• انتخاب عقلانی

    در مدرسه تابستانی فلسفه و اقتصاد وین یک گروه از دانش جویان از دانشگاه دوک آمده بودند و تسلط آن ها به بحث ها کاملا مشهود بود. یکی دو روز بعد فهمیدم که همه شان دانش جوی رشته علوم سیاسی هستند. با این وجود اطلاعات شان در مورد موضوعاتی که به طور معمول در دانشکده های اقتصاد مطرح می شود و در مدرسه تابستانی هم مورد بحث قرار می گرفت – مثلا بحث عقلانیت، نظریه بازی ها، نظریه امکان ناپذیری ارو در انتخاب اجتماعی، کارآیی پارتو و … – بسیار عالی بود. در طول مدرسه فهمیدم که اولا یکی از اساتید که با تسلط بسیار خوبی مباحث مربوط به نقد عقلانیت در بازی ها را ارائه می کرد فلسفه خوانده است و ثانیا خیلی از شرکت کنندگان دانش جویان رشته هایی غیر از اقتصاد هستند. این موضوع من را بسیار تحت تاثیر قرار داد که در تمام بحث ها افراد با زمینه تحصیلی کاملا متفاوت – از ریاضی گرفته تا فلسفه و اقتصاد و علوم سیاسی و بیزنس – می توانستند در بحث ها جلو بروند و سر مقدمات متوقف نشوند. در حالی که در ایران تا پایت را حتی از حلقه اقتصاددان های هم فکر خودت بیرون می گذاری باید سر پایه ای ترین مباحث پذیرفته شده علم با بقیه بحث کنی. این حد از اختلاف دیدگاه ها باعث می شود تا بحث های بین رشته ای یا بین مکتبی در بین ما قادر نشود از عمق کافی برخوردار شود چون معمولا در بحث مقدمات می مانیم و فرسوده می شویم یا دچار اختلاف نظر می شویم. چند روز پیش با چند نفر از دوستان علوم انسانی خوانده گپ می زدیم. یکی از دوستان که علوم سیاسی خوانده بود می گفت نظریه انتخاب عقلانی الان به عنوان یکی از دو روی کرد اصلی در حوزه علوم سیاسی مطرح است....ادامه مطلب ...
  • مشاهدات و تجارب ایران

    ۱) تلویزیون نمی بینم ولی تکه هایی که جسته و گریخته به چشم می خورد همه مملو از القای جای گاه فروتر برای زنان است. انگار هر قدر جنبش فمینیسم و تلاش برای برابری حقوق زن و مرد در جامعه ما بیش تر شده رسانه ملی کوشش بیش تری برای ارائه نقش زن نجیب حرف گوش و مرد توان مند اداره کننده زندگی از خود نشان می دهد تا حد امکان این تلاش ها را خنثی کند. ۲) بازار کار خدماتی حرفه ای در این یک ساله بعد از دولت جدید به شدت راکد شده است. راننده ای که من را به اراک می برد تعریف می کرد که تا سال قبل هفته ای حداقل دو سه بار در این مسیر تردد می کرده ولی الان من اولین استادی هستم که در چند ماه اخیر به اراک می برد. دوست دیگرم تعریف می کرد که چند جا مشغول انتشار نشریه و خبرنامه کاغذی و الکترونیکی و در این مدت تمامی کارهایش تعطیل شده است. شرکت های مشاوره تقریبا هیچ قرارداد جدیدی در این یک سال جدید نگرفته اند و هنوز هم خبری از تخصیص بودجه های جدید به این منظور نیست. شنیدم بنیادی که عده ای از بچه های علامه حلی راه انداخته بودند و نوعی نقش تینک تنک را داشت با مشکلات مالی جدید در حال رسیدن به نقطه بحرانی است و … ۳) رانندگی در ایران سال به سال بدتر می شود. چون به فاصله می آیم می توانم این روند را حس کنم. پری شب ساعت ده در اتوبان چمران احساس کردم که دیگر حاضر نیستم در تهران ماشین برانم. از بس که از چپ و راست قیچی شدم و خطر تصادف برایم به خیر گذشت. دیشب در یادگار می آمدم و دو تا پیکان درست وسط بزرگ راه مشغول خوش و بش (یا شاید هم دعوا)...ادامه مطلب ...
  • وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی برای ما که خارج از ایران زندگی می کنیم وسیله ای مهم و گاهی حیاتی برای حفظ ارتباط با شبکه اجتماعی مان و خروج از تنهایی معنوی است. وقتی ایران هستم و فرصت این را دارم که مرتبا با دوستان مختلف قدیم و جدید به گفت و گوی حضوری بنشینم انگیزه و رقم کم تری برای وبلاگ دارم. دی روز با یکی از دوستان قدیمی ام که در کمبریج اقتصاد می خواند گپ می زدیم. نکته ای را از اقتصادسنجی متوجه نشده بودم و ازش پرسیدم و در عرض یکی دو دقیقه به خوبی توضیح داد. این مفهوم را در مدت چند ماه درس اقتصادسنجی آن جا نتوانسته بودم به این شکل بفهمم. جالب بود که هر دو کاملا این تجربه را داشتیم و کاملا روی آن تاکید می کردیم که یک مشکل زندگی و تحصیل در خارج خصوصا در جایی که ایرانی های هم رشته ات وجود ندارند این است که کم تر کسی را داری که به اصطلاح طلبه ها با او به طور مداوم مباحثه کنی. از مساله زبان که بگذریم، اگر این مباحثه مربوط به مسایلی باشد که مورد علاقه خارجی ها نیست و مربوط به فضای ایران است دیگر کاملا تنها می شوی. مباحثه های دو نفری حداقل برای من که تا حد زیادی متمایل به یادگیری از طریق گفت و گو هستم نقش کلیدی در درک عمیق تر مفاهیم دارد. وقتی ایران می آیم در همین مدت یکی دو ماه کلی ایده به دست می آورم که به درد مابقی سال می خورد و در مقابل آن جا کاملا احساس می کنم که بخش هایی از مغزم تعطیل می شود و خنگ تر از اینی که هستم می شوم. راستی کارها این قدر زیاد شد که تصمیم گرفتم اقامت در ایران را تمدید کنم لذا بعد از یک سفر...ادامه مطلب ...
  • در تقدیر از اقتصاددان رسوای جماعت

    این مطلب امروز در شرق و به مناسبت پاس داشت سی سال خدمات دکتر طبیبان چاپ شده است. مطلب را دو هفته پیش نوشته بودم. چند روز پیش دکتر نیلی زنگ زد و گفت غروب در جلسه رستاک شرکت کنم. دکتر طبیبیان را برای اولین بار آن جا دیدم (علاوه بر دکتر غنی نژاد و دکتر فرجادی و صادق جنان صفت و بقیه) و بسیار مایه مباهاتم شد وقتی فهمیدم دکتر طبیبیان من را از نوشته هایم می شناسد و دکتر غنی نژاد وبلاگم را می خواند. « من متاسفانه امکان شاگردی مستقیم دکتر طبیبیان را نداشته ام و از حضور در کلاس های درس ایشان محروم بوده ام. با این حال در مورد دیدگاه ها و رفتار ایشان بسیار شنیده ام و نوشته هایشان را با علاقه خوانده ام و از هر دو آن قدر آموخته ام که وظیفه خود بدانم در پاسداشت سی سال تلاش شان یادداشتی به قدردانی از طرف یک شاگرد غیرمستقیم شان بنویسم. امیدوارم این تقدیرنامه بتواند به نمایندگی از بخشی از نسلی ارائه شود که سخنان و دیدگاه های دکتر طبیبیان همواره برایشان الهام بخش و آموزنده بوده است. این دومین تقدیرنامه ای است که امسال به مناسبت سی سال خدمت و شصت سالگی دو استاد غیرمستقیم ام می نویسم. اولین نوشته در رثای خدمات دکترعبدالکریم سروش بود که به نسل ما درس های زیادی در باب فلسفه علم و الهیات جدید آموخت و دومی آن در وصف تلاش های دکتر طبیبیان است که به ما نگاه دیگری به علوم انسانی و مشخصا علم اقتصاد را منتقل کرد. انگیزه نوشتن این یادداشت کوتاه هم تکلیف اخلاقی است در برابر تلاش های مردی که شخصا از ۱۰ سال پیش مرتبا شاهد جدل ایشان با جو غالب در کشور بوده ام و می دانم که این جدل از سال ها پیش از آن نیز در جریان...ادامه مطلب ...
  • کامنت گذاران

    کسانی که کامنت می گذارند چند جور هستند: ۱) کسانی که نقش معلم را بازی می کنند. این ها کسانی هستند که به طرز بی رحمانه ای منطق نوشته ها را نقد می کنند یا کم بودهای آن را نشان می دهند و نویسنده از بابت نکاتی که از آن ها می آموزد بسیار ممنون می شود. ۲) رفقای شفیق که نقش روحیه دهنده را ایفا می کنند و کامنت های محبت آمیزشان انگیزه نوشتن را فراهم می کند. ۳) بیرونی ها کسانی هستند که از مکاتب فکری دیگر می آیند و هر چند ممکن است مبانی فکری مان متفاوت باشد ولی چارچوب بسته ذهن آدم را تحریک می کنند تا به پارادایم های رقیب هم نگاه بیندازد. نویسنده و کامنت گذار این نوع هر چند ممکن است با هم مهربان و هم سنگر نباشند ولی من همیشه از این دوستان ایده های مهمی می گیرم و به اشتباهات مهمی پی می برم. ۴) برچسب زن ها کسانی هستند که من را بدجوری عصبانی می کنند. این ها کسانی هستند که به جای این که منطق یک نوشته را نقد کنند روی آدم اسم می گذارند. مثلا می گویند مهندسان اقتصادخوانده یا لیبرال ها یا خارج درس خوانده ها یا مسلمان ها فلان و بهمان. از آن مهم تر کسانی که وقتی حرف جدی برای گفتن ندارند تهمت هایی از قبیل غرق تئوری بودن و آشنا نبودن با ایران و صلاحیت نداشتن برای اظهار نظر می زنند و آدم را مجبور می کنند جواب درخوری بهشان بدهد و گاه گاهی صلاحیتش را به رخشان بکشد. متاسفانه من در مقابل چنین تحریکاتی خیلی حساس و غیرخویشتن دار هستم. ۵) بروزها و متقاضیان تبادل لینک و همیشه سبزها ۶) عصبانی ها یعنی کسانی که منتظرند تو چیزی بنویسی و بیایند و فحشی بدهند و بروند. واقعا نمی فهمم اگر از این وبلاگ...ادامه مطلب ...
  • کلاس تئوری بازی

    جلسه اول کلاس تئوری بازی روز یک شنبه ۱۵ مرداد ساعت نه صبح در محل دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف، سالن دکتر مشایخی برگزار می شود. اگر دانش جوی این دانشگاه نیستید برای ثبت نام و هماهنگی ورود با دفتر گروه اقتصاد تماس بگیرید: ۶۶۰۲۲۷۵۵
  • برای چه بنویسم؟

    از موقعی که ماجرای لبنان پیش آمده مرتب پیش خودم فکر کرده ام که چیزی بنویسم و بعد وقتی به نتایج نوشته های قبلی از این جنس مراجعه کرده ام منصرف شده ام. تجربه ام می گوید هر وقت چیزی خارج از حوزه تخصصم نوشته ام خودم بعدا از استحکام منطقی و نتایج نوشته ام احساس نارضایتی کرده ام. هر چند که از کامنت ها و تذکرات دیگران آموخته ام. من خودم را مقید کرده ام که تا حد امکان راجع به دو چیز بنویسم. اول مطالبی که به اقتصاد مربوط است و به نظرم می رسد تحلیل مشخصی از مساله ای را به معرض اشتراک و نقد دیگران می گذارم و دوم هم نوشته های شخصی است که هیچ آداب و ترتیبی برایش نمی جویم. ماجرای لبنان روشن تر از این است که امثال من بخواهیم چیزی در موردش بنویسم. از دید من ماجرا با حماقت یک گروه که فکر عواقب تحرکاتش را نمی کند شروع می شود و با دیوانگی طرف مقابل که برای حفظ موجودیت خودش و امنیت شهروندانش حاضر است دست به کشتار گسترده بزند ادامه می یابد. من نه متخصص مسایل خاورمیانه و فلسطین و لبنان هستم که نوشته ام چیزی به دانش و فهم خوانندگان بیفزاید و نه چنان قلمی دارم که حسی در کسی برانگیخته کنم و موجب حرکتی شوم. اگر بنویسم فقط تکرار مکررات است. پس برای چه باید بنویسم؟
  • بازار مالی و سرمایه انسانی

    از مزایای ایران آمدن مواجهه با مسایل عینی جالب است. امشب با دوست عزیزی صحبتی می کردیم. می گفت از یک دانشگاه خیلی خوب در اروپا پذیرش گرفته ولی بورس بهش ندادند. هر دو موافق بودیم که اگر جایی بود که می توانست وام کافی برای تحصیلش در آن دانشگاه را از آن جا دریافت کند و پس از فارغ التحصیلی پس بدهد کاملا ارزش دارد که این کار را بکند و با خرج خودش (در واقع با وامی که دریافت می کند) مشغول تحصیل شود. عین این قضیه در مورد سیاست تخصیص وقت در هنگام تحصیل در داخل ایران هم صادق است. بسیاری از ما آرزو می کنیم که در دوره ای که در ایران دانش جوی کارشناسی ارشد یا دکترا هستیم تمام وقت خودمان را صرف درس خواندن یا تحقیق بکنیم و می دانیم که چنین کاری وضع ما را در بازار کار آینده به تر خواهد کرد. با این همه معمولا مجبوریم برای تامین هزینه های زندگی بخشی از وقتمان را صرف کارهایی بکنیم که لزوما ربطی به تحقیقمان ندارد و از آن طریق پول دربیاوریم. این موضوع باعث می شود که دانشجوی مقطع تحصیلات تکمیلی در ایران حتی گاهی کم تر از ۵۰ درصد وقتش را صرف کار تحقیقاتی و آموزشی اش بکند. حالا اگر بازار مالی در کشور ما توسعه یافته تر بود به گونه ای که وام گرفتن از آن امر پیچیده ای نبود و برای افراد عادی امکان پذیر بود دانش جویان می توانستند این تصمیم را بگیرند که برای تامین هزینه های زندگی شان از این بازار وام بگیرند و پس از فارغ التحصیلی و مشغول شدن به کار وام را پس بدهند. چنین امکانی باعث تمرکز بیش تر روی درس خواندن و در نتیجه بهبود وضع سرمایه انسانی در جامعه می شد حال آن که ضعف بازار مالی در ایران چنین...ادامه مطلب ...
  • عقلانیت اقتصادی

    این عبارت ها از اسپینوزا است : «به عنوان یک قانون جهان شمول در باب رفتار انسان ها هیچ انسانی گزینه ای که فکر می کند به تر است را از دست نمی دهد مگر به امید یک چیز به تر یا برای فرار از ضررهای بزرگ تر. هم چنین هیچ کسی زیانی را تحمل نمی کند مگر به خاطر اجتناب از زیان های بزرگ تر یا به خاطر دست آوردن چیزی ارزش مندتر. به این خاطر است که انسان ها همیشه بین دو چیز آن یکی را انتخاب می کنند که به نظرشان به تر است» اگر به خاطر داشته باشید گفتیم تابع مطلوبیت با تعریف مدرن تابعی است که ترجیحات انسان ها را بین تمام انتخاب های ممکن آن ها رتبه بندی می کند. فکر کنم با این تعریف اسپینوزا روشن باشد که یک انسان عاقل در هر شرایطی سبدی را انتخاب می کند که مطلوبیت او را بیشینه کند یا به عبارت دیگر در درون هر محدودیتی آن گزینه ای را انتخاب می کند که به نظرش به تر از بقیه است. این به تر بودن به هیچ وجه محدود به معیارهای مادی نیست و تنها نکته ای که بیان می کند تاکید بر ارجح دانستن یک گزینه بر گزینه دیگر است. این که ملاک ارجحیت چیست و چرا یک انسان در یک موقعیت یک گزینه را به چیز دیگری ترجیح می دهد(مثلا انتخاب بین فدا کردن جان خود یا پر کردن جیب خود) موضوعی خارج از علم اقتصاد است. این رفتار همان رفتار بیشینه کردن مطلوبیت است که به عنوان یکی از مشخصه های پایه ای رفتار عقلانی در اقتصاد شناخته می شود و بعضا مورد انتقاد قرار می گیرد.
  • دوستی هایی که می آیند و مثل برق می روند

    پارسا صایبی یادته امیر چی می گفت؟ می گفت آدم که سنش بره بالا سخت می تونه دوست جدید بگیره. حالا اگر آدم در کشوری زندگی کنه که هر روز باید منتظر این باشه که یک دوست قدیمی اش زنگ بزنه و بگه من مهاجرتم جور شد یا ویزام را گرفتم باید اون وقت یاد بگیره که دوستی هایی که به سختی به دست آمده را مثل آب خوردن از دست بده و خیلی دلتنگ شون نشه. شب رفتن خودت یادته؟ من به روم نیاوردم ولی تا چند روز بعدش دلم گرفته بود. مگه آدم چقدر شانس داره که زوجی پیدا کنه که مثل خودش باشند؟ الان دارم از فرودگاه می نویسم. حس این دفعه ام به نسبت سال قبل کم رنگ تر شده. هم دلم کم تر برای وین تنگ می شه و هم کم تر از قبل شوق دیدن تهران را دارم. آخه آدم عادت می کنه. حتی به این که زندگی اش و رفقاش مثل قایق روی آب هر روز یک طرف بروند. جمعه شب بچه های گروه چای داغ را دوباره دور هم جمع کردم. همان گروهی که توی وین راه انداختم تا بچه هایی که تیپ هم هستند ماهی یکی دوبار هم را ببینند و گپ های دل خواهشان را بزنند و مثل ما خاطرات سخت تنهایی معنوی ماه های اول را تجربه نکنند. مناسبت این دفعه چای داغ خیلی دل چسب نبود. سه تا از بچه های گروه داشتند می رفتند. زلفا و مسعود فرصت مطالعاتی شان تمام شد و سروش به خاطر این که وین خیلی چیزی نداشت که بهش عرضه کند برگشت ایران که برود کانادا. این دفعه هم دلم گرفته بود از قبلش. شب که تنها بر می گشتم خانه داشتم خاطرات شش ماه قبلم را با این دوستان مرور می کردم. دوستانی که شاید دیگر هرگز هم را نبینیم. توی...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها