در میانه بحران هنر این نیست که فقط حس ابراز شجاعت و شرافت و حماسهسرایی انسان ارضاء شود. میفهمم کنترل احساسات – خصوصن با دیدن شواهد دستکاری و انبوه دوستان دربند و خونهای ریختهشده- کار بسیار مشکلی است. به قول مرحوم سرهنگ نجاتی “شرف و افتخار فقط یک بار در خانه انسان را میزند” و ممکن است این فرصت از دست برود. با این همه چسبیدن به مطلقها و تقلیل دادن منافع بلندمدت یک جنبش عظیم در حال شکلگیری به خونخواهی صرف رفتار چندان عاقلانهای برای افراد تاثیرگذار نیست. حرف من این است: خون نباید جلوی چشم عقل ما را بگیرد. موسوی و بقیه باید به فکر تاسیس حزب فراگیر سبز باشند و تا قدرت چانهزنی بالا است حداقل امتیازات لازم برای شکلگیری یک اپوزوسیون فعال را دریافت کنند. فردا ممکن است هیچ چیزی جز باد در مشت نداشته باشیم.
پ.ن: پست نیما در همین راستا
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید