• مقاله ام در رستاک با عنوان بر بحران بی کاری دامن نزنیم.
  • قیمت مسکن

    به نظر شما قیمت خرید و اجاره مسکن از سال هفتاد به بعد در ایران و به طور مشخص در تهران گران شده/ ارزان شده / ثابت مانده است؟ تصور مردم چیست؟ فراموش نکنید که معیار ارزیابی قیمت حقیقی (تورم در رفته) است و نه قیمت ظاهری. پ.ن: عددهایی که دوستان اعلام کرده اند اطلاعات خیلی جالبی دارد که تحلیلش را خواهم گفت. ممنون می شوم اگر کسی قیمت امروز خرید یا اجاره خانه نوساز در تهران را می داند بنویسد (با ذکر محل). اگر هم خودتان زمانی در گذشته خانه خریده اید و قیمتش را به خاطر دارید بنویسید باز کمک بزرگی کرده اید.
  • نیمه زنده شریعتی

    «به من می گویند که اگر این طور کار کنی نمی توانی ادامه بدهی و بلایی سرت می آید. من که نمی دانم چند سال دیگر خواهم توانست کار کنم پس بگذار الان تا می توانم کاری بکنم. » نقل به مضمون از جملات شریعتی فکر کنم تجربه من و بسیاری از هم نسلانم از مواجهه با شخصیت و آثار شریعتی تا حدی خوبی مشابه باشد: حرکت روی منحنی علاقه، عشق، بی تفاوتی و انتقاد. پس چیزی که می نویسم احتمالا صرفا روایت شخص من نیست بلکه می تواند روایت نماینده ای از بخشی از یک نسل باشد. دوازده ساله بودم که شریعتی را کشف کردم. آن موقع ها در یک حس نوجوانانه درگیر مساله ناسیونالیسم ایرانی و ماجراهای حمله اعراب و تاثیر آن بر جامعه ایران بودم. کتاب خدمات متقابل مرحوم مطهری نه تنها چنگی به دلم نزده بود که جانب داری های آشکار موجود در آن اذیتم هم می کرد. در این احوال بود که تصادفا یکی از کتاب های شریعتی را که ربطی هم به موضوع نداشت خواندم و در پاورقی اش به تشریح او از ماجرا رسیدم. کتاب مال کتاب خانه پدرم بود. از همان کتاب هایی که خیلی ها در اول انقلاب خریده بودند و در اوایل دهه شصت زیر فرش ها قایم کرده بودند و در انتهای این دهه دوباره برگشته بود به کتاب خانه ها. این پاورقی ساده جرقه علاقه من به شریعتی را روشن کرد. آن موقع کتاب هایش حداقل در شهر ما نایاب بود پس مشغول گشتن کارتن های کتاب توی راه پله شدم و چیزهایی را بیرون کشیدم. کتاب خانه های فامیل هم در امان نماند و آثار موجود در آن ها هم غارت شد و من در عرض دو سه سال تا می توانستم آثار او را خواندم، خیلی هایش را نفهیدم و خیلی جاهایش را از حفظ شدم....ادامه مطلب ...
  • مشکل بازتوزیع

    من فکر کنم هر کسی در مقاطع مختلفی از زندگی اش به این نتیجه می رسد که وضع فعلی جهان بسیار نابرابرانه است و باید آن را بهبود بخشید. حدود ۴۰۰ میلیون نفر در اروپا از رفاه کاملی برخوردارند در حدی که نه تنها هرگز معنی گرسنگی و کمبود و فقر را حس نمی کنند و از طرف دیگر در آفریقا صدها هزار نفر از گرسنگی می میرند. در چنین موقعیتی ایده مشخصی که به ذهن می رسد این است که امکانات موجود در جهان آن قدر هست که اگر آن را بین همه تقسیم کنیم (حتی نه لزوما کاملا برابر) باز هر کسی از یک زندگی معقول برخوردار شود. کل تولید ناخالص جهان حدود سی هزار میلیارد دلار در سال است و کل جمعیت جهان حدود شش میلیارد. به عبارت دیگر تولید سرانه متوسط جهانی حدود ۵۰۰۰ دلار است که برای تامین یک زندگی مناسب برای همه کاملا کافی است. پس چرا اقتصاددان های هم فکر ما با این که این وضع را می بینند مدافع وضع مطلوبی نیستند که این توزیع نسبتا برابر در آن رخ دهد و همه از حداقل ها برخوردار شوند. اشکال کار کجا است؟ به عبارت دیگر چرا این سیاست بازتوزیع ممکن است کار نکند؟
  • تفاوت دست مزد ها

    چرا دست مزد کارگران کشورهای صنعتی و کشورهای توسعه نیافته با وجود کار یک سان این قدر با هم متفاوت است؟ اول از همه باید این را روشن کنیم که وقتی از تفاوت دست مزد صحبت می کنیم منظورمان تفاوت دست مزد واقعی یعنی دست مزد نرمال شده بر اساس هزینه های زندگی است. به عبارت دیگر گران بودن قیمت ها در یک کشور یا شهر (که البته موضوع دقیقی نیست و بعدا در موردش توضیح می دهم) توضیحی برای مساله ما نیست چرا که حتی پس از کسر این هزینه ها باز دست مزد یک کارگر اروپایی حدود پنج برابر یک کارگر ایرانی است. این تفاوت از کجا می آید؟ متناسب با فهم ما از مکانیسم های اقتصادی داستان های متفاوتی برای توضیح این تفاوت می توان روایت کرد. من روایت خودم را ارائه می کنم که البته مثل هر داستان دیگری مجبورم ساده سازی هایی در آن انجام بدهم. خوش حال می شوم دوستان منتقد روایت های دیگر را ارائه کنند. فرض کنید دو روستا داریم با مجوعه ای از نیروی کار و مقداری زمین. فرض می کنیم کیفیت زمین (مواهب اولیه خدادادی) در دو روستا برابر است و زمین های هر روستا توسط یک مالک اداره می شود. سوال اول این خواهد بود که تعداد و مزد کارگرانی که روی زمین کار می کنند چطور تعیین می شود؟ ما می دانیم که هر کارگری که روی زمین کار می کند مقداری به محصول تولیدی اضافه می کند. در عین حال می دانیم که با یک زمین ثابت ارزش افزوده یک نفر کارگر اضافی با افزوده شدن به تعداد کارگران کم می شود. یعنی من اگر فقط یک نفر کارگر روی زمینم داشته باشم و یک نفر دیگر اضافه کنم، این یک نفر اضافی مقدار زیادی به تولید من می افزاید. در مقابل اگر صد نفر کارگر داشته...ادامه مطلب ...
  • رسوای جماعت

    دوستی داشتیم که همیشه می گفت برای این که بتوانی در ایران کار اثرگذار بکنی و در ابتذال و بی خاصیتی رایج غرق نشوی باید شعار و منشت این باشد که «خواهی نشوی هم رنگ، رسوای جماعت شو!». الان این سخن رانی آقای ملکیان را دیدم یاد آن افتادم.
  • شوخی با نرخ رشد

    استاد خوش تیپ اقتصادسنجی که موهای دم اسبی بلندی دارد و اسمش هم در آلمانی معنی می دهد “هنر” و دغدغه اش هم بیش از این که اقتصادی باشد متوجه عکاسی از ایستگاه های راه آهن و خواندن رمان به یازده زبان اروپایی و نمایشگاه های مجسمه های پست مدرن همسر محبوبش است سر کلاس که دارد داده های رشد را بررسی می کند می خندد و می گوید رشد متوسط اقتصاد اتریش در سال های اخیر ۲٫۵ درصد بوده است. هر چند زیاد نیست ولی خب به هر حال معنی اش این است که سالیانه ۲٫۵ درصد به پول توی جیب من اضافه شده است. خدا بدهد برکت. چی از این به تر! بقیه هم می خندند. حسابی عصبانی می شوم و دلم می گیرد. توی دلم می گویم در کشور من هر یک درصد رشد کم تر یا بیش تر یعنی زیر و رو شدن زندگی هزاران آدم. یعنی خلق یا از دست رفتن هزاران شغلی که باید تنها منبع نان آوری خانواده باشد. یعنی کم یا زیاد شدن امکان گسترش خدمات بهداشتی در مناطق فقیر و نجات دادن آدم هایی که از یک بیماری ساده می میرند. یعنی مدرسه های جدید. یعنی امکان دادن حقوق بازنشستگی به پیرمردی که در هشتاد سالگی هنوز مجبور است کار کند. هر یک درصد رشد اقتصادی که کم می شود یعنی تقریبا دو سال به تاخیر افتادن زمان دوبرابر شدن درآمد سرانه این کشور. یعنی دو سال بیشتر فقیر بودن. یادم هست یک بار یکی از اعضای دولت در نشستی خصوصی می گفت به این آقایان گفته ام که آیا فکر کرده اید با هر بار مرگ بر آمریکای بی جهتی که می گویید چند کودک در این کشور بی شیر خشک می مانند؟ راست می گفت. وضع ما همین است. هر تکانی در اقتصاد این کشور حتی روی شیرخشک بچه...ادامه مطلب ...
  • تفاوت دست مزد

    هیچ فکر کرده اید چرا دست مزد کارگران کشورهای توسعه یافته (با وجود مشقت یکسان یا حتی کم تر) در مقایسه با کارگران کشورهای در حال توسعه چند برابر بیش تر است؟ یا چرا دست مزد ها در شهرهای صنعتی ایران به نسبت بیش از شهرهای کوچک و سنتی است؟
  • ارزش و واقعیت

    ۱) این را می دانم که رابطه ارزش و واقعیت در مکاتب مختلف به شکل های مختلف آموزش داده می شود. دانش جویان اقتصاد معمولا در اولین دقایق اولین جلسه درس می آموزند که بین امور «نرماتیو» و «پوزیتو» تفکیک کامل قایل شوند. اقتصاددان ها وظیفه خود را صرفا گزارش امور واقع و نیز پیشنهاد سیاست بهینه «بر اساس معیارهای بهینگی اعلام شده از طرف سیاست گذار» می دانند و در مقابل حق یا وظیفه قضاوت در باب خوب یا بد بودن آن را برای خود قایل نیستند. کار اقتصاددان این است که بگوید سیاست ایکس منجر به افزایش/کاهش فاصله توزیع درآمد می شود. این که فی المثل افزایش/کاهش فاصله طبقاتی امری خوب یا بد است در نظر وظیفه علمای اخلاق و در عمل کار سیاست مداران است. ۲) در مقابل دانش جویان جامعه شناسی و رشته های مشابه آن می آموزند که حداقل یک سنت قوی در این علوم بر جدایی ناپذیری ارزش های محقق و موضوع و روش کار او تاکید می کند. می دانیم که سنت های رقیب دیگری در این علوم هستند که این تفکیک را ممکن و الزامی می دانند ولی در مجموع تفکیک واضحی که در اقتصاد بین ارزش و واقعیت است در این حوزه ها کمی گنگ تر یا ضعیف تر است. ۳) نوشته های دوستانمان مدتی است من را به فکر برده است که آیا این تفکیک در عمل رعایت می شود یا نه. به عبارت دیگر آیا این ارزش های پیشین دوستان نیست که آن ها را به سمت مشاهده روابط خاصی منطبق بر علایق قبلی آن ها هدایت می کند؟ مثال هایی می زنم. دوستان ما که طرف دار طبقه محروم هستند معمولا نشان می دهند که سیاست های معطوف به این طبقه (مثلا حداقل دستمزد) نتایج به تری به بار می آورد. دوستان علاقه مند به ارزش های اسلامی...ادامه مطلب ...
  • بازهم تعطیلی کارخانجات

    یکی از خوانندگان عزیز به اسم آقای امراللهی لطف کرده اند و در پاسخ مطلب تعطیلی کارخانجات مطلبی را فرستاده اند که به نظر من تحلیلی بسیار هوشمندانه و عمیق از ماجرا است. ازشان اجازه گرفتم که بخشی از متن ایشان را این جا بیاورم. نوشته ایشان مثال عینی از رانت جویی هایی است که با وجود مکانیسم های تخصیص منابع غیربازاری رخ می دهد. وقتی توجیهات اجتماعی و غیراقتصادی برای به زور سرپا نگه داشتن شرکت به جای واگذاری سرنوشت آن ها به فرآیند رقابت در کار وارد می شود بخش خصوصی سودجو هم یاد می گیرد که چگونه از این توجیهات برای افزایش سود خود استفاده کند و بخش بیشتری از منابع کشور را به خود اختصاص دهد. اگر با رانت مخالفیم باید مکانیسم رانت جویی را از سرچشمه ببندیم. «… داستان شرکت های تولید کننده فرش ماشینی در ایران حکایتی است مطول و سراسر خنده و افسوس . از هجوم سرمایه داران برای راه اندازی کارخانه های فرش ماشینی در سال های ۷۱ و ۷۲ و سود آوری هنگفت این کارگاه ها در سال های ۷۴ ، ۷۵ ، ۷۶ تا ورشکستگی حد اقل نیمی از آن ها و فرار صاحبان آن ها در سال های ۸۰ ، ۸۱ . و البته شرکت هایی که سال های آغازین دهه هشتاد را پشت سر گذاشته اند عمدتا تا این روزگار خود را اداره کرده اند هر چند با افت و خیزهای مقطعی . اما اینکه چرا کارگران واحد تعطیل شده در مقابل استانداری تجمع کرده اند؟ علتی که این جا ذکر می کنم شاید در این مورد بخصوص واقعا جواب نباشد اما در بسیاری موارد مشابه مصداق دارد . مدیریت کارخانه مدتی است در حال مذاکره برای دریافت امتیازی از دولت است . دولت به عنوان سرمایه دار اعظم صاحب امکانات بی حساب مادی است . از زمین...ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها