• صبوری و رشد

    بر اساس تعریف اقتصادی صبوری (Patience) یعنی گذشتن از رفاه فعلی با هدف دست یابی به رفاه بیشتر در آینده. هر قدر جامعه ای سطح صبوری متوسط بالاتری داشته باشد شانس بیشتری برای توسعه یافتگی خواهد داشت. این جمله ای واضح و بدیهی است. اما چرا؟ تا جایی که من می دانم صبوری حداقل از دو مسیر شناخته شده روی مسیر رشد تاثیر می گذارد: تصمیم گیری برای مصرف یا پس انداز که قبلا کمی در موردش بحث کردیم و تصمیم گیری برای انتخاب شغل. شاید مسیرهای دیگری هم باشد که من خبر ندارم. صبوری چگونه روی انتخاب شغلی و نهایتا رشد اقتصادی تاثیر می گذارد؟ برای پاسخ دادن به این سوال می توانیم از خودمان بپرسیم که چه عامل شخصیتی (و نه بهره هوشی) در انتخاب شغل آینده افراد موثر است؟ برای این که مساله را ساده تر کنیم و وارد بحث هایی مثل امکانات و موقعیت اجتماعی نشویم می توانیم مساله را بین گروهی از دانش آموزان یک مدرسه نمونه مطرح کنیم که موقعیت مالی و هوشی تقریبا یک سانی دارند. با این تفاوت که مثلا پدر یکی کاسب خرده فروش و پدر دیگری یک لیسانسیه کارمند دولت است. هر دو نفر به خانواده ای از طبقه متوسط تعلق دارند و هر دو پدر هم واقعا به درس خواندن بچه شان علاقه دارند. با این همه می دانیم که به طور” آماری” شانس فرزند فرد تحصیل کرده برای طی مسیر شغلی مبتنی بر تحصیلات بیش از فرزند نفر اول است. چرا؟ برای پاسخ به این سوال فاکتور صبوری قدرت پاسخ دهندگی نسبتا خوبی دارد. افراد هر قدر صبورتر باشند بیش تر تمایل دارند شغل هایی را انتخاب کنند که دیربازده تر است و برعکس هر قدر کم تحمل تر باشند شغل های زودبازده را ترجیح می دهند. فرق شغل دیربازده و زودبازده در شیب رشد درآمد آن ها...ادامه مطلب ...
  • خستگی از نقد

    به قول یکی از دوستانم خود واقعی ام از خود وبلاگی ام غیرمنطقی تر و انسانی تر است. یک تفاوت دیگر هم این است که در زندگی واقعی اهل جنگ و جدل و دشمن تراشی نیستم و بیش تر ترجیح می دهم با آدم ها رفاقتی به هم بزنم. جوری که دو سه باری که با یک آدم واقعی “قهر” کرده ام آن قدر از این قهر بودن و از این دشمن داشتن اذیت شده ام که بلاخره به لطف محبت طرف مقابل و بالا و پایین پریدن خودم یک جوری ماجرا را حل کرده ایم. با این همه در موقع نوشتن و در داخل فضای وبلاگی مجبور هستم که روی حرف هایی که فکر می کنم درست است خیلی دقیق بایستم و حرف هایی که فکر می کنم درست نیست را بی رحمانه نقد کنم و بحث کنم و احساساتی هم به خرج ندهم و به قول یکی از وبلاگ نویسان عزیز که بهم لطف داشت مثل آلمانی ها مطلب بنویسم. واقعیتش این است که در عالم واقع اتفاقا خیلی هم ایرانی ایرانی هستم و خوشبختانه یا متاسفانه ذره ای از آن رفتار آلمانی در وجودم نیست. به خاطر همین روحیه ایرانی است که از این کشمکش ها خسته و افسرده می شوم. حتی اگر “فکر کنم” که حق با من بوده و حتی اگر فکر کنم که طرف مقابل را قانع کردم یا او را شکست داده ام باز این که یک نوع “ستیزه” و “مخالفت” و “گیردادن” در میان باشد و از این که دشمن تراشی کرده ام و عده ای را آزرده ام و رفاقت احتمالی آینده را تخریب کرده ام اذیت می شوم. این دو روز اصلا دل و دماغ نداشتم و وقتی به دلیلش فکر کردم به نظرم رسید عاملش بحث های سنگینی بود که چند روز قبل با گروهی از دوستانی داشتم و...ادامه مطلب ...
  • سهمیه بندی بنزین

    دولت و مجلسی که از تورم غول بسازد و بخش عمده سیاست های اقتصادی را ذیل مهار تورم خلاصه کند و سعی کند قیمت کالای مضری مثل بنزین را در یک پنجم مقدار واقعی آن تثبیت کند دست به کارهای عجیب و غریب هم می زند. ظاهرا از مهرماه قرار است بنزین سهمیه بندی شده و از خارج هم چیزی وارد نشود. طبق گفته نعمت زاده معاون وزیر نفت به این ترتیب عرضه بنزین ۴۲ درصد کاهش خواهد یافت. از دی شب که خبر ماجرا را خوانده ام از عصبانیت به خود می پیچم از این همه خطاهای ساده در سیاست گذاری مملکت و از این همه دخالت در ساده ترین تصمیم مردم یعنی تصمیم گیری در مورد میزان مصرف خودرو شخصی شان. نصف شب نشستم و مطلب طولانی برای شرق و رستاک نوشتم ولی این جا یکی دو چشمه از نتایج این سیاست را که مربوط به حمل و نقل عمومی است می آورم. طبق سیاست جدید قرار است عرضه بنزین یک باره ۴۲ درصد کم شود و این یعنی این که حجم استفاده از خودروهای شخصی نیز اجبارا باید به همین میزان کم شود. آیا واقعا مردم می توانند به یک باره تا این حد از حجم سفرهای خود بکاهند؟ جواب دقیق را نمی دانیم ولی می توانیم از خودمان بپرسیم که چند درصد از مصرف بنزین مملکت به خاطر علاف گشتن یا روشن نگه داشتن موتور پشت چراغ قرمز و تنظیم نبودن موتور هدر می رود که بتوان با صرفه جایی در آن یک باره ۴۲ درصد از مصرف را کم کرد؟ اکثریت مردم همین قدر از خودروشان استفاده می کنند که سر کارشان بروند و برگردند منزل و خریدی بکنند و بچه ها را به مدرسه برسانند و شاید آخر هفته ای جایی بروند. در کوتاه مدت هیچ کدام از این سفرها یا قابل حذف نیست...ادامه مطلب ...
  • چرا با انشاء نویسی مخالفم؟

    احمد سیف و خاطره وطن خواه هر دو مطالب خوبی در نقد پست قبلی من نوشته اند که برای من آموزنده بود. پست دوستان کمک می کند تا مساله اصلی یعنی “انتقاد از خطابه وار سخن گفتن و انشاء وار نوشتن” بیشتر شکافته شده و روی جزییات آن بحث های بیشتری صورت گیرد. خوب می دانم که همین توصیفی که از ماجرا می کنم نادقیق است. منتقدی ممکن است بپرسد خطابه وار سخن گفتن و انشاء وار نوشتن یعنی چه و چه مشخصه های ممیزه ای دارد؟ این نقد وارد است. من تعریف روشنی برای این مفهوم ندارم و بیشتر بر روی یک برداشت بین الاذهانی از چنین تیپ سخن گفتن و نوشتن هایی تاکید می کنم. امیدوارم که برداشت هایمان از موضوع به هم نزدیک باشد. ضمنا سعی می کنم در متن نوشته خصوصیاتی را هم برای این سبک نوشتن برشمارم. چرا انشاء وار راجع به مسایل توسعه و اقتصاد سخن گفتن محل نقد است؟ ۱) مسایل اقتصادی عمدتا ماهیت دینامیکی دارند. مفهوم دینامیک به این معنی است که عملکرد یک سیستم تابع صرف ورودی این لحظه آن نیست بلکه تابعی از مجموعه ای از متغیرها هم است که در گذشته شکل گرفته اند. در این نوع سیستم ها نتیجه تغییر در یک متغیر روشن نیست و عمل کرد نهایی سیستم پس از فعل و انفعالات زیادی که بین مجموعه متغیرهای داخل آن صورت می گیرد تعیین می شود. اصطلاحا می گویند این سیستم رفتار “ضد شهودی” دارند یعنی نتیجه نهایی آن با آن چیزی که در نگاه اول به ذهن می رسد خیلی متفاوت است. از روان شناسی می دانیم که ذهن انسان خصوصا انسان غیرمتخصص پیچیدگی لازم برای تحلیل چنین سیستم هایی را ندارد و لذا برای مطالعه رفتار آن ها باید متوسل به مدل سازی و ریاضیات و یا مقایسه های کمی شد. این در حالی...ادامه مطلب ...
  • پنج به دو میلیون

    دوست نازنینم مانی.ب کامنتی گذاشته که حیفم آمد این جا نگذارمش. او ضمن اشاره به بحث من و احمد سیف عزیز گفته که این موضوعاتی که من ازشان به عنوان کلی اسم می برم برای یک جامعه خیلی مهم هستند. شورایی را هم در آلمان معرفی کرده که از چند نفر اقتصاددان کهنه کار تشکیل شده و کارش مرور وضعیت کلی اقتصاد و جامعه و ارائه گزارش های بی طرفانه از اوضاع است. بخش آخر کامنتش که خطاب به من نوشته شده است این بود: “موضوعاتی که تو تحت عنوان «موضوعات کلی» مطرح کردی، موضوعات مطروحه در این شورا است. مشکل بیشتر این است: در آلمان پنج­نفر در مورد این موضوعات کلی حرف می­زنند و هزاران اقتصاددان دیگر در باره موضوعات خاص مورد توجه تو. حال آن­که در ایران پنج نفر در باره موضوعات خاص «کوچک» حرف می­زنند و دومیلیون نفر در مورد امور «من­حیث­المجموع».”
  • مساله سخت جنگ

    یک قاعده تصمیم گیری که احتمالا ما هم در زندگی روزمره مان به کار می بریم قاعده کمینه کردن بیشینه ها (مین مکس) است که صورت ساده آن این است که استراتژی را انتخاب کنیم که اگر حریفمان در این بازی هر استراتزی دل خواهی را انتخاب کند حداکثر زیانی که ما از حالت های مختلف می بریم به کم ترین میزان خود برسد. وقتی می دانیم که در هر صورتی زیان خواهیم برد این یک سیاست محتاطانه است که تضمین می کند زیان از یک حدی بیش تر نخواهد شد. حالا فرض کنید شما رییس یک قبیله هستید و قبیله مقابلتان – که قبلا آغازگر جنگ بوده است- دارد با قدرت تمام جنگ را ادامه می دهد و هر روز در این جنگ عده زیادی آدم از طرفین کشته می شوند. شما سلاحی آتشین دارید که اگر یکی دو بار به کار بگیریدش طرف مقابل ممکن است جنگ را پایان دهد ولی اشکال این سلاح این است که عده زیادی آدم کاملا بی گناه را در زمان کوتاهی می کشد و شما برای این که قدرت سلاحتان را به رخ حریف بکشید چاره ای جز این ندارید. پس شما حداقل دو گزینه دارید: جنگ را ادامه دهید و شاهد کشته شدن انسان های زیادی در طول زمان باشید یا از سلاحتان استفاده کنید و عده زیادی را در زمان کوتاهی بکشید و این جنگ خونین را پایان دهید. همیشه خودم را شکر می کنم که در موقعیت رییس این قبیله نیستم چرا که از این مساله تصمیم گیری دیوانه می شدم. هر تصمیمی که می گرفتم کابوس کشتگان این جنگ و وسوسه این که چرا استراتژی دیگر را انتخاب نکردم من را رها نمی کرد. داستان این دو قبیله تخیلی بود ولی صورت مساله شان تمرین خوبی برای فکر کردن به موقعیت های مشابه است.
  • انشای من در باب توسعه و چیزهای دیگر

    لطفا به انشای من در باب توسعه و همه چیز دقت کنید: ” مسایل اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه ای به شدت به هم پیوند خورده است و اجرای برنامه ها در هر یک از ابعاد فوق بدون توجه به ابعاد دیگر موجب شکست خواهد بود.فرهنگ هر جامعه ای اقتصاد آن را می سازد و اقتصاد قطعا بر روی فرهنگ تاثیر دارد. پس الگویی موفق خواهد بود که متناسب با ساخت اجتماعی-تاریخی آن جامعه باشد. از سوی دیگر تجربه شکست توسعه های اقتدارگرایانه نشان می دهد که توسعه اقتصادی امری جدا از توسعه سیاسی نیست و این دو به مثابه دو بال در کنار یک دیگر حرکت می کنند. دموکراسی با فراهم کردن فضای شفاف و مشارکت مردم در امور به مردم امکان می دهد که بر فعالیت های دولت ها نظارت کنند و این خود عاملی در جهت کاهش فساد است که جزو عوامل منفی در سرمایه گذاری و توسعه به شمار می آید. هم چنین باید دقت کرد هدف توسعه باید انسان باشد و باید از الگوهایی که انسان را فدای رشد اقتصادی می کنند پرهیز کرد. افزون بر آن باید توجه کرد که دامن زدن به مصرف گرایی و افزایش واردات که نتیجه حتمی آن وابستگی اقتصاد به خارج و صرف دلارهای نفتی برای نیازهای امروز است جزو سیاست های غلطی است که نباید به اسم توسعه دنبال شود. هم اکنون کالاهای چینی بازار ایران در اختیار خود گرفته است که این امر باعث ورشکستگی شرکت های ایرانی و از دست رفتن هزاران فرصت شغلی خواهد شد که باید با برنامه ریزی مناسب جلوی این امر گرفته شود. در برنامه های توسعه نباید از نقش زنان غافل شد. زنان نیمی از نیروی کار جامعه را تشکیل می دهند و در شرایط جهانی شدن که کشورها بر اساس سرمایه انسانی شان شناخته می شوند عدم...ادامه مطلب ...
  • اقتصاد، فلسفه و تفنن

    مدتی است که ضمن بحث با دوستان اقتصادخوانده یا علاقه مند به اقتصاد در ایران متوجه نکته ای شده ام که به باور من علامت خطرناکی است. دوستانمان در ایران به طرز عجیبی علاقه مند به مباحث معرفت شناختی و فلسفی اقتصاد شده اند و مرتبا در پی پرسش از و نقد بنیان های اولیه علم اقتصاد بوده و به جای علم اقتصاد جریان اصلی دنبال روش های جایگزین هستند. چنین روی کردی البته مختص گرایش ایدئولوژیک خاصی نیست و من آن را در طیفی از دوستان لیبرال تا چپ گرای مقیم داخل می بینم. به نظرم این گرایش افراطی به فلسفه علامت خطرناکی از بروز چیزی است که من اسمش را می گذارم سرطان پرسش های روشن فکر پسند. با مریم که صحبت می کردیم دیدم بیش تر از من درگیر این ماجرا است و ظاهرا در حوزه هایی که او کار می کند یعنی مباحث مطالعات فرهنگی و نقد ادبی همین ماجرا خیلی پررنگ تر است. ماجرای بزرگ کردن و فراگیر شدن ناگهانی یک مبحث (که لزوما هم موضوع جدی و مطرحی در دنیا نیست) و بی اعتنایی و طرح نشدن صدها مبحث مشخص که در دنیا با جدیت و دقت دنبال می شود. حرفم شاید برای خیلی ها عجیب باشد. مگر پرداختن به معرفت شناسی کار بدی است که من آن را این گونه خطرناک می نامم؟ پاسخم این است که پرسش معرفت شناسانه در یک بستر مناسب نه تنها خطرناک نیست بلکه امری عظیم و اندیشه سوز و فرآیندی اساسی برای توسعه علم است. مساله در خود پرسش نیست در همه گیرشدن عجیبش و سهم بیش از تناسب آن و لوکس بودن بیش از حدش برای جامعه ما و نبود ظرفیت لازم برای ارائه پاسخ مناسب به آن است. مثل هر حوزه دیگری در دنیا، بحث های معرفت شناختی در اقتصاد جزو بحث های زنده است....ادامه مطلب ...
  • قیمت مسکن

    قیمت هر متر آپارتمان نوساز در یک منطقه متوسط شهر (مثلا جنت آباد، خیابان ستارخان یا آریاشهر) در سال هفتاد حدود شصت-هفتاد هزار تومان بود. یعنی می شد یک آپارتمان ۵۰ متری را با سه میلیون تومان خرید. در سال هفتاد و چهار قیمت هر متر به ۱۳۰-۱۵۰ هزار تومان رسید. در سال هفتاد و نه به هر متر ۳۵۰ هزار تومان و در سال ۸۳ به هر متر حدود ۶۰۰ هزار تومان و الان باید به چیزی حدود ۹۰۰ هزار تومان رسیده باشد. اطلاعاتی هم که دوستان لطف کردند و دادند با منظور کردن تفاوت قیمت بین یک منطقه متوسط و یک منطقه گران مثل قلهک و سعادت آباد تقریبا با این اعداد سازگار است. حال اگر ما نرخ رشد مرکب قیمت از ۶۰ هزار به ۹۰۰ هزار را در فاصله سال ۷۰ تا ۸۵ یعنی در ۱۵ سال حساب کنیم می رسیم به نرخ رشد سالیانه ۲۰ درصد که بسیار نزدیک به متوسط نرخ تورم در کل دوره است. فراموش نکنید که در فاصله سال ۷۰ تا ۷۷ ما همیشه تورم بالای ۲۰% داشتیم که در سال ۷۴ به ۴۹% هم رسید. محاسبه را جور دیگری هم می توان انجام داد. عدد ۶۰ هزارتومان سال ۷۰ را با نرخ تورم های هر سال متورم کنید تا به سال ۸۵ برسید. عددی که در آخر می گیرد چیزی حدود ۹۰۰ هزار تومان است که به قیمت امروز خیلی نزدیک است. معنی هر دو محاسبه این است که قیمت مسکن در درازمدت بیش از نرخ تورم افزایش پیدا نکرده است یا اگر هم افزایش پیدا کرده نرخ رشد آن خیلی کم بوده است. اگر این کار را با قیمت بین سال ۷۴ و ۸۵ هم انجام دهید تقریبا به نتیجه مشابهی می رسید. البته در این فاصله به علت توقف فروش تراکم یک تغییر ساختاری در کل اقتصاد مسکن رخ...ادامه مطلب ...
  • هزینه و فایده ماندن و برگشتن

    انار اقتراح جالبی در مورد دلیل بازگشت به ایران یا ماندن در خارج راه انداخته است. به نظرم این پرسش وقتی از ایران بیرون نیامده ای بیش تر به سوال تفننی می ماند و وقتی آمدی و چند سال ماندی آن وقت تبدیل می شود به عاملی تعیین کننده برای بسیاری از متغیرهای کلیدی زندگی ات. در چارچوب یک مساله بهینه سازی دینامیکی تصمیم ماندن / برگشتن روی انتخاب زمینه کارت در دوره دکترا، در نوع مهارت هایی که باید کسب کنی، در انتخاب مکان سرمایه گذاری برای توسعه شبکه روابطت، اگر مجرد هستی در انتخاب شریک موقت و دایمی ات، اگر متاهل هستی در انتخاب زمان مناسب برای بچه دار شدن، در برنامه ریزی مالی امروز و آینده زندگی ات، در تصمیم برای زمان گرفتن اقامت یا پاسپورت خارجی، در برنامه سفرهایی که می خواهی بروی و حتی در میزان انرژی که برای هم پیوندی با جامعه میزبان صرف می کنی اثر انکارناپذیر دارد. اگر در یک موقعیت واقعی قرار گرفته باشید خواهید دید که ترسیم مسیر بهینه زندگی آینده بدون جواب به این سوال کلیدی بسیار مشکل می شود و هر یک از این دو گزینه که باشد کل مسیرت کاملا متفاوت خواهد بود. مثل هر تصمیم بزرگ دیگری تصمیم برای ماندن/برگشتن جواب سر راست ندارد. مجموعه از فاکتورها به طور دائمی در ذهن و روان آدم ها کار می کنند و گاهی هم یک ضربه یا اتفاق مثل ضربه ناحقی که از مامور پلیس ایران یا جوان کله پوستی این جا بخوری کل محاسباتت را بر هم می ریزد. ضمن این که با مساله ناسازگاری دینامیکی هم مواجهیم. یعنی تصمیم قبلی وقتی در موقعیت عملی قرار گرفتی ممکن است یک باره تغییر کند. مثلا هر قدر هم حساب کرده باشی و تصمیم گرفته باشی که برگردی، یک پیش نهاد کار مشاوره با حقوق سالی صد هزار دلار...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها