• بازی اولتیماتوم

    فرض کنید در یک روز گرم تابستانی در یک جای کم رفت و آمد ایستاده اید و از نبودن تاکسی خسته شده اید. یا فرض کنید برای رفتن به یک مهمانی یا جلسه عجله دارید. بعد از مدت ها یک تاکسی می ایستد و پیشنهاد دربست می دهد. شما ۱۰۰۰ تومان کرایه را پیشنهاد می کنید. راننده تاکسی پیشنهاد ۱۵۰۰ تومان را می دهد. برای شما ماجرا آن قدر اهمیت دارد که مبلغ پیشنهادی راننده یعنی ۱۵۰۰ تومان را هم بدهید. در واقع ارزش خالص این مبادله یعنی تفاوت منافع و هزینه آن برای شما حتی در این قیمت هم مثبت است. راننده تاکسی هم قطعا سود می کند که شما را با ۱۰۰۰ تومان (پیشنهاد شما) هم ببرد. چون مسیر خلوت است و اگر شما را سوار نکند احتمالا مسافر دیگری گیرش نخواهد آمد. شما هم می دانید که اگر این تاکسی برود به این زودی تاکسی دیگری گیرتان نخواهد آمد. هر دو روی پیشنهاد طرف مقابل فکر می کنید و آن را رد یا قبول می کنید. به هر حال اگر معامله سر نگیرد تاکسی خالی می رود و شما باید مدت زیادی منتظر تاکسی بعدی باشید. اگر دقت کنید در اثر سر نگرفتن این توافق هر دو نفر ضرر کردند. جالب این که طبیعت بازی به گونه ای بود که اگر هر کدام پیشنهاد طرف مقابل را قبول می کرد وضع هر دو طرف به تر از الان بود. این مدل بازی را در شبیه سازی رفتار دیکتاتورها هم به کار گرفته اند. پولی به بازیکن اول می دهند (شاخصی از منافع موجود در جامعه) و می گویند سهمی برای خودش بردارد و بقیه را به طرف مقابل بدهد. طرف مقابل فقط حق رد و قبول پیشنهاد طرف اول را دارد. اگر پیشنهاد را قبول کند هر کدام سهمشان را دریافت می کنند. اگر پیشنهاد را رد...ادامه مطلب ...
  • دنیای بی رحم رقابت

    بعد از مدت ها اولین بار بود که بازی فوتبال نگاه کردم. به نظرم این بازی طبیعتی دارد که شبیه سازی نسبتا ساده ای از وضعیت یک کشور است و شاید همین شبیه سازی درس های خوبی برای سیاست مداران تازه به قدرت رسیده ما داشته باشد. باخت ما نشان داد که پیروزشدن در دنیای بی رحم رقابت فقط به انگیزه و همت و غیرت و تلاش و مربی خوب و لباس مناسب و این جور چیزها بستگی ندارد. این ها را همه و همه دارند. همان قدر که ما دوست داریم ببریم ملت هایی زیادی هم سطح ما هستند که با همین انگیزه عرصه را برای ما تنگ کنند. رقابت جایی است که یک ذره به تر بودن نتیجه خودش را نشان می دهد و این یک ذره به تر بودن محصول سال ها دقت و روی هم انباشتن تجربه و البته حد خوبی از شانس و شرایط اولیه است. حتی این که تیم ما نیمه اول خوب بازی می کند و نیمه دوم از هم می پاشد جزیی از واقعیت وضعیت ما است. ساده لوجی است که فکر کنیم این جور ضعف ها را می شود به راحتی رفع کرد. این را که رفع کنید ضعف بعدی خودش را بیرون می زند. به گمان من در دنیایی که همه تمام تلاششان را برای کامل بودن همه چیز صرف می کنند همین تفاوت های ریز است که باعث شکست می شود. عین همین قضیه برای رقابت در عرصه تجارت و صنعت هم صادق است. نمونه هم داریم. شکست های متعدد نشان داد که تصور مبتنی بر هوش و استعداد جوانان ایرانی برای تولید و صادرات نرم افزار خواب و خیالی بیش نبود. آیا از نتیجه این بازی ساده و کم هزینه درس می گیرند که در ایده هایشان برای آینده اقتصاد و صنعت مملکت تجدید نظر کنند؟
  • تعطیلی کارخانجات

    این که کارگران یک کارخانه در حال تعطیلی تجمع اعتراضی برگزار کنند چیز عجیبی نیست. آن ها تنها ممر درآمدشان را از دست می دهند و دست به هر کاری می زنند تا شاید توفیقی حاصل شود و بیکار نشوند. این کاملا قابل فهم است. ولی این که کسانی که اسمشان کارشناس یا مسوول است چنین نظراتی بدهند کمی برای من غیرقابل درک است. به نظر شما منطق کسانی که به تعطیلی کارخانجات اعتراض می کنند چیست؟ در شرایط فعلی ایران و دنیا که فرصت سرمایه گذاری کم یاب است اگر یک کارخانه و شرکت تولیدی بازار و سود مناسب داشته باشد که صاحب آن دیوانه نیست که تعطیلش کند. ضمن این که اگر نیاز به حفظ سطح تولید فعلی و در نتیجه عدم اخراج کارگران باشد هم مدیر شرکت قطعا همین کار را می کند. این رفتارها واکنش طبیعی یک شرکت به اتفاقات بیرونی است و به نظر می رسد که با اجبار هم چیزی تغییر نمی کند. دلایل طرف ما روشن است و به اندازه کافی در باب آن گفته شده است. مشکلم این است که هر چه فکر می کنم دلایل طرف مقابل را نمی فهمم. یعنی متوجه نمی شوم که در واقع دوستان مشخصا به چه چیزی اعتراض می کنند و فکر می کنند با این اعتراض چه چیزی را تغییر می دهند؟ می خواهم مساله را از دو زاویه ببینم. لطفا اگر ایده ای دارید بنویسید.
  • ۱) مقاله ام با عنوان «اقتصاد وکیل مدافع عقلانیت فردی» شرق امروز و سرمقاله دی روز ویژه نامه اقتصادی شرق با عنوان «دو لایه از تجربه تعدیل» ۲) مطلب دی روز را نوشتم صرفا برای این که به این موضوع اشاره کنم که انشاهای ما معمولا سوالات سختی که دست آخر هم یک جواب استاندارد کامل ندارد را پیش روی ما نمی گذاشت. بیشتر انشاهای ما شبیه مدیحه سرایی در باب یک «جواب کاملا درست و قطعی» بود و تردید افکنی در آن جایی نداشت. برای روشن شدن موضوع یک مثال هم زدم. دوستان گرامی هم روی خود مثال متمرکز شدند و آن قدر نظرات خوبی دادند که برای خود من یک کلاس درس شد. سعی می کنم بحث خود مثال را ادامه دهم. ۳) دقت کرده اید دوستان روشن فکر ما که معمولا مردم عادی جامعه را به دلیل دادن نظرهای کارشناسی در باب سیاست و اقتصاد ملامت می کنند خود چطور پس از بازی ها تبدیل به کارشناس ارشد استراتژی فوتبال می شوند و از راه دور برای مربی و تیمی که به هر حال صورت هم از آن ها این کاره تر هستند و هم در دل بازی ها، تعیین تکلیف می کنند. پیشنهادات دوستان معمولا ردخور هم ندارد و با قاطعیت می گویند که مثلا اگر برانکو در نیمه دوم میرزاپور را در حمله می گذاشت و کعبی را داخل دروازه حتما ۵-۲ می بردیم!
  • موضوع انشاء

    کاش موضوع انشاهای ما به جای این که در باب موضوعات بهداشتی مثل به تر بودن علم یا ثروت (و نهایتا هر دو باهم) یا توصیف بهار یا این که چه کاره می خواهید بشوید بود در مورد موضوعاتی از این قبیل بود که «فرض کنید شما فرمانده عملیاتی هستید که باید یک تروریست خطرناک را از بین ببرید و این تروریست پشت دو نفر آدم بی گناه قایم شده و کشتنش بدون کشتن آن ها امکان ندارد و اگر نکشیدش احتمالا بعد از فرار کسان دیگری را می کشد. آن گاه در انشایتان بنویسید که آیا کشتن او بهتر است یا نکشتن او؟» اشکالش این است که موضوع انشایش کمی طولانی است.
  • مجموعه صفر علم

    توی ریاضیات مفهومی عمیق و ساده هست به اسم مجموعه صفر (Null Set) که من ازش خیلی خوشم می آد. این جور مجموعه ها با این که لزوما تهی نیستند ولی اندازه شان به لحاظ احتمالی و توپولوژیکی صفر است. مثال ساده اش احتمال وقوع یک تعداد نقطه گسسته در فضای پیوسته است که برابر صفر است. به تعبیر دیگر مجموعه صفر در مقابل کل فضا «خیلی کوچک» است. حالا این بحث هایی که ما در زمینه اقتصاد در ایران داریم یک وقت هایی واقعا شبیه مجموعه صفر در کل علم است یعنی هر چند ممکن است کسی هم در گوشه کناری چیزی راجع بهش گفته باشد ولی در مقایسه با کل جریان علم به هیچ می ماند. فکر می کنم در خیلی از علوم انسانی دیگر هم این طور است ولی در رشته های پزشکی و فنی نه. نمونه اش این بحث نرخ بهره. حضرت احمد توکلی پایش را کرده توی یک کفش که رابطه تورم و نرخ بهره رابطه مرغ و تخم مرغ است و فرقی نمی کند از کدام طرف آن شروع کنیم. من سعی کردم تا می توانم ادبیات را بگردم و ببینم آیا مقاله ای راجع به تاثیر کاهش نرخ بهره روی کاهش تورم پیدا می کنم یا نه و پیدا نکردم. در واقع اندک مقاله هایی راجع به اثرات منفی کاهش نرخ بهره روی کاهش تورم هست (به علت پایین آوردن انگیزه پس انداز و جای گزینی پول نقد به جای پس انداز در سبد دارایی) ولی اثر مثبت ظاهرا نداریم یا من پیدا نکردم. از اهل علم هم که پرسیدم همه یک جوری نگاهم کردند که فهمیدم به تر است اصلا نپرسم. معنای این جستجوهای من و نتیجه هایی که گرفتم احتمالا این است که این موضوع آن قدر پرت بوده که کسی راجع بهش هیچ چیزی ننوشته یا اگر نوشته بروزی نداشته...ادامه مطلب ...
  • مساله اساسی

    ۱) بنا بر گفته قرآن مومنین که رستگاری نصیب آن ها خواهد شد کسانی هستند که از «لغو» روی گردانند. والذین هم عن اللغو معرضون. جالب این جا است که این صفت درست پس از صفت اول مومنین یعنی خاشع بودن در هنگام نماز و به لحاظ ترتیب مقدم بر دیگر خصوصیات ذکر شده است. برای این من این آیه همیشه یکی از دل انگیزترین آیه های قرآن بود که بسیار هم جای تفسیر داشت. لغو چیست که باید از آن روی گرداند؟ ۲) این دو روزه که جزوه های معنویت آقای ملکیان را مرور می کردم این تعبیر همیشگی اش به نحوه برجسته ای به چشمم آمد که « انسان معنوی یک سوال محوری بیشتر در زندگی ندارد و آن هم این است که چه باید بکنم؟» به قول ملکیان حتی مشغول شدن به سوالات عظیمی مثل بودن یا نبودن خدا و جهان آخرت نیز اگر نهایتا کمکی به پاسخ سوال اساسی «چه باید بکنم» نکند بیشتر به تفنن می ماند. تعبیر زندگی اصیل که از اگزیستانسیالیست ها وام گرفته و در سرتا سر نوشته هایش موج می زند در واقع شاید نتیجه تلاش هایی است که در پی یافتن جواب سوال محوری به بار می نشیند. ۳) یاد دوستان قدیمی در ایران بخیر. خدا این آقای روحانی را سلامت بدارد که هر چند به لحاظ عقیده فکری و عمل سیاسی اکنون فاصله زیادی از هم داریم ولی من از او زیاد آموخته ام. یکی اش تاکیدی بود که مدام بر بحث مشغولیت های بی خودی و ظاهرا موجه عصر ما داشت. نمونه بارزش چرخ زدن در اینترنت در پی موضوعات به ظاهر مفید ولی در واقع بی ربط به مسایل اساسی انسان. یادم است یک بار بحث مفصلی با هم کردیم در باب این تعبیر «به خدا پناه می برم از علم غیرنافع». این رفیق دوست دار سقراطمان...ادامه مطلب ...
  • جزوه ها رسید. دست سینا و بهنوش درد نکند. نکته مهم این جا است که تقریبا همه شان متون منتشر نشده و قدیمی آقای ملکیان است که برای من تقریبا غیرقابل دست رس بود. جایتان خالی مثل آبی که در کویر می ریزد در حال بلعیده شدن هستند. سعی می کنم شما را هم از این خوان نعمت بی نصیب نگذارم و خلاصه هایی را این جا نقل کنم. فعلا یک چشمه : (نقل به مضمون) ملکیان در تفاوت عرفان سرخ پوستی و اسلامی می گوید که عرفان اسلامی در عین حالی که توصیف عالی از وضعیت ایده آل ولی ناموجود انسانی می دهد در تشریح روان شناسی و رفتارشناسی واقعی انسان ضعیف است. لذا با این که سر منزل مقصود را نشان می دهد ولی راه کاربردی چندانی برای پیمودن این مسیر برای تک تک آدم ها ارائه نمی دهد. ما می دانیم که دوست داریم در موقعیت ابن عربی و ابراهیم ادهم باشیم ولی نکته این جا است که فقط با *اراده کردن* نمی توان به آن جا رسید. باید خصوصیات و حالات انسانی و به تعبیر دیگر قوانین حاکم بر جهان انسانی را شناخت و متناسب با آن قدم برداشت. عرفان سرخ پوستی و نیز عرفان های شرقی (این تاکید از من است) مثل آیین های هندی و چینی روش های مشخصی را نشان می دهد که هر کسی می تواند آن ها را به کار گیرد. به خاطر این ضعف است که عرفان اسلامی مقبولیت چندانی در زندگی روزمره پیدا نکرده است. این توصیف آقای ملکیان گرهی را که مدت ها بود در موردش فکر می کردم برایم گشود.
  • داستان هایی از بیکاری و اصلاحات اقتصادی

    ۱) نوجوان که بودم از یک فروشگاه تعاونی خرید می کردیم که متعلق به یک نهاد دولتی بود و پدرم آن جا کار می کرد. علی آقایی آن جا بود که بسیار مودب و خوش خلق بود و معمولا خرید های مشتریان را بهشان تحویل می داد. زمانی این فروش گاه دچار تحولاتی شد و به خاطر تغییر ساختار دستگاه دولتی تعداد مشتریان آن کم شد و در نتیجه از پرسنلش کم کرد و ما دیگر علی آقا را ندیدیم. چند سال بعد بود که دیدم با قیافه ای تکیده و رنجور روی یک چرخ کوچک دستی سیب زمینی می فروشد. چرخش حتی از اندازه های معمول هم کوچک تر بود. نفهمیدم به خاطر این که پول نداشت بزرگ ترش را بخرد یا طاقت راندنش را نداشت. ۲) در اوایل دوره دانش جویی ام در پروژه ای کار می کردم که هدفش مکانیزاسیون سیستم های کنترل دما و رطوبت کارخانجات دخانیات بود.سیستم های قدیمی مال سی سال پیش بود و راهبری آن نیاز به چند نفر آدم داشت. ضمن این که دقتش خیلی پایین بود و به این خاطر کیفیت عمل آوری توتونش مناسب نبود. سیستم جدیدی که ما نصب می کردیم سنسورهای الکترونیکی داشت که با رایانه کنترل می شد و برنامه دما-رطوبت را به صورت خودکار و با دقت خیلی زیاد اعمال می کرد. وقتی پیاده سازی سیستم را در کارخانه دخانیات خوی شروع کردیم معنی دقیق کارشکنی کارگران را دیدم. بعد که باهاشان از نزدیک صحبت کردم متوجه شدم که همشان از این می ترسند که با این سیستم بی کار خواهند شد. توضیح دادم که سیستم فقط به اتاق کنترل مربوط است و به کار آن ها ربطی ندارد و خیالشان راحت شد. از همه بیش تر یکی بود که فهمیدم در جریان کار نقص عضو پیدا کرده و عملا کاری نمی تواند انجام دهد و...ادامه مطلب ...
  • یک بازی دیگر

    در طبیعت و جامعه رفتارهای زیادی هست که در آن طرف مقابل برای طراحی استراتژی بهینه ای که منافع او را بیشینه می کند باید استراتزی های طرف مقابل را هم در نظر بگیرد و ضمنا این نکته را هم بداند که طرف مقابل هم این نکته را که نفر اول استراتژی او را در نظر گرفته می داند و الخ تا بی نهایت (در واقع تا جایی که ظرفیت پردازش ذهن آن ها اجازه دهد). جواب نقطه تعادل این بازی بسیار متفاوت از حدس اولیه خواهد بود. فرض کنید در یک جمع هستیم و قرار است هر کسی عددی صحیح بین ۱ تا ۲۰ انتخاب کند. همه عددها را جمع می زنیم و نصف میانگین آن را محاسبه می کنیم و عدد هر کسی نزدیک تر به این نصف میانگین بود جایزه خوبی به او می دهیم. شما اگر در این بازی باشد چه عددی را انتخاب می کنید که احتمال نزدیک تر بودن آن به نصف میانگین اعداد بقیه بیشتر باشد؟ به این نکته دقت کنید که این یک بازی با عامل های هوشمند است و دیگران هم محاسباتی که شما خواهید کرد را در نظر خواهند داشت. در زندگی روزمره چه پدیده هایی را با این شکل سراغ داریم؟

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها