می داند که رنک بالای یک دانشگاه یعنی چه. ۳) رضا و راد دو دوست دیگری هستند که فوق لیسانسشان را احتمالا از دانشگاه علامه گرفته اند (اگر اشتباه نکنم). این دو عزیز جدیدا وبلاگی راه انداخته اند و در مورد بازی های کوانتمی و موضوعات دیگری می نویسند. خودتان وبلاگشان را بخوانید و با وبلاگ روزبه و احمد مقایسه کنید. ۴) احمد در پاسخ کامنت این دو دوست گرامی پستی در کمال ادب نوشته و یک ماجرا را به دقت توضیح داده که توصیه می کنم اگر می خواهید از سیر تکامل اقتصاد کلان در چند دهه اخیر آگاه...ادامه مطلب ...
  • ریز می بینمت

    این اصطلاح عمیق “ریز دیدن” را که در فارسی به صورت متواتر استفاده می کنیم تا حدی یک معادل انگیسی هم داره. این جوری : He makes the others to look small or I don’t like being made to look small خلاصه خارجی دیدید ریز ببینیدش و حالش را ببرید.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها