• تورم یا گرانی

    ارائه تعریفی از هر کدام از دو مفهوم به روشن شدن بحث کمک مي‌کند. قدرت خرید در واقع نشان گر سبدی از کالا و خدمات است که درآمد یک فرد به او اجازه خرید آن را مي‌دهد. تفاوت کشورهای فقیر و غنی در واقع به تفاوت همین قدرت خریدشان مربوط است که نهایتا خود را در درآمد سرانه هر کشوری متجلی مي‌کند. قدرت خرید متغیری نیست که به سادگی قابل تغییر باشد و تغییر اساسی در آن در درازمدت و به مدد سیاست‌هاي مناسب رشد اقتصادی صورت مي‌گیرد. در مقابل تورم یا افزایش اسمی قيمت‌ها‌ یک متغیر ظاهری است که صرفا تغییر در مقدار عددی و قراردادی قيمت‌ها‌ را نشان مي‌دهد و خود به خود حاوی هیچ اطلاعاتی از سطح رفاه یا قدرت خرید یک جامعه نیست. برای روشن شدن بحث مثالی مي‌زنیم. در یک مثال خیالی تصور کنید که قیمت «هر چیزی» (از جمله دستمزد) در اقتصاد ایران یک شبه «ده برابر» شود. در این مثال یک قرص نان صد ریالی را باید از فردا صبح به هزار ریال خرید. به لحاظ محاسبات تورمی چنین جامعه ای با ابرتورم بسیار شدید نهصد درصدی مواجه بوده است و ناظران از آن به عنوان یک فاجعه یاد خواهند کرد. در حالی که در واقعیت رفاه مردم جامعه هیچ تغییری نکرده است. قیمت نان ده برابر شده و در عوض حقوق افراد هم ده برابر و نهایتا قدرت خرید جامعه ثابت مانده است. حال اگر با تعاریف فوق به وضع جامعه خودمان برگردیم مي‌توانیم مساله را دقیق تر ببینیم. واقعیت این است که آن چیزی که مردم ایران را تحت فشار قرار داده است نه تورم بلکه گرانی یا به عبارت دیگر همان تعبیر عامیانه شده اصطلاح پایین بودن قدرت خرید است. مردم ایران در کشوری با درآمد سرانه دو هزار و پانصد دلار (به روایت شاخص اطلس) و هشت هزار دلار (به روش شاخص قدرت خرید) زندگی مي‌کنند. چنین سطحی از درآمد سرانه به این مردم اجازه نمي‌دهد که بسیاری از کالاها را به راحتی خریداری کنند. فی‌المثل قیمت بسیاری از کالاها مثل خودرو و لوازم الکترونیکی در ایران و اروپا تقریبا یکسان است. با این حال یک شهروند اروپایی به نسبت یک شهروند ایرانی چنین کالاهایی را با سهولت بسیار بيشتري خریداری مي‌کند و احساس گرانی هم نمي‌کند. چرا که درآمد ماهیانه واقعی او نزدیک به پنج برابر شهروند ایرانی است و طبیعی است که قیمت این کالاها سهم کمتری از درآمد او را تشکیل دهد. در حالی که همین وسائل برای شهروندان ایرانی «گران» هستند یعنی شهروند کشوری با درآمد سرانه کشور ما به راحتی نمي‌تواند خودرو خریداری کند. دقت کنید که اساسا تعریف درآمد سرانه چیزی غیر از این نیست. اگر ایرانیان هم مي‌توانستند به همان سهولت اروپاییان از هر کالایی خریداری کنند در این صورت درآمد سرانه ما هم به همان سطح رسیده بود و در واقع کشور ما به سطح لازم توسعه یافتگی دست پیدا کرده بود. مردم ایران با مشکلات دیگری هم مواجه هستند که مساله گرانی را برایشان حادتر مي‌کند. یک بررسی ساده از قیمت برخی محصولات مثل برنج، گوشت، برخی میوه ها، گروه خاصی از خودروها و خدمات موبایل و اینترنت نشان مي‌دهد که قیمت این محصولات به دلار در کشورهای اروپایی گاهی از ایران ارزان‌تر است. به عبارت دیگر مردم ما با درآمد کمتر مجبورند قیمت بيشتري برای کالاهای مشابه در کشورهای خارجی بپردازند. دلیل این موضوع هم تقریبا روشن است. سیاست‌هاي حمایت از تولید داخل در مورد کالاهایی مثل برنج و خودرو و انحصارهای دولتی در حوزه‌هايي مثل مخابرات باعث شده تا قیمت تمام شده کالاهایی از این دست برای مردم ایران از سطح بين‌المللی بالاتر بوده و لذا قدرت خرید مردم (نام دیگر گرانی) از سطحی که مي‌تواند باشد هم پایین‌تر بیاید. موضوع دیگر که احساس گرانی را برای مردم تشدید مي‌کند بالاتر بودن سطح استانداردهای زندگی در ایران به نسبت کشورهایی با درآمد سرانه مشابه ما است. اگر بررسی آماری روی سطح برخورداری ایرانیان از متوسط مسکن، خودرو، مصرف انرژی، دسترسی به آب سالم، آموزش عالی و غیره صورت گیرد خواهیم دید که مردم کشور ما علاقه‌مند به زندگی با استانداردهای کشورهایی ثروتمندتر از خودمان هستند. طبیعی است که با یک درآمد سرانه مشخص نمي‌توان تمام این استانداردها را به دست آورد و لذا در جریان تلاش برای دستیابی به آنها فشار قابل توجهی به خانوارهای ایرانی وارد مي‌شود که شکایت از گرانی بروز بیرونی آن است. با توصیفات فوق مشکل مردم ایران تورم نیست. تورم هر چند تاثیراتی روی رفاه دارد ولی به گواهی بسیاری از اقتصاددانان این تاثیرات اندک است و باور عمومی در مورد آن تا حدی بزرگ نمایی مي‌شود. مشکل مردم ایران گرانی است. همان چیزی که در ادبیات اقتصادی به آن سطح پایین درآمد سرانه مي‌گوییم. کاش دولت و مجلس در ایران بخشی از انرژی را که برای کنترل یکی دو درصدی تورم صرف مي‌کنند صرف افزایش یکی دو درصدی نرخ رشد اقتصادی مي‌کردند. آن وقت بود که تغییرات عینی و واقعی در زندگی مردم رخ مي‌داد
    ادامه مطلب ...
  • اقدام برای پذیرش

    به شدت درگیر کارهای مربوط به درخواست پذیرش هستم. تا امروز عصر باید فهرست جاهایی که می خواهم اقدام کنم را به استادم بدهم و همین الان فهرستم را تقریبا بستم. برای اقدام کردن و انتخاب دانشگاه چند تا محدودیت و راه برد داشتم. ۱) امسال قصد ندارم برای آمریکا اقدام کنم هر چند که بنا به دلایلی که آگاهان خبر دارند شانس پذیرش در آمریکا از جاهای دیگر بیش تر است. اگر نتوانستم در گزینه های امسالم پذیرفته شوم آن وقت سال بعد روی آمریکا متمرکز می شوم. ۲) من جنس خودم و توانایی ها و علایم را می شناسم. قطعا دانشگاه های بالا جای من نیست در نتیجه بی خودی وقت و پولم را برای درخواست پذیرش از ال.اس.ای و کمبریج و پومپئو فابرا و تولوز تلف نمی کنم. این دانشگاه ها پر جوان های ۲۲ ساله ای است که تمام وقت خود را روی درس متمرکز می کنند و من نمی توانم با آن ها رقابت کنم. این یک اصل مهم است که اگر در یک دانشگاه خوب باشی ولی ته فهرستشان قرار بگیری وضعت در آینده ممکن است بدتر از کسی باشد که در دانشگاه پایین تر است ولی می تواند در بالای رده بندی بایستد و حمایت دانشکده را هنگام ورود به بازار کار داشته باشد. از آن طرف هم وقت خودم را برای درس خواندن در دانشگاهی که رتبه اش پایین باشد تلف نمی کنم. ۳) علایق من در اقتصاد خاص است و از جریان اصلی کمی فاصله دارد. یکی از اساتیدم معتقد است تیپ اقتصاددانی که در نظر من است متعلق به دهه پنجاه و شصت میلادی بوده و الان دیگر وجود ندارد. به این خاطر گزینه هایم کمی محدودتر و خاص تر می شود. در مجموع توصیه اساتیدم این بوده که دو نوع از برنامه ها بیش تر به علایق من می...ادامه مطلب ...
  • یک چیز مفیدی که از انگلیسی زبان ها یاد گرفتم این بود که کلمه ای که اطلاعات اضافی منتقل نمی کند را از جملات حذف کنیم. نمی دانم چرا ولی ما فارسی زبان ها نسبتا زیاد این خطا را مرتکب می شویم. من خودم که خیلی جدی دچار این مساله بودم. مثلا نباید گفت This is taller than that in terms of size بل که خیلی ساده می شود گفت This is taller than that. یا مثلا به جای Compared to that this one is more beautiful. احتمالا به این خاطر که در فارسی اگر بگوییم “این از آن بلندتر است” یا ” این از آن زیباتر است” جمله خیلی ساده به نظر می رسد و معمولا علاقه مندیم بگوییم “از حیث طول این از آن بلندتر است” یا ” در مقایسه با آن این یکی زیباتر است”. تازگی ها سعی می کنم این قاعده را در نوشته های فارسی هم اعمال کنم و به نظرم مفید می رسد. دی روز یکی از مقاله هایم را بر اساس همین قاعده حذف کلمات فاقد بار اطلاعاتی ویرایش کردم و دیدم چه چقدر ساده تر و روان تر شد.
  • دم صبح

    اگر شب تا صبح بیدار بمونم دم دم های سحر یک دفعه یک جور تفاوت حس و حال را در خودم می بینم که احتمالا هیچ وقت دیگر روز دست نمی ده. یک جور حسی از سبکی و آرامش. نمی دونم مال ساعت بیولوژیکه یا تغییر در شرایط کیهانی یا انرژی موجود در زمین یا چیزی کاملا غیرمادی. هر چی هست یک چیزی هست که این همه از دعا و نسیم و درس سحر و هنگام سپیده دم و اینا حرف زدند. این زندگی شهری یک چیز ارزش مندی که گرفته همین امکان شب زنده داری و لذت دم صبحه.
  • پایان افسانه بانک خصوصی

    شب قبل از این که خبر برکنار عبدالله طالبی به طور رسمی منتشر شود این یادداشت را برای انتشار عمومی نوشتم. کمی بعد خبر رسید که به تر است بنا به ملاحظاتی ماجرا فعلا رسانه ای نشود. لذا یادداشت را این جا می گذارم. ببخشید اگر لحنش رسمی است. پس از تصمیم شورای پول و اعتبار برای تعیین نرخ بهره بانک های خصوصی که یک مداخله آشکار در روابط بین فروشنده و خریدار به حساب می آمد و به عنوان مانع بزرگی برای رشد این بانک ها عمل کرد دومین ضربه بزرگ به نظام بانک داری خصوصی کشور وارد شد. بر اساس خبرهای غیررسمی که یکی از سایت های وابسته به جناح محافظه کار منتشر کرد (بازتاب) و سپس توسط منابع رسمی نیز تا حدی تایید شد عبدالله طالبی مدیرعامل موفق بزرگ ترین بانک خصوصی کشور یعنی بانک پارسیان توسط بانک مرکزی صلب صلاحیت شده و نمی تواند به عنوان مدیرعامل بانک ادامه فعالیت دهد. به این ترتیب بانک مرکزی به عنوان یک نهاد وابسته به حاکمیت وارد سطحی از مداخله می شود که در کم تر کشوری می توان همانند آن را یافت. قانون تجارت و عرف اقتصادی هیات مدیره را به عنوان حافظان منافع سهام داران به رسمیت می شناسد و آن ها نیز با انتخاب مدیرعامل، تصویب برنامه ها و نظارت بر عمل کرد او این وظیفه خود را انجام می دهند. اگر مدیرعامل یک شرکت خصوصی وظایف خود را به درستی انجام ندهد این حق و مسوولیت سهام داران و هیات مدیره است که به این موضوع رسیدگی نموده و در مورد ادامه فعالیت او تصمیم بگیرند. در این بین با هیچ عقل سلیمی نمی توان دخالت نهادهای حکومتی را در تعیین مدیریت یک شرکت بخش خصوصی توجیه کرد. بخش دردناک ماجرا در این جا است که چنان اتفاقی برای مدیریت یک بانک در حال بحران...ادامه مطلب ...
  • می گم از این سوپ های قرمز که روزهایی که غذای هیات ها مرغ باشه توی کاسه های کوچک فلزی می دن خوردین؟ همونا که روش یک لایه نازک روغنه و نخود فرنگی و هویج و سیب زمینی و چند تا تیکه رشته و اگر شانس بیاری دل و جگر خرد شده مرغ توش و کمی جعفری روش داره. نوستالژی عجیبی نسبت به این سوپ دارم و هر چی درست می کنم اون جوری از آب در نمی آید. کسی ایده ای داره؟ البته قصدم از نوشتن این پست این بود که دهن اونایی که از این سوپ خوردن و الان بهش دست رسی ندارند را آب بندازم تا در غم من شریک شوند. بدجنسی که شاخ و دم نداره.
  • فقدان بازدارندگی در جنگ با تروریست ها

    از یک زاویه جنگ با تروریست ها (مثلا مبارزه آمریکا با القاعده) در مقایسه با مبارزه بین دو کشور (مثلا جنگ سرد بین آمریکا و شوروی) یک پیچیدگی مهم دارد که طراحی استراتژی آن را دشوارتر می کند. در جنگ با دشمنی که مسوولیت اداره یک کشور را بر عهده دارد ابزارهای بازدارندگی (Deterrence) تا اندازه خوبی قابل استفاده است. مثلا یک طرف بمب اتمی می سازد و طرف دیگر می داند که اگر حمله کند با هزینه های زیادی مواجه می شود. چنین امکانی باعث می شود تا رفتارهای طرفین جنگ از حد مشخصی از خشونت تجاوز نکند. نمونه دیگر این ماجرا جنگ شهرها بین ایران و عراق بود که چون طرفین قادر به پاسخ گویی بودند پس از یک دوره متوقف می شد. مثال آخرش هم سیاستی بود که نازی ها در قبال پارتیزان های فرانسوی یا لهستانی (اگر کشورها را اشتباه اسم نبرم) داشتند و در مقابل هر تروری، تعداد مشخصی از هم وطنان پارتیزان ها را می کشتند. در حالی که در جنگ یک کشور با گروهی مثل القاعده، تروریست ها معمولا منافع ملموسی ندارند که نگران آن باشند لذا طرف مقابل ابزار بازدارندگی در اختیار ندارد که با آن دشمنش را تهدید کند یا با مقابله به مثل (در اصطلاح تئوری بازی Tit-for-Tat) جلوی اقدامات او را بگیرد. حداکثر می تواند با توسل به خشونت عریان رفقا یا هم وطنان او را تهدید به قتل کند که این برای یک عضو القاعده نهایتا سعادت است.
  • خود عکس گویا است

    توضیح : عکس جلسه دیدار رییس جمهور با هنرمندان و اصحاب رسانه و قلم و ساز و دوربین و قلم مو و غیره. به گفته آگاهان سیاسی و ناظران محلی شدت استقبال از جلسه به حدی بود که نه تنها طبقه دوم پر شد بل که عده زیادی در سالن کناری از طریق دوربین مداربسته مراسم را دنبال می کردند. به این خاطر هم غیر از این یک عکس ایسنا هیچ کدام از خبرگزاری ها عکس کامل سالن جلسه را منتشر نکرده اند. گزارش خواندنی ایسنا از جلسه. رییس جمهور هم چنین با تجلیل از کاظم انبارلویی سردبیر روزنامه رسالت بخاطر نقش وی در اطلاع رسانی گفت: ما از ایشان تجلیل خواهیم کرد هر چند وی نیازی به این تجلیل ندارند زیرا بچه ایران زمین است (منبع ایرنا) آقا خدا ببخشد ولی این جمله من را تا حدی یاد آن بخش بامزه برنامه سال خوش (نوروز ۷۴) می اندازد که از طرف می پرسیدند بچه این محلی؟ بچه این محل نیستی؟ بچه کدوم محلی؟ برو! ما را باش که فکر می کردیم آقای انبارلویی بچه شوش و نازی آباد است نگو ایشان “بچه ایران زمین” است و شب ها با رفقا جلوی پاساژ گلستان جمع می شوند. توی ایران زمین هم به جای کاظم کازی صدایش می زنند. طبیعی است که ایشان نیازی به تجلیل ندارند چون بچه ایران زمین هستند و وضعشان توپ است.
  • چند هم سری و رشد

    چگونه می توان چند هم سری را با مدل اقتصادی توضیح داد و تاثیر آن بر رشد اقتصادی چیست؟ ۱) اگر در جامعه ای چند هم سری رواج پیدا کند جنس مونث کم یاب شده و لذا قیمت آن مثبت می شود. مطالعات نشان می دهد در جوامع چند هم سری داماد باید پولی بابت ازدواج با دختر به پدر او بدهد. بر عکس در جوامع تک هم سری این خانواده دختر است که جهیزیه می دهد یعنی دختر قیمت منفی پیدا می کند. ۲) فردی که در یک جامعه چند هم سری زندگی می کند هر قدر دختران بیش تری داشته باشد در آینده درآمد بیش تری خواهد داشت. بنابراین انگیزه دارد که فرزندان بیش تری تولید کند. او احتمالا مسوولیت مستقیمی در باب فرزندان ذکور ندارد ولی دخترانش را شخصا “می فروشد” و لذا بیشینه بودن تعداد کل فرزندان (و در نتیجه افزایش شانس داشتن دختران بیش تر) هدف او است. ۳) تعداد فرزندان یک مرد تابعی است از تعداد زنان او و متوسط تعداد فرزندان هر زن. متوسط تعداد فرزندان هر زن هم تابعی است از سطح تغذیه و بهداشت او و نیز دوره عمر باروری اش. باید دقت کرد که سطح باروری زن محدودیت دارد و لذا مرد اگر تغذیه و بهداشت خیلی بالایی هم فراهم کند باروری هم سرش از حد مشخصی بالاتر نمی رود. بنابراین مردان با یک مساله بهینه سازی رو به رو هستند که در آن باید روی تعداد بهینه زن (و در نتیجه پول تخصیص داده شده به هر زن) تصمیم بگیرند. ضمن این که چون قدرت باروری زن با افزایش سن کم شده و نهایتا صفر می شود دختران جوان قیمت بیش تری خواهند داشت واین باعث افزایش اختلاف سنی بین زن و مرد در این جوامع می شود. ۴) جامعه چند هم سری با تشویق مردان به داشتن دختر...ادامه مطلب ...
  • ماجرای دختردار شدن من

    خدا بگم این محمود فرجامی را چی کار کنه با این راپورتش. قرار نبود کسی بفهمه ولی این رفیق ما لو داد و این مطلب را نوشت با عنوان “ماجرای دختردار شدن حامد قدوسی” پ.ن : شرمنده ام. انگار دوستانی که مطلب محمود را نخوانده اند تصور کرده اند ما واقعا بچه دار شده ایم و لطف کرده اند و تبریک گفته اند. جهت رفع شبهات باید عرض کنم که این بنده حقیر حداقل تا ده سال آینده هم انگیزه و حال و حوصله و وقت و پول و بقیه منابع لازم برای بزرگ کردن یک عدد بچه را ندارم و لذا نه تنها در کوتاه مدت بل که در بلندمدت هم ایده ای برای این کار ندارم. برای دوستانی که نتوانستند مطلب را در رادیو زمانه بخوانند اصلش را کپی می کنم این جا. “… دیگر آنکه حامد اوغلی قدوسی معتمد التجار که در وبلاگش علی الدوام افاضاتی راجع به تجارت و کاسبی و این قبیل امور نان و آبدار می‌فرمود، دفعتا کما مثل‌الفمینیسمیون راجع به کار برای نسوان و جهیزیه ایشان ابراز عقیده کرد و گفت منبعد چون بنات و نسوان هم مثل مردان کار می‌کنند نباید جهیزیه داشته‌ باشند و این قبیل امور از انتلکتوئلی بدور است و مدت‌هاست که این رسومات ضاله در فرنگستان و ممالک متمدنه برافتاده‌اند. که البته این حرف جدیدی نبوده و خیلی وقت است که اعضای فرقه فمنیسمیون منکر نقش حیاتی مهریه و جهیزیه و شیربها و حتی –نعوذ بالله- بیرق احمر شب زفاف هم می شوند. لاکن از قراری که این حقیر از احوالات جناب معتمد التجار مطلع است که مشارالیه تا صنار سودی نداشته باشد داخل به هیچ موضوعی نمی شود، لابداً می‌شود نتیجه گرفت که خدا دختری به ایشان داده که معزی‌الیه به صرافت انکار و تقبیح جهیزیه افتاده. مبارک باشد ان‌شالله. …”

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها