• نرخ بهره و ربا

    پویان مشایخ همیشه می گوید تا بحث نرخ بهره و مساله حرمت ربا در این کشور حل نشود توسعه اقتصادی با کندی مواجه خواهد بود. با یاسر میردامادی که صحبت می کردیم به نکته بسیار مهمی اشاره می کرد. یاسر معتقد بود که حرمت ربا دقیقا به خاطر برداشتی است که علما از زیان های ربا برای جامعه دارند (خود یاسر هم برداشتش این بود که ربا برای جامعه زیان آور است) و به نظرشان می رسد که ربا خون جامعه را مکیده و به جیب عده خاصی سرازیر می کند و در نهایت باعث عقب ماندگی جامعه خواهد بود. توصیه او این بود که کسانی که کارشان در حوزه اقتصاد است اگر در باب کارکردهای بازار مالی و نرخ بهره در دنیای مدرن و مزایای آن برای کشور و هزینه های توسعه نیافتگی بازارهای مالی بنویسند کم کم این تصور منفی نسبت به نقش نرخ بهره از بین رفته و لذا ممکن است حکم شرعی آن نیز متناسب با این برداشت جدید تغییر کند. البته به نظر من می رسد در حال حاضر نیز برداشت علما از این ماجرا یک سان نیست. فی المثل مخالفت هایی که در جریان کاهش نرخ بهره از سوی برخی روحانیون ابراز شد تا حدی نشان می داد که آن ها هم به نوعی از نرخ تعادلی که خارج از دخالت دولت تعیین می شود و منافع دو طرف وام گیرنده و وام دهنده را حفظ می کند باور دارند و لذا می توان روی یک چنین پایه مشترکی حرکت کرد و بحث را توسعه داد. به نظر من اولین قدم در این تغییر برداشت این است که به تغییر جای گاه اقتصادی وام گیرنده و وام دهنده در دنیای قدیم و جدید اشاره کنیم. در قدیم رباخواران عموما ثروت مندانی بودند که از محل بهره های سنگین به وام هایی که به فقرا...ادامه مطلب ...
  • روحانیون سنت گرای مدرن

    روحانیت شیعه در داخل خود از طیف های کاملا متفاوتی تشکیل می شود که تفاوت های آن ها احتمالا در نگاه گذرای بیرونی پنهان می ماند. از طیف روحانیون فقهی- سنتی خارج از قدرت گرفته تا عرفانی مسلک ها و فلسفه گراها و تفکیکی ها و بنیادگراها و مدرن ها. موضوع روحانیت و نقش آن در تحولات از موضوعات جالب برای من است و اتفاقا بخشی از گفت و گوهایم با یاسر هم حول همین موضوع و خصوصا جای گاه و آینده روحانیون سنتی بود. در این بین یکی از گروه های جالب توجه جمعی از روحانیون “سنت گرا و فقه گرا” است که با زبان و ابزارهای دنیای مدرن به خوبی آشنا هستند و حتی سبک زندگی مدرنی دارند. این طیف البته متفاوت از طیف روحانیون تجددگرا و نیمه تجددگرا مثل مجتهد شبستری و مرحوم حایری یزدی و محسن کدیور و هادی و احمد قابل است. تفاوت مهم دو طیف این است که گروهی که از آن ها صحبت می کنم به لحاظ مبانی معرفتی هم چنان دلبسته روی کرد سنتی هستند و از دیدگاه معرفتی چندان دچار تحول نشده اند و لذا مرزبندی خود را با گروه های مدرن حفظ می کنند. ضمن این که عموما طرف دار جمهوری اسلامی در کلیت آن هستند هرچند معمولا در گفت و گوی خصوصی نقدهای تاکتیکی دارند. سعیدرضا عاملی استاد ارتباطات دانشگاه تهران یکی از این نمونه ها است که من از هم نشینی با او در کنفرانسی در کیش بسیار لذت بردم. عاملی ظاهرا جزو نمایندگان رهبری در انگلیس بوده که از فرصت استفاده کرده و دکترای جامعه شناسی ارتباطات خوانده است. فکر کنم در شرایطی که اصولا بحث پاورپوینت و مقاله های انگلیسی به عنوان مرجع درس عموما در دانشکده های علوم انسانی ما چندان جا نیفتاده بود عاملی از این روش ها استفاده می کرد. حسام الدین آشنا...ادامه مطلب ...
  • دستشان در یک کاسه است

    مردم ایران وقتی می خواهند انفعلال سیاسی شان و حال نداشتن برای شرکت در یک رای گیری نیم ساعتی را توجیه کنند این استدلال معمولا به دردشان می خورد که: ” این جناح های سیاسی آخر سر همه دستشان در یک کاسه است و دنبال منافع خودشان هستند. من و شما نباید این پایین بی خودی خودمان را علاف کنیم و اسباب پیروی آن ها شویم ” این استدلال خوش مزه و این تصور کاریکاتوری و ایرانی پسند از دنیای سیاست درست نقطه مقابل برداشتی است که در نظریه انتخاب عمومی از رفتار سیاست مداران وجود دارد. در انتخاب عمومی سیاست مداران نه انسان های ایده آل بل که سودجویان بزرگی هستند که ” در انتخابات پیروز نمی شوند که برنامه ای را طراحی کنند بل که برنامه ها را جوری طراحی می کنند که در انتخابات پیروز شوند “. بسته به این که بازار سیاست تا چه حد امکان ورود تازه واردین را فراهم کند ممکن است من هم ترجیح بدهم در این دور منفعت جویی شرکت کنم. اگر هم این بازار بسته باشد و مدلش نزدیک به رقابت انحصاری باشد آن وقت برای من مهم می شود که کدام تولیدکننده موقعیت بالا دست پیدا کند تا شانس عرضه کالاهای مورد علاقه من در این بازار بیش تر شود. پس خیلی عجیب نیست که من به عنوان شهروند منفعت طلب معمولا به این نگاه کنم که تامین منافع کدام یک از سیاست مداران بیش تر با منافع من هم سو است و سعی کنم به او رای بدهم یا از او حمایت کنم. این را هم خوب می دانم که او دلش به حال من نخواهد سوخت ولی برای این که دوره بعدی رای من را داشته باشد باید منافعم را تامین کند.
  • دیکتاتوری اکثریت

    یک مثال اقتصادی ساده از این که چگونه اکثریت می تواند از جیب اقلیت اندازه خدمات دولتی را بزرگ کند. فرض کنید عده ای کشاورز در روستا هستند که یک کانال آب بالقوه از زمین های ۵۱% آن ها می گذرد. اگر هزینه این کانال آب را بین استفاده کنندگان از آن تقسیم کنیم کسی به ساخت آن رای نمی دهد چون برایش به صرفه نیست. ولی اگر سیستم دموکراسی باشد وضع فرق می کند. در سیستم دموکراسی ۵۱% به حزبی رای می دهند که طرف دار ساخت کانال است و این حزب چون اکثریت را دارد انتخابات را می برد. نکته مهم این جا است که وقتی قانون پرداخت مالیات برای ساخت کانال تصویب شود فقط آن ۵۱% استفاده کننده هزینه آن را نخواهند پرداخت بلکه کل جامعه – که شامل آن ۴۹% ای هم که از کانال نفعی نمی برند هم هست- به یک سان این مالیات را می پردازد. با این شیوه قیمت سرانه ساخت کانال برای بهره مندشوندگان از آن تقریبا نصف می شود و حالا برایشان اقتصادی است که از ساخت کانال حمایت کنند. به عبارت دیگر دوستان بخشی از هزینه خدمات دولتی مورد علاقه خود را از جیب اقلیت جامعه تامین کردند. این داستان ساده یکی از توضیح هایی است که نشان می دهد که چرا دولت ها در برخی کشورها نسبتا بزرگ می شوند و خدمات متنوعی را ارائه می کنند که لزوما ارائه آن ها توسط دولت یا مقدار ارائه آن ها بهینه نیست. در واقع سطح تولید این خدمات بیش از حد بهینه است و دلیل آن هم همین ارزان شدن مصنوعی آن برای استفاده کنندگان است.
  • دوستان مشهدی

    تازه از مشهد برگشته ام. سفری فشرده ولی انرژی بخش بود. روز اول که رسیدیم بهرنگ و دوستانش آمدند سراغمان و رفتیم در رستوران مورد علاقه من در مشهد (سراب) ناهار خوردیم و تا عصر گپ لذت بخشی زدیم. ظاهر بهرنگ و نحوه سخن گفتنش و دغدغه هایش و سوال هایش من را عجیب یاد محمد مروتی می انداخت و همان حس علاقه خاصی که همیشه به محمد داشته ام – و نمی دانم که هیچ وقت به او گفته ام یا نه؟ – را در همان دقایق اول نسبت به او هم پیدا کردم. با این توضیح که بعدا فهمیدم در دبیرستان علامه حلی هم کلاسی بوده اند و لذا شباهتشان خیلی عجیب نیست. بعدش هم “طفل شیرخواره” عزیز زحمت کشید و آمد دنبالمان و ما را تا طرقبه برد و چند ساعتی هم همه توسعه های اخیر شهر مشهد را ریز به ریز نشانمان داد. طفل شیرخواره ناقد و خواننده بسیار تیزبینی هم بود و چند نکته اساسی در مورد برخورد من با بحث نوشته ها و کامنت ها بیان کرد که بسیار برایم آموزنده بود. شنبه شب هم مهمان جمع “ملکیان خوانی” یاسر میردامادی گرامی و دوستان فرهیخته و نازنینش بودیم. یاسر درست همان قدر که با سواد و متفکر و عمیق است خوش مشرب هم هست و هم نشینی با او و دوستانش بسیار خوش می گذرد. آن قدر که منی که غروب از شدت ضعف و بیماری نتوانسته بودم جلسه آخر کلاس را درس بدهم با حضور در این جمع کم یاب حالم خوب شد و سرحال شدم. باید اعتراف کنم که صحبت با یاسر با این که کوتاه بود ولی برای من بسیار پربار و آموزنده بود. فکر کنم سرقفلی چیزهایی که گفت به خودش تعلق دارد و من این جا در موردشان چیزی نمی گویم. علاوه بر قدردانی عمومی از همه دوستان عزیز...ادامه مطلب ...
  • مصاحبه با گل آقا

    سایت گل آقا مصاحبه هایی با گروهی از بلاگرها انجام داده است. این متن مصاحبه من است. ۱) چرا و از کی به فکر راه انداختن وبلاگ افتادید؟ من قبلا هم توی ایران وبلاگ داشتم و تعطیل شده بود ولی وقتی به اتریش رفتم و احساس نیاز کردم که با فضای ایران ارتباطم را حفظ کنم وبلاگ نویسی را دوباره شروع کردم. ۲- چرا این اسم را برای وبلاگتان انتخاب کردید؟ چای نوشیدنی مورد علاقه من است. کم تر کسی را دیده ام که به اندازه خودم چای بنوشد. خصوصا وقتی کار می کنم یا فکر می کنم یک لیوان بزرگ چای دم دستم هست. در نتیجه سعی کردم دینم را به لیوان چایم ادا کنم. ۳- روزی چند ساعت پای اینترنت هستید؟ من روزی ۸-۱۰ ساعت پای رایانه کار می کنم و خوب رایانه ام همیشه وصل به اینترنت است. از این مدت بین سی دقیقه تا یک ساعت صرف وب گردی می شود. ۴- وبلاگ برای شما همان دفترچه خاطرات دیجیتالی است یا برایش کارکردهای خاصی هم قائل هستید؟ اتفاقا وبلاگ برای من دفترچه خاطرات نیست چون معمولا مطلب شخصی کم می نویسم. وبلاگ برای من دو کارکرد مهم دارد. یکی حفظ ارتباطم با دوستانم در نقاط مختلف دنیا و دیگری نوشتن ایده هایم و دریافت بازخورد از خوانندگان. وبلاگم یک جوری کارکرد حرفه ای برای من دارد. ۵- با چند نفر از طریق وبلاگ دوست شدید؟ خیلی زیاد. در این سفرم به ایران بیش از نصف ملاقات هایم وبلاگی بوده. شاید بیش از ۵۰ دوست جدید خوب پیدا کردم و شاید بیش از این تعداد از دوستانم را که سال های سال بود خبری ازشان نداشتم دوباره پیدا کردم. ۶- با کامنتهای مزاحم چه می کنید؟ جور دیگر بپرسم،قدرت تحملتان چقدر است؟ قدرت تحملم خیلی کم است. از کامنت های فحش آلود ناراحت نمی شوم ولی از...ادامه مطلب ...
  • شخصیات و سفر مشهد

    ۱) کلاس های نظریه بازی تمام شد. تجربه خوبی بود. بچه ها چندین سوال اساسی پرسیدند که تا به حال بهشان فکر نکرده بودم و جواب درستی هم نداشتم. به هر حال فکر کنم خودم بیش تر از همه یاد گرفت. سعی می کنم جواب سوال ها را جست و جو کنم و برای بچه ها ایمیل کنم. ۲) جلسه مجله زنان هم به خیر گذشت. کار به آمبولانس و اینا هم نکشید. دم در رهام وزیری عزیز را کمی سر کار گذاشتم. با نیما منتظر بودیم که فمینیست های محترم در را باز کنند که رهام هم رسید. به قیافه هم دیگر را نمی شناختیم. خودم را زدم به آن راه و گفتم این جلسه چیه و این یارو کیه که ما پاشدیم اومدیم برای صحبتش و از این حرفا. رهام بنده خدا البته چیز ضایعی نگفت ولی فکر کنم اگر یکی دو دقیقه دیگه ادامه می دادم زیراب سخن ران یعنی بنده حقیر را می زد. وقتی خودش را معرفی کرد دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و اسمم را گفتم و اساسی خندیدیم. رهام گزارشی هم از جلسه نوشته. آقای حسین قاضیان را هم که از نوشته هایشان خصوصا در هفته نامه محبوبم راه نو می شناختمشان و از نزدیک ندیده بودم ملاقات کردم و از دیدارشان مشعوف گشتم. طبق معمول جلسه برای خودم از همه مفیدتر بود و باعث شد مقاله هایی که در باره اقتصاد فمینیستی و اقتصاد خانواده خوانده بودم را در قالب یک سخن رانی ۴۵ دقیقه ای جمع و جور کنم. ۳) برادرم نوید که مهندسی مکانیک می خواند و من از راه به درش برده بودم فوق لیسانس اقتصاد شریف قبول شد. از جناب سروان جبل عاملی از بابت این جنایت بزرگ جدا پوزش می طلبم و قول می دهم تکرار نشود. هفته بعد شاید پویا را در روزنامه دنیای اقتصاد...ادامه مطلب ...
  • بازی مذاکرات هسته ای

    به دلایل محیط زیستی و اقتصادی شخصا با سرمایه گذاری هسته ای در ایران مخالفم با این حال به نظرم می رسد شیوه ای که لاریجانی برای هدایت مذاکرات در پیش گرفته است تا حد خوبی عقلانی است. سعی می کنم استراتژی ایران را با “ساده سازی های فراوان” در قالب یک “مدل ابتدایی” نظریه بازی ها توضیح بدهم. اول از همه می دانیم که بازی مذاکرات یک بازی با جمع صفر است. بر خلاف مذاکرات تجاری که معمولا دو طرف از دست رسی به توافق نفع می برند در مذاکرات هسته ای یک طرف باید امتیازاتی بدهد تا طرف دیگر دست از برخی فعالیت هایش بردارد. لذا بر خلاف ادعاهای رسانه ای این بازی هرگز برد-برد نیست بل که یک بازی برد – باخت است که اگر طرف ایرانی خوب بازی کند می تواند قسمت برد را از آن خود کند. از این حیث می گویم برد باخت است که در صورت دست کشیدن ایران از مواضع خود غرب چیز جدیدی به دست نمی آورد ولی ایران برخی امتیازات را کسب می کند که پس از کسر کردن هزینه صرف شده برای سرمایه گذاری های هسته ای ممکن است منافع آن برای ایران مثبت باشد. با این فرض کل بازی را می توان در قالب یک بازی چانه زنی (Bargaining) فرموله کرد. رابن اشتاین در مدل معروفش نشان داد که عامل زمان در بازی چانه زنی فاکتور مهمی است. هر قدر زمان می گذرد کل منافع ناشی از بازی کم می شود (مثل کیک بستنی که طرفین بر سر سهم از آن چانه زنی می کنند و خود کیک هم در حال آب شدن است). بنابراین متناسب با هزینه گذشت زمان برای طرفین ممکن است دست یابی به سهم” الف” در زمان الان به تر از سهم “ب” که بزرگ تر از الف است در زمان بعدی باشد. حل...ادامه مطلب ...
  • مشکلات فرهنگی ایرانیان و نفع شخصی

    این نوشته حنیف بیات در باب مشکلات فرهنگی ایرانیان برایم جالب بود و توصیه می کنم که بخوانیدش. خب البته او راجع به موضوعی نوشته که ماهیتا جزو موضوعات بزرگ است و نظرات متناقض می توان در آن یافت. ضمن این که امکان رد و قبول تجربی آن بسیار مشکل است. با این همه به نظرم همین ایده پردازی ها خود مفید فایده است. خصوصا این که در معرض نقد جدی قرار گیرد. از کل نوشته حنیف بخش اول که مربوط به کنترل احساسی بود به نظرم از همه قابل توجه تر و خواندنی تر آمد. این بخش را که خواندم یاد ایده تمدن و ملالت های فروید افتادم. فروید می گوید تمدن با خویشتن داری شکل می گیرد. به عقیده او اگر انسان قرار بود در هر لحظه انرژی خود را صرف رفع نیازی که در آن لحظه به او فشار می آورد کند هرگز قادر به خلق روش های پیچیده تر و نهایتا ساختن تمدن ها نبود. مثال خود فروید ساده و آموزنده است. اگر قرار بود هر لحظه که گرسنه می شویم تمام ذهنمان درگیر این امر شود هرگز قادر نمی بودیم به طراحی و اجرای شکار برای رفع گرسنگی فکر کنیم. تمدن آفرینی انسان در همین به تاخیر انداختن خواسته های فوری است که شکوفا می شود. این بحث تا حدی مایه های مشترک با بحث صبوری و رشد دارد که قبلا در موردش نوشتم. نقد من بر نوشته حنیف این است که مشابه با بسیاری از نوشته های روشن فکری در ایران به واقعیت انسان نفع جو باور ندارد. در قسمت آخر نوشته او به بحث فرار مالیاتی اشاره کرده و آن را جزو فرهنگ ما ایرانیان می داند. من با این نوع نگاه مشکل دارم. به نظر من مردم در همه جای دنیا علاقه دارند از مالیات فرار کنند. این در ذات انسان است...ادامه مطلب ...
  • سوبسیدهای صنعتی

    از زمان دولت خاتمی برنامه هایی شروع شد که به منظور تشویق شرکت های بخش خصوصی به توسعه فن آوری و بهبود مدیریت به آن ها سوبسید بپردازند. نتیجه این برنامه طرح هایی مثل طرح ارتقاء بهره وری بود که در آن دولت تا سقف ۸۰ درصد از هزینه های آموزش یا اصلاح مدیریت شرکت ها را پرداخت می کرد. برنامه های مشابهی هم برای حمایت از تحقیق و توسعه وجود داشت و در دولت احمدی نژاد هم ادامه یافته و حتی تمایل به گسترش آن هم وجود دارد. کسانی که دستشان در کار باشد می دانند که این سوبسید ها معمولا تاثیر چندانی در بهبود عمل کرد شرکت ها نداشته است و عمدتا تبدیل به نوعی مشغولیت برای شرکت ها و البته نان دانی خوبی برای شرکت های مشاور و فارغ التحصیلان رشته های صنایع و مدیریت و اقتصاد (از قضای روزگار سه رشته ای که من خوانده ام!) شده است. خاطرم هست که حدود هفت سال پیش وزارت صنایع به شرکت های تولیدی سوبسید مطالعاتی برای بهبود و اتوماسیون خط تولید را پرداخت می کرد. پروژه ای که من در جریان مذاکرات و تهیه پروپوزال آن بودم مربوط به پیاده سازی سیستم بارکد در خط تولید شرکت های الکترونیکی بود و حدود هفتاد درصد هزینه آن سوبسیدی بود. به خاطر وجود چنین سوبسیدی که هزینه واقعی پروژه را برای شرکت مصرف کننده به یک سوم تقلیل می داد همه شرکت ها مستقل از این که واقعا به چنین سیستمی نیاز دارند یا نه علاقه مند به اجرای پروژه بودند. شرکت های مهندسی مشاور هم که از ماجرا سود می بردند نهایت سعی خود را برای تعریف پروژه ها و قانع کردن شرکت های تولیدی به کار می برند. همان طور که انتظار می رفت از این طرح برای مملکت آبی در نیامد ولی برای عده ای نانی درآمد....ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها