• مجله صنعت و توسعه

    آقای جهانگیری وزارت صنایع و معادن را که خاطرتان هست؟ خاتمی عزیز بعد از ادغام وزارت صنایع و معادن فهمید که حضرت شافعی این کاره نیست و فرستادش مسکو که استراحت کند. جهانگیری که آمد وزارت خانه را تکان حسابی داد. امیر حسین مهدوی را چی؟ همان پسر جوانی که در همشهری ماه می نوشت و آدم فکر می کرد هم سن و سال صادق جنان صفت است ولی در واقع ۱۹ سالش بود. بعدش هم شد دبیر اقتصادی شرق و مطلب وبلاگی من را عینا توی روزنامه چاپ کرد و باعث شد یک دعوای سهم گین با هم بکنیم (پای بقیه هم آمد وسط) و در نتیجه حسابی رفیق بشویم. حالا جهانگیری نشریه ای به اسم صنعت و توسعه در می آورد که امیرحسین مهدوی دبیر تحریریه اش است و دکتر نجفی و دکتر نیلی و چند نفر دیگر از مدیران دولت خاتمی اعضای شورای سیاست گذاری اش. خوش بختانه کل نشریه شان را می شود آن لاین خواند. بخوانید و برایشان بنویسید. من یک توصیه هم برایشان دارم. نشریه شان تمرکز ندارد و طیفی از مطالب سطح کلان (و بعضی وقت ها کلی گویی) تا حرف های جزیی و عملیاتی در آن دیده می شود. فکر کنم به تر است مطالب را کمی به حوزه اجرا نزدیک کنند.البته می دانم که در شماره های بعد قرار است روی موضوعاتی مثل تامین مالی صنعت کار کنند که عملیاتی تر است. پ.ن : این شایعه راجع به جهانگیری را فراموش نمی کنم. در دولت هاشمی استاندار اصفهان بود و موقع انتخابات ریاست جمهوری رفته بود فرودگاه به استقبال رای شهری که آن روزها کاندیدا بود. خب حدس عمومی این بود که ناطق رییس جمهور خواهد شد. ظاهرا یکی از نزدیکان ناطق هم بهش گفته بود با این استقبالی که کردی باید در دولت بعدی دنبال کاری برایت خودت بگردی. جهانگیری...ادامه مطلب ...
  • اپوزسیون رویایی

    یکی از مشکلات حکومت های بسته این است که اپوزسیون خود را خیال پرداز و غیرواقع بین بار می آورند. اگر اپوزسیون دستش توی کار باشد و مسوولیت اداره کشور را در مقاطعی بر عهده بگیرد یا حتی در سطوح پایین تر مدیریتی و اجرایی مشغول کار باشد آن وقت با واقعیت های اداره کشور و مشکلات و محدودیت های متعدد سر راه آن آشنا می شود و نقدها و ایده های خام ارائه نمی کند. در غیاب چنین ارتباطی هم تصور اپوزسیون از آدم های داخل قدرت و جریان امور به شدت از واقعیت دور می شود و هم این که آدم اپوزسیون لمس نمی کند که پیش نهاد برای بهبود امور در سطح واقعی تفاوت زیادی با حرف در جلسه حزبی و میتینگ انتخاباتی دارد. حال اگر اپوزسیون خارج از کشور هم زندگی کند که دیگر ماجرا بدتر می شود. یکی از شانس هایی که امثال ما داشتیم این بود که در دوره دانش گاه به واسطه فعالیت های دانش جویی – سیاسی و بعد از هم در کارهای مشاوره ای با عده زیادی از آدم های داخل قدرت از نزدیک آشنا شدیم و توانستیم جریان امور و پیچیدگی بهبود آن را از نزدیک ببینیم. این تجربه ها به ما نشان داد که بر خلاف تصور کاریکاتوری بیرونی مدیران دولتی خصوصا در بخش های عملیاتی نه آن قدر احمق و بی سواد هستند و نه آن قدر خائن و دزد. اتفاقا بسیاری از این مدیران از خودشان مایه می گذارند تا در یک سیستم دولتی درب و داغون که با ده ها محدودیت قانونی و مالی و نیروی انسانی مواجه است بتوانند یک کاری را جلو ببرند و منشاء اثری شوند. کسانی که با سیستم دولتی آشنا هستند می فهمند که برای کار کردن در داخل این محدودیت ها طرف باید فرد قابلی باشد تا بتواند بهبود هایی...ادامه مطلب ...
  • تعمیرات خانگی

    بچه که بودم ویژگی عجیب غریبی داشتم که خودم هم الان خوب درکش نمی کنم و آن هم این که عاشق ابزارآلات بودم. تا سن ۸-۹ سالگی فک و فامیل و دوست و آشنا به جای این که برای من تفنگ و ماشین هدیه بیاورند انواع چکش و ست آچار و رنده و گیره سوهان کاری (جدی می گم) و اره آهن بری و چیزهایی از این جنس می آورند و من را بسیار خوش حال می کردند. بعد مدتی به وسایل پزشکی علاقه مند شدم، از اول راهنمایی تا اوایل دبیرستان عاشق وسایل برقی و الکترونیکی و هویه و اهم متر بودم و نهایتا دوره دبیرستان برنامه نویسی رایانه سرگرمی ام بود. یک جوری ردپای این علاقه به ابزار و دیدن خروجی کار ملموس در کارهای بعدی ام هم باقی مانده است. الان مدتی است که کشف کرده ام که می توانم علاقه قبلی ام را با تعمیرات خانگی ارضاء کنم. نمی دانید چه لذتی دارد وقتی شیر آب لباس شویی را درست می کنم که چکه نکند یا چسب مخصوص می خرم و کابینت را آب بندی می کنم یا ویندوز رایانه ها را دوباره نصب می کنم یا وسایل چوبی ایکیا را سر هم می کنم یا ماوس را تمیز می کنم و الخ. یک جوری وقتی همش در دنیای حرف و تئوری باشی کارهای از این جنس – کار واقعی، کار بدنی، کار ملموس – حس خوبی از مفید بودن به آدم می دهد. یک وقت هایی که به پوچی نظری می رسم واقعا احتیاج دارم جعبه ابزارم را بردارم و راه بیفتم وسایل خراب هم سایه ها را درست کنم و از دیدن این که چیزهایی درست و منظم کار می کنند لذت ببرم.
  • سرمایه

    می گم این روزنامه سرمایه حالش خوبه با این سرمقاله های عتیقه اش؟ ۱ و ۲٫ بعضی وقت ها آدم فکر می کنه به جای سرمایه داره داس و چکش سرخ را می خونه.
  • سوالی از سر کنج کاوی و نگاهی کمی متفاوت به ماجرای فیلم

    من از این که به شعورم توهین شود یا منطق گزاره ها با هم جور درنیاید احساس ناراحتی می کنم. ببینید شما می توانید کمکی بکنید. اطلاعیه ها و مصاحبه ها و گزارش های رسمی از ماجرای فیلم بازی گر کذا می گوید : ۱) خانم داخل فیلم آن خانمی که مردم فکر می کنند نیست. نتیجه گیری اول : فیلم به دو نفر دیگر تعلق دارد و طبعا خانم بازی گر تلویزیون، زن و مرد داخل فیلم خصوصی را نمی شناسد. عالی. ۲) مرد مربوط به فیلم در دوبی (یا جای دیگری) شناسایی و توسط اینترپول دست گیر شد. نتیجه گیری دوم : هویت و اسم و رسم این مرد برای دستگاه مسوول در ایران مشخص بوده و در اختیار پلیس بین الملل گذاشته شده است. به نظر شما اگر مورد اول صحیح باشد مورد دوم امکان پذیر است؟ آیا از روی قیافه یک نفر فرد غیرمشهور در یک فیلم شخصی می توان هویت او را شناسایی کرد؟ تا جایی که من می دانم این کار غیر ممکن است. هیچ بانک اطلاعاتی یا نرم افزاری نیست که تصویر یک فرد معمولی را بدهی و اسم طرف را به شما بدهد. ضمن این که در بین هفتاد میلیون نفر ایرانی صدها نفر می توان پیدا کرد که قیافه شان به شدت شبیه یک نفر داخل یک فیلم باشد. من اگر بودم نسخه به تری از اطلاع رسانی را ترجیح می دادم : زن داخل فیلم هر که هست، باشد. قضیه شخصی است و به دیگران مربوط نیست. اما مرد داخل فیلم (که زن طبعا او را می شناسد) تصویر شخصی زن را بدون رضایت او منتشر کرده و باید مجازات شود. پایان توضیحات. این توضیح با عقل و شعور من بیش تر جور در می آید و شجاعانه تر هم هست. این نوع توضیح یک فایده اساسی هم دارد: در...ادامه مطلب ...
  • دویچه وله

    نتایج مسابقه اعلام شد. خوش حالم که چند تا وبلاگ خوب ایرانی در سطح بین المللی جایزه بردند. از بین برندگان آرش عاشوری نیا را می شناختم که به نظرم سایت فوق العاده ای دارد و کاملا مستحق جایزه بود. کامران آن سوی دیوار هم با اختلاف تنها سه رای در بخش ویژه دوم شده است. در بخش وبلاگ های فارسی هم زیتون خانم اول شد که خدمت ایشان تبریک عرض می کنیم. ظاهرا وبلاگ من هم دوم شده است که البته فکر کنم مقام خاصی در مسابقه به حساب نمی آید و جایزه ای ندارد. نمی دانم، شاید هم دارد. به هر حال اهمیتی ندارد. بسیار ممنون بابت لطفی که کردید و نظرهای محبت آمیزی که نوشتید. وقتی نظرها را خواندم احساس کردم نوشتن این وبلاگ تا حدی ارزشش را دارد و بلاخره یک عده را راضی می کند.
  • قیمت گذاری تبعیضی

    در پس ایده قیمت گذاری تبعیضی یک درک اقتصادی عمیق خوابیده است : فروشنده از هر مشتری حداکثر سود ممکن را بیرون می کشد و این کار موقعی ممکن می شود که به هر کس به طور جداگانه بالاترین قیمتی که او حاضر است بپردازد پیش نهاد شود. در همان مثال قبلی فروشنده اگر قیمت را ۱۰۰ تومان تعیین کند ۱۰ نفر مشتری خواهد داشت و اگر ۵۰ تومان تعیین کند ۴۰ تومان. سود او در حالت اول ۱۰۰۰ تومان و در حالت دوم ۲۰۰۰ تومان است. ماجرا این است که اگر او به شکل تبعیضی قیمت گذاری کند حتی سود بیش تری هم به دست می اورد. این روش چطور است؟ اول قیمت را ۱۰۰ تومان تعیین می کنیم، وقتی در این قیمت ۱۰ نفر تقاضا داریم یعنی این ۱۰ نفر حاضرند ۱۰۰ تومان بابت قضیه بپردازند و لذا ما سود ۱۰۰۰ تومانی خودمان را کسب می کنیم. بعد که این ۱۰ نفر تمام شدند قیمت را می کنیم ۵۰ تومان. الان به چند نفر می توانیم بفروشیم و چقدر سود اضافه داشته باشیم؟ در این قیمت ۳۰ نفر دیگر مشتری ما می شوند. چرا ۳۰ و نه ۴۰؟ چون ۱۰ نفر قبلا خرید کرده بودند. پس از بابت این ۳۰ نفر هم ۱۵۰۰ تومان گیر ما می آید که با ۱۰۰۰ تومان قبلی می شود ۲۵۰۰ تومان که از هر دو قیمت قبلی برایمان پر سودتر است. این مثال گسسته بود. در واقع فروشنده وقتی سودش بیشینه می شود که به جای پرش از ۱۰۰ به ۵۰ قیمت را ذره ذره پایین بیاورد و در هر قیمتی جیب آدم های مربوط به آن قیمت را خالی کند. این البته وضعیت کاملا نظری است و در عمل معمولا قیمت تبعیضی روی چند قیمت گسسته کار می کند.. ولی چطور؟ مثال می زنم. ۱) ساندویچی یا فتوکپی که با کارت...ادامه مطلب ...
  • نشانه های انسان معنوی

    به نظر من این مقاله یکی از کلیدی ترین نوشته های استاد ملکیان است که دو سال پیش در روزنامه ایران چاپ شد و اگر حافظه ام خطا نکند در کتاب اخیرش هم موجود است. برای دوستانی که دست رسی ندارند می گذارمش این جا. ممنون از محمدرضا جلایی پور برای ارسال فایل. دو نکته در این مقاله برای من خیلی جالب توجه است. یکی روی کرد سلبی که در ابتدا هست و نشان می دهد آرامش معنوی تابع دین و علم و نظام اجتماعی خاصی نیست و دوم تعریفی که از زندگی اصیل ارائه می کند. به نظرمن این مقاله به طور هم زمان دو گیر اساسی موقعیت امروز ما را برجسته می کند (طبعا خیلی خلاصه). گیرهایی که داریوش شایگان معتقد است دو سر موقعیت پاندول زندگی ما است: استبداد و نیهیلیسم.
  • تبعیض قیمتی

    آقا اولش بگم این علیداد را من تازه کشف کرده ام و وبلاگش بسیار خواندنی است. علیداد یک نقدی بر نوشته قبلی من نوشته که حاوی اطلاعات مفیدی راجع به موضوعات مختلف است و توصیه می کنم اگر با بحث های بازاریابی آشنایی ندارید حتما بخوانیدش. با این همه نقد علیداد به نقطه مرکزی و اساسی بحث من اشاره نمی کند که به نظرم شاید دلیلش در نظر نگرفتن بحث کلیدی تبعیض قیمتی باشد. ابتدائا باید بگویم تبعیض قیمتی اصولا در شرایط انحصاری یا فزونی تقاضا بر عرضه امکان پذیر است و اگر در فضای رقابت کامل باشیم یا بازار بدون حضور ما هم قدرت پاک کردن تقاضا را داشته باشد چنین چیزی امکان پذیر نیست. در چنین شرایط به اصطلاح رقبا می توانند تبعیض ما را بشکنند. البته در دنیای عمل بسیاری از شرکت ها در شرایط دور از رقابت کامل کار می کنند. یعنی یا انحصار منطقه ای دارند یا کالایشان تمایزهای اندکی با بقیه دارد یا آن قدر بزرگ هستند که میزان عرضه آن ها روی بازار اثر می گذارد. مثال های متعدد را در پست بعدی می زنم. حالا فرض کنید من انحصاری یا شبه انحصاری جنسی دارم که اگر آن را به ۱۰۰ تومان بفروشم ۱۰ نفر می خرندش. اگر به ۵۰ تومان بفروشم ۴۰ نفر می خرند. برای راحتی بحث فرض کنید هزینه تمام شده ام صفر است و فروش همه اش سود است. به نظر شما من باید قیمتم را چگونه تعیین کنم؟ روی این موضوع فکر کنید. طبق معمول جوابش آن قدر که به نظر می رسد ساده و سر دستی نیست. هر چند علیداد در انتهای بحثش موضوع چرخه عمر را مطرح کرده ولی به این جهت گفتم از هسته اصلی بحث من دور افتاده که بحثش را به سمتی برده که روی کاهش قیمت تمام شده روی دوره عمر بحث...ادامه مطلب ...
  • خوبی خدا

    اگر از همنام و مترجم دردها خوشتان آمده، اگر داستان کوتاه آمریکایی دوست دارید و اگر بعد از استقرار دولت مهرورزی کتاب خواندنی جدید در بازار پیدا نمی کنید توصیه می کنم حتما “خوبی خدا” را بخوانید. حدس می زنم انتخاب زیرکانه اسم و ملایم و پنهان بودن تم مثلث عشق در بعضی داستان های کتاب باعث شده تا کل ماجرا یک جوری از زیر دست ممیزان تیزبین ارشاد در برود. تا تمام نشده بروید و بخرید. تجربه من می گوید هر داستانش به تنهایی قدرت مست کردن برای یکی دو ساعت را دارد. امیر مهدی عزیز ممنون برای انتخاب خوب داستان ها، ممنون برای ترجمه روان و ممنون بابت نسخه ای که هدیه کردی.

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها