• آقای مازیار که کامنت گذاشته اید و پرسیده اید که کجا من را دیده اید؟ کار یا دانشگاه؟ خب البته شما نباید خیلی یادتان بیاید چون اساتید دانش جوها را به خاطر نمی آورند ولی بنده یادم هست که ترم دوم لیسانس دانش جوی شما بودم و چون پاسکال بلد بودم قرار شد یک نرم افزار دیکشنری بنویسم و عوضش بیست بگیرم. دنیای کوچکی است. همین یازده سال پیش بود. راستی هنوز هم گیتار می زنید؟ این را هم اضافه کنم که چند سالی بعد از این که شما از ا.س رفته بودید بنده شدم مشاور حاجی و آقای ف.ا و رفقا و سر یک جلسه ای یک بار هم دیگر را آن جا دیدیم. چند نفر از خواننده های این جا دانش جوی ایشان بودند؟
  • خود درگیری انحصارگر

    می دانیم که انحصارگر سودی بیش از هزینه حاشیه ای می برد و در مقابل هر قدر که ساختار بازار به سمت رقابت کامل برود سود به سمت صفر میل می کند. در عمل انحصارگر لازم نیست که یک شرکت معظم باشد. پیتزا فروشی و کافی شاپ و خدمات تخلیه چاه داخل یک محله که در نزدیکی هایش مغازه مشابه نیست هم به نوعی انحصارگر به شمار می رود و می تواند قیمت انحصاری روی محصولات تعیین کند. اگر انحصارگر محصولی تولید کند که مصرف کنندگان یک بار برای مدت طولانی می خرند – باز زمان طولانی می تواند یک روز باشد، مردم فقط یک بار در روز شام می خورند – آن وقت همین انحصارگر با مساله جالبی مواجه می شود و آن هم رقابت با خودش در طول زمان است. ماجرا این است که هر قدر زمان جلو می رود انحصارگر دوست دارد برای جذب مشتریانی که تا الان خرید نکرده اند قیمت را پایین تر بیاورد و به اصطلاح تبعیض قیمتی اعمال کند. هلیم و آش را اگر سر شب نخرید ممکن است آخر شب به نصف هم بتوانید بخرید چون فروشنده نمی خواهد آن ها را دور بریزد، ضمنا دوست دارد زودتر مغازه اش را ببندد و برود (به عبارت دیگر گذشت زمان برایش پر هزینه است) و لذا ترجیح می دهد سریع ردشان کند. این یک بازی بین فروشنده و خریدار ایجاد می کند. خریدار به تجربه می داند که فروشنده به مرور زمان قیمتش را کاهش خواهد داد – چه فروش سبزی یک سوم قیمت آخر شب و چه پایین آوردن قیمت هندی کم و خودرو در ماه های بعد از عرضه به بازار – . لذا اگر خریدار به اندازه کافی صبور باشد سعی می کند در دوره های اول خرید نکند و صبر کند تا بعدا که قیمت پایین آمد محصول را...ادامه مطلب ...
  • از دی روز تا فردا برنامه روزانه تصحیح می شود : شروع { اپشتاین و اشمایدلر در نسخه های مختلف، لاتک (از نوع بیمر)، ساندویچ، نوشتن وبلاگ} برگرد به شروع. تازه دارم می شم دانش جوی تحصیلات تکمیلی + وبلاگ اضافه
  • در همین چند ساعت اخیر سه تا موضوع را فهمیدم که نه تنها برایم مفید فایده بود بل که از خنگی خودم و این که تا الان نمی دانستمشان شرمنده شدم. ۱) برای این که جست و جوی ارجاع معکوس انجام بدهیم یعنی بدانیم که چه مقاله هایی به مقاله مورد نظر ما ارجاع داده اند می شود از گوگل اسکالرهم استفاده کرد و “سایتت بای” را انتخاب کرد. ۲) اگر ویندوزتان مثل مال من داغون شده و هیچ روشی برای ورود به هارد دیسک و کپی کردن از فایل های مای داکیومنت جواب نداده ناامید نشوید. می شود یک ویندوز جدید نصب کرد و گفت که بغل نسخه قبلی نصب کند. من این کار را کردم و وقتی با ویندوز جدید بالا آمدم با کمال شگفتی دیدم به همه محتویات درایو سی و حتی فایل های داخل “مای داکیونت” قبلی دست رسی دارم. ۳) اشتفان دوستم علاقه ای به شرکت مجدد در امتحان تافل ندارد چون امیدی برای بهبود نمره اش ندارد. راست هم می گوید چون ۳۰۰/۳۰۰ را نمی شود به تر کرد.
  • حسن ختام مسابقه

    بابا حسین درخشان عزیز بی خیال. ما ها که شرکت کننده مسابقه هستیم هر کدام یک جوری زیرآب ماجرا را زدیم و گفتیم قضیه تفریح بود و تمام هم شد. بعدش هم رفتیم دنبال کار و زندگی. تو که داور مسابقه بودی و خواهی بود که نباید نقش عادل فردوسی پور را بازی کنی و رقابت ها را گزارش کنی. ضمنا من امید و ناامیدی نداشتم که بخواهم خودم را از چهارم به سوم بالا بکشم. به خدا کارهای مهم تر داریم رفیق. عزت زیاد. ضربه آخر : روزهای اول که نتایج را دنبال می کردم کلاش از من عقب تر بود. یک دفعه دیدم در عرض یک ربع پنجاه تا رای رفت بالا. دقیقه به دقیق رایش زیاد می شد. همین اتفاق برای سیبیل هم افتاد و دست آخر خودم هم مشمول محبت دوستان شدم. در عرض نیم ساعت رایم نزدیک صد تا رفت بالا. می خوام بگم که همین چند صد تا رای هم واقعی نیست.
  • تک و لاتک

    می گم همه مصیبت خواندن و فهمیدن و احیانا خدای نکرده نوشتن مقاله های اقتصادی یک طرف، درست کردن پرزنتیشن با این تک (Tex) و لاتک (Latex) یک طرف. نرم افزار به این یوزرهاستایلی (User Hostile!) در عمرم ندیده ام. همه انگیزه آدم را برای پرزنتیشن می کشد. راست می گویند که اگر نفع شخصی نباشد دنیا عقب می ماند. سی ساله که این نرم افزار داره توسعه پیدا می کنه و چون اوپن سورس و رایگانه کسی به فکر راحتی کاربر بدبخت و کور شدن چشماش نیست. هی پاور پوینت بیل گیتس، کجایی که یادت بخیر. هی پرزنتیش درست کردن ده دقیقه قبل از جلسه (بعضی وقت ها هم حین جلسه)، یادت بخیر.
  • دو فرق کوچک

    ۱) در ایران معمولا استادهای جوان تر باسوادتر از استادان قدیمی و احیانا فسیل شده بودند. دلیلش هم این بود که تازه فارغ التحصیل شده بودند و با دانش روز بیش تر آشنا بودند. این جا عموما بر عکس است و استاد هر قدر باتجربه تر باشد بیش تر می داند. دلیلش هم روشن است. همه استادها در هر سنی مرتبا مقاله می خوانند و آن که قدیمی تر است مقاله های بیش تری خوانده و در سخن رانی های بیش تری بوده و بیش تر منتشر کرده است و لذا چیزهای بیش تری می داند. ۲) در ایران باید همیشه فاصله خوبی بین استاد و دانش جو باشد. این جا اساتید دقیقا سر همان گروه های بحثی می نشینند که دانش جوها هم هستند و مقاله ها و نظراتشان همان قدر که مال بقیه نقد می شود توسط دانش جویان نقد می شود – گاهی هم راه با کنایه و متلک – می شود و کسی هم ناراحت نمی شود. فکر کنم یک دلیل عمده این است که این جا آدم ها یاد گرفته اند روی موضوع مشخص و در چارچوب متدلوژی صحبت کنند. توی ایران اگر قرار باشد استادها هفته ای یکی دوبار بین دانش جوها مقاله های در حال کارشان را ارائه کنند هر کسی برای خودش فیلسوف می شود و در باب همه چیز آن مقاله نظرهای کلان می دهد.
  • داریوش جان می گم این دکتر سروش بزنم به تخته هر چه سنش بالاتر می ره پیر که نمی شه ، خوش تیپ تر هم می شه.
  • برنامه روزانه

    در ده روز گذشته جریان زندگی من کما بیش چیزی شبیه به این بوده و تا ده روز دیگر هم همین طور خواهد بود : شروع { پاسخ دادن به ایمیل ها، (گویا، بازتاب، ایسنا، انتخاب)، خواندن برای تافل، تلاش برای فهمیدن نیم صفحه دیگر از مقاله اپشتاین، صبحانه، تست تافل، نوشتن وبلاگ، تلاش برای فهمیدن نیم صفحه قبلی مقاله اپشتاین، آش پزی، (گویا، بازتاب، ایسنا، انتخاب)، تست تافل، جواب دادن کامنت ها، ناهار، تست تافل، نوشتن وبلاگ، تست تافل، جواب دادن ایمیل ها، آش پزی، (گویا، بازتاب، ایسنا، انتخاب)، شام، خواندن برای تافل، مرور یک صفحه از مقاله اپشتاین، خواب } برگرد به شروع کاش زندگی همیشه این قدر ساده و بی دردسر وبدون مسوولیت بود. گاهی فکر می کنم اگر بتوانی در چنین سبک زندگی فرو بروی هرگز هوس هیجان نمی کنی. پ.ن : در یک قرارداد غیرصریح با مریم تقسیم کار کرده ایم. از بین کارهای خانه من آن یکی را که خیلی دوست دارم و تفریح بزرگم است یعنی آش پزی و ابراز خلاقیت! در آن را انتخاب کرده ام و مریم هم کار جمع و جور کردن ریخت و پاش های من را. اتفاقا تقسیم کار بهینه ای است. آدم شکمو غذا می پزد و آدم با سلیقه خانه را مرتب می کند.
  • سقف ثروت

    دوره راهنمایی و دبیرستان یک معلم علوم اجتماعی داشتیم که آدم باسوادی بود – در معیارهای آن روز ما – و مثل هر معلم علوم اجتماعی باسوادی در دهه شصت طبعا چپ گرا هم بود. یادم است بحث فاصله طبقاتی یکی از دغدغه های اساسی او بود و بارهای بار راه حلش را که به قول خودش از الجزایر الهام گرفته بود به ما ارائه داد. راه حل این بود که به افراد اجازه فعالیت و مالکیت خصوصی بدهیم ولی برای ثروت سقف بگذاریم و مثلا بگوییم هر کسی مجاز است حداکثر تا سقف دویست میلیون تومان ثروت داشته باشد. من هم که مثل هر سیزده ساله دیگری در آن دهه خواننده آثار شریعتی بودم به شدت طرف دار این راه حل بودم. (درست است، من هم مثل هر لیبرال رادیکالی زمانی چپ بودم ولی در هفده سالگی به راه راست هدایت شدم!) اولین واکنش یک طرف دار سیستم بازار به این پیش نهاد این خواهد بود که خب فرض کنیم ثروت آقایان و خانم های صاحب کاله و سپاهان و بوتان و مهرام و همکاران سیستم و غیره به آن سقف رسید و آن ها هنوز هم ایده هایی برای تولید محصولات جدید یا سرمایه گذاری در زمینه های جدید و گسترش فعالیت های شرکت هایشان دارند. حالا چه کار باید بکنند؟ من به جای دوست چپ گرا جواب می دهم. پاسخ این است که بلی! ما جلوی بزرگ شدن بیش از حد شدن آن ها را می گیریم و دوستان کارافرین را به مرخصی می فرستیم تا فضا برای بقیه باز بماند و به جای تعداد محدودی شرکت غول پیکر صدها شرکت با اندازه متوسط و متعلق به افراد مختلف ایجاد شود و جامعه به سطح هموارتری از توزیع ثروت برسد. جواب متقابل اقتصاددان طرف دار بازار آزاد را نمی نویسم و ماجرا را به شما واگذار می...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها